جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
گفتوگو با کیشلوفسکی/ حس خوب سینمای اروپا
کتاب گفتوگو با کیشلوفسکی با گردآوری رناتا برنارد و استیون وودوارد، به همت نشر شورآفرین به چاپ رسیده است. داستان زندگی کریشتف کیشلوفسکی دستکم آنطور که خارج از سرزمین مادری او، لهستان، روایت شده، داستان زندگی فیلمسازی است که آثارش ریشه در مستندسازی اجتماعی دارد و با رویکردی کاملاً سیاسی به سینمای کشورش و گرایشهای زیباییشناسانۀ او، به موجب تغییرات شخصی، سیاسی و اقتصادی، سینمایی را خلق کرده است که در نهایت به یک سنت سینمایی فراگیرترِ اروپایی و یک سبکشناسی هنرمندانۀ سینما در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تبدیل شده است. در این کتاب تلاش شده است تا نکات ظریف و جزئیات تأثیرگذارتر این داستان ارائه شود و احساسات و افکار کیشلوفسکی دربارۀ سینما، از ۱۹۶۸، یعنی زمانی که هنوز در دانشکدۀ سینما تحصیل میکرد، تا ۱۹۹۶ به دقت بازتاب داده شود. همچنین نویسنده کوشیده است این اثر را چون آینهای شفاف در برابر زندگی هنری و دستاوردهای کریشتف کیشلوفسکی، قرار دهد تا بازتابدهندۀ موفقیت و شهرت جهانی سهگانۀ سهرنگ و البته اعلان بازنشستگی نسبتاً زودهنگام او از سینما در ۵۲ سالگی باشد. روایت زندگینامهنگارانه و روانکاوانۀ ما از زندگی این هنرمند لهستانی دربرگیرندۀ مجموعهای از مصاحبهها و مقالاتی است که به سه زبان مختلف نوشته شده است. مصاحبههای کیشلوفسکی به زبان لهستانی آغاز میشود، سپس در اواخر دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به زبان فرانسوی ادامه مییابد. فقط در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و اوایل دهۀ ۱۹۹۰ و پس از اکران جهانی مجموعۀ ده فرمان و دو فیلم سینمایی بلندی که براساس بخشی از این مجموعه ساخته شد، این مصاحبهها به زبان انگلیسی انجام شده است. شهرت رو به گسترش کیشلوفسکی در اکتبر ۱۹۸۶، به بهانۀ اکران فیلم پایانی تیست در جشنوارۀ فیلم نیویورک، برای نخستینبار به امریکای شمالی رسید. (آماتور در سال ۱۹۸۰ در جشنوارۀ شیکاگو و شانس کور در ۱۹۸۷ و در همین جشنواره به نمایش درآمده بود.) با وجود این، مطبوعات امریکایی تا پیش از سال ۱۹۹۱ و نمایش فیلم زندگی دوگانۀ ورونیک، که فیلم افتتاحیۀ جشنوارۀ نیویورک بود و شرکت میرامکس پخش جهانی فیلم را بر عهده داشت، هرگز به این فیلمساز توجه نشده بود و مقالات و نقدهای سینمایی آثار او فقط به بازگویی اظهارنظرهای شخصیاش در جلسات پرسش و پاسخ پیش از نمایش آثارش در جشنوارهها و جلسات نقد و بررسی عمومی محدود میشد. حتی مصاحبۀ کریستین مککنا برای مجلۀ ال ای تایمز، که در این مجلد نیز بازنشر شده، بیش از آنکه بر آثار او تمرکز کند، به بازتاب اندیشهها و باورهای شخصی فیلمساز پرداخته است. کوتاه سخن آنکه، به همین دلیل اکثر مصاحبههای این کتاب، ترجمۀ مقالات چاپشده در مطبوعات لهستانی و فرانسوی هستند.قسمتی از کتاب گفتوگو با کیشلوفسکی:
*فیلمهای شما به مسائل اخلاقی میپردازد، اما قضاوت نمیکند. به چه دلایلی تصمیم گرفتید که از هیچ موضعی دفاع نکنید؟ -من میدانم که عدۀ زیادی از مردم با چنین رویکردی مخالف هستند. اما دلیل اصلی من برای فیلمسازی مطرح کردن پرسش است نه پاسخ دادن. من یک مسئله را مطرح میکنم. آنگاه به انتظار واکنش مخاطب نسبت به آن مینشینم. چطور میتوانم مخاطب را به یک سمت خاص هدایت کنم در حالی که شخصاً از چیزی مطمئن نیستم؟ من قطعاً تصمیم ندارم برای هیچیک از پرسشهای بنیادین و مهم، پاسخی ارائه دهم. *آیا رویکرد شما به دلیل این واقعیت است که مردم، شیوۀ درست نگاه کردن به جهان را نمیدانند و شما احساس میکنید که باید به آنها این نگاه سختگیرانه را آموزش بدهید؟ -مردم همیشه از نگاه کردن به واقعیت زندگی، یعنی آنطور که هست، پرهیز کردهاند. فقط عدۀ کمی این جسارت را دارند که بگویند: «خب این رسم جهان است و باید با آن کنار آمد.» میدانید واقعیت آنقدر تلخ و تاریک است که هیچکس مایل نیست دربارۀ آن سخن بگوید یا چیزی بشنود. *ما میدانیم فیلم کوتاهی دربارۀ کشتن اولین قسمت از یک مجموعۀ دهگانه است که براساس ده فرمان طراحی شده است. ممکن است ماهیت این مجموعه را اندکی دقیقتر توضیح بدهید؟ -من عبارت یک سری داستان را به واژۀ مجموعه ترجیح میدهم؛ زیرا هر کدام از این فیلمها ماهیتی مستقل از دیگر فیلمها دارند. هرکدام از این فیلمها، بازیگران جدید و داستان مستقل دارند. ایدۀ ساختن این پروژه را از مدتها قبل در ذهن داشتم. حتی مدیر فیلمبرداری آن را انتخاب کرده بودم اما تردید من به خاطر این بود که هنوز به قوام مورد نظرم دست نیافته بودم. به همین دلیل بود که لزوم وجود یک سری داستان به هم مرتبط را احساس کردم و با این کار توانستم خشونت موجود در فیلم کوتاهی دربارۀ کشتن را توجیه کنم. احساس میکنم خارج از چنین بستری، مردم این رویکرد به خشونت را غیر قابل توجیه تلقی میکردند. از طرف دیگر، با توجه به زمانی که در اختیار داشتم نمیتوانستم هشت فیلم بعدی را برای سینما بسازم. در نتیجه به سراغ تلویزیون رفتم. همزمان نیاز داشتم دو فیلم از این ده فیلم را برای اکران در سینماها طراحی کنم و به پشتوانۀ درآمد همین دو فیلم بود که توانستم سایر قسمتهای این سری داستانها را بسازم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...