جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
کارنامه سپنج/ لذتِ ادبیات با محمود دولت آبادی
کارنامه سپنج اثر محمود دولت آبادی به همت نشر نگاه در دوجلد به چاپ رسیده است. کارنامه سپنج مجموعه آثار پانزده سال اول داستاننویسی محمود دولت آبادی (تقریبا بین سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷) است. در این آثار شاهد تجربههای اولیه داستاننویسی دولت آبادی در مسیری پانزده ساله هستیم. قلم او با استادی هرچه تمامتر لایههای مختلف اجتماعی را در برابر چشم خواننده قرار میدهد و دغدغهها، عشقها، درگیریها و فهمهای این مردان و زنان را برمینماید. کارنامهی سپنج فرصتی برای بازخوانی آثار نویسندهای است که بی اغراق امروز در قلهی داستاننویسی فارسی قرار دارد و آثارش جزء جدایی ناپذیر ادبیات داستانی معاصر ماست.در بخشی از داستان هجرت سلیمان در کتاب کارنامه سپنج میخوانیم:
صبح همان شب مثل توپ صدا کرد که دکان کربلایی شکرالله را بردهاند. میگفتند قریب دو هزار تومن جنس خُرد و ریز داشته و پنج حلب روغن زرد خالص. پررونقترین دکان قلعه بود و همهی جنسهای کلی را او از شهر وارد میکرد. و هم او بود که یک وقتی شعبهی قند و شکر دولتی را تحویل گرفت و به قولی چاپید. گفتند ده را ناامنی گرفته. پا چراغها را تفتیش کنید، از آنجاها آب میخورد. همینطور هم شد. علیرضا کوهی، پسر بزرگ کورکوری را گرفتند. او ده پانزده سال از عمرش را در طرفهای مشهد و نزدیک ترکمن صحرا به دلهدزدی تلف کرده بود. و حالا که زانویش آب آورده و میرفت که خانهنشین شود، روآورده بود به خانهی مادرش کورکوری و برای مشتریها شیره چاق میکرد. خودش بود و مادرش و برادرش که هنوز صغیر و از پدر با او جدا بود. علیرضا کشیده شد پای استنطاق. و حل و فصل این فقره موکول شد به پژمان، برادر زادهی حاج نعمان که تازه به عرصه رسیده بود و شور و شری داشت. مخصوصا که اول کارش بود و میخواست زهرچشمی از مردم بگیرد. جوان و قلدر بود و پدرش راکه تازه مرده بود همه ولایت خراسان میشناختند. گفته میشد که چند تا رئیس و مرئوس را زده و یک بار هم به گلدستهی امامزاده یحیا فحاشی کرده...و حال نوبت پسرش بود تا نگذارد آبی را که پدرش سالهای سال به جوی کرده، هدر رود. که الحق دست کمی هم از پدرش نداشت.طوری که در همین مدت کم، کارهای زد و بندی ریاست را از دست عمویش گرفته بود.قد کوتاه بود و چهار شانه. و گردنش پهن و به شانههایش چسبیده بود. صورتش گرد بود و قرمز و چشمهایش ازرقی. در زد و بند شمری بود. علیرضا کوهی از راه که رسید پژمان با دو تا کشیده خواباندش کف زمین. و بعد نشاندش روی فرش... در بخشی از داستان آوسنهی بابا سبحان میخوانیم: ظهر که شد چکش در صدا کرد.صفیه به هشتی دوید، لای در را باز کرد و سلام بر زبانش ماند. غلام فسنقری با چشمهای گرد و سبیل بورش پشت شانهی عادله ایستاده بود و به او لبخند میزند. عادله پا به هشتی گذاشت و از پیاش غلام و صفیه در را بست.عادله از لب باغچه که رد میشدگردنش را خم کرد و از زیر شاخهی درخت انار گذشت و پای پله که رسید به صفیه گفت: -این دفعه که یحیی آمد بهش بگو این شاخهی سگ صاحب را قلم کنه. غلام پای درخت انار ایستاده بود و شاخه جلو سینهاش میلرزید. پرسید: -همین؟ -هوم. روزی نیست که به سر و موی آدم گیر نکنه. تا حال اقل کم هزار تا مو از سرم کنده... کارنامه سپنج در۱۰۳۲ صفحه در قالب دو جلد رقعی با جلد سخت و قیمت ۱۳۷ هزار تومان چاپ و روانه بازار نشر شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...