جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

یک روبان بنفش/ حسی چون کشف نامه‌هایی عاشقانه

یک روبان بنفش/ حسی چون کشف نامه‌هایی عاشقانه کتاب «یک روبان بنفش»، نوشتۀ هدر برچ، به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. آیا کشف بسته‌ای مخفی که نامه‌هایی عاشقانۀ مربوط به قهرمان جنگ جهانی دوم در آن است می‌تواند الهام‌بخش زنی جوان شود؟ آدرین کارتر بعد از جدایی از همسرش، شیکاگو را ترک و به خورشید و زیبایی فلوریدای جنوبی پناه می‌برد و خود را با بازسازی یک خانۀ ساحلی سرگرم می‌کند. او زیر شیروانی خانه، جعبه‌ای فلزی می‌یابد که در آن نامه‌های عاشقانه‌ای است که در جنگ جهانی دوم، سربازی خطاب به دختری جوان نوشته است. آن دختر نیم‌قرن پیش در همین خانه زندگی می‌کرده است. نامه‌هایی شاعرانه، عاشقانه و فراتر از زمان که حس کنجکاوی آدریان را برای یافتن نویسندۀ آن برمی‌انگیزد. ویلیام-پاپس-بریانت، حالا پیرمردی ا‌ست که در نزدیکی شهر با نوۀ خوش‌قیافه اما محافظه‌کارش، ویل، زندگی می‌کند. در همان حال که آدریان رازهای نامه‌ها و خانوادۀ بریانت را کشف می‌کند متوجه می‌شود خودش هم هنوز از یافتن عشق دلسرد نشده است.

قسمتی از کتاب یک روبان بنفش:

آدرین در تاریکی اولین اتاق، بالای پله‌ها نشست. در بین سه اتاق‌خواب این اتاق کوچک‌ترین بود و مثل سایر اتاق‌ها کاغذ دیواری‌ای مربوط به حدود سال‌های ۱۹۳۰ داشت. طاقی که اتاق را شکل داده بود، سفید رنگ شده اما با گذشت زمان و تأثیراتش تیره شده بود. تصمیم گرفت که این اولین اتاق‌خوابی باشد که تغییرش می‌دهد. بیشتر قسمت‌های طبقۀ پایین را تمام کرده بود و حالا زمانش بود که طرح‌های طبقۀ بالا را شروع کند. اما دلیل نشستنش در آنجا این نبود. دو هفته از زمانی می‌گذشت که برای اولین‌بار ویلیام بریانت و نوۀ آزاردهنده‌اش را ملاقات کرده بود. آدرین از نامه‌ها کپی گرفته و آن‌ها را زمانی که ویل سرکار بود به ویلیام بازگردانده بود. ویلیام از او دعوت کرده بود. دوستی‌ای بین آن‌ها شکل گرفته بود. از آن زمان چهار دفعه به دیدارش رفته بود. در طول آن زمان، آدرین متوجه نکته‌ای شد. ویلیام بیشتر از سارا صحبت می‌کرد تا از گریس. آدرین گریس را از ذهنش دور کرده بود اما نمی‌توانست سارا را به‌آسانی پاک کند. ویلیام اغلب از او صحبت می‌کرد. آدرین احساس می‌کرد این دختری را که رفتاری پسرانه داشته خوب می‌شناسد. با بازوهای باز روی تخت افتاد، چشم‌هایش را بست و خانه‌اش را نیم‌قرن قبل تصور کرد. مطمئن بود که این اتاق متعلق به سارا بوده است. سارا عاشق ورزش بود و آدرین گوشۀ اتاق ردی را کشف کرده بود مثل اینکه شخصی مکرراً توپش را آن‌قدر به دیوار کوبیده باشد که چنین حلقه‌هایی روی دیوار ایجاد کند. این کار روی کف سخت چوبی اتاق هم تأثیر گذاشته بود. سارا بسکتبال دوست داشت، بر طبق نامه‌ها امیدوار بود در زمان غیبت ویلیام، آن‌قدر قدش بلند شود تا با پسرهایی که هر عصر در گوشۀ پارک می‌دید، بازی کند. ناگهان کودکی خودش را به یاد آورد، آدرین از تخت پرید و چراغ را روشن کرد. او چارچوب در را بررسی کرد. انگشتان بلندش روی چارچوب لغزید همان‌طور که حرکت می‌کرد و پایین و اطراف را بررسی می‌کرد، به دنبال علامت خط قدی گشت که امیدوار بود پیدایش کند. بچه‌ها همیشه مجذوب این هستند که چقدر رشد کرده‌اند. پدر آدرین عادت داشت او را در کناری نگه دارد، خط‌کشی بالای سرش بگیرد و علامت کوچکی بگذارد، تاریخ بزند. آدرین هر بار که تاریخ‌ها را می‌خواند به حیرت می‌افتاد که چقدر بلندتر شده است. در ابتدا مادر آدرین از دست پدرش عصبانی می‌شد که چرا چارچوب در را علامت‌گذاری کرده است. اما وقتی دید بچه‌اش پیش چشمانش بزرگ می‌شود نرم شد. سال بعد این مادرش بود که او را صدا می‌کرد تا خط رشدش را اندازه بگیرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
لونا 4 سال پیش
ممنون از معرفی. کتاب بسیار زیباو روانی بود . شخصیت ها دوست داشتنی بودند به خصوص پاپس.