جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

نلسون ماندلا/ مردی با مشت گره کرده

نلسون ماندلا/ مردی با مشت گره کرده کتاب «نلسون ماندلا» سرگذشت‌نامه‌ی نلسون ماندلا، مبارز آزادی‌خواه شناخته‌شده‌ی تاریخ، به قلم استیون کرنسکی و به همت نشر پرتقال به چاپ رسیده است. نلسون ماندلا آدم روزگار خودش بود. مگر می‌شد نباشد؟ محال بود سختی‌های دوران کودکی و نوجوانی‌اش را نادیده بگیرد. نلسون در سال ۱۹۱۸، در خانواده‌ای کاملاً متعصب در افریقای جنوبی به دنیا آمد و بزرگ شد تا با چشم خودش شاهد اجرای رسمیِ سیاست آپارتاید در کشورش باشد. ماندلا کارهایی کرد که فراتر از روزگار خودش بود. دشمنانش در سال ۱۹۹۰، بعد از ۲۷ سال از زندان آزادش کردند. آن زمان، خیلی از رهبرانی که وضعشان شبیه او بود، به اسم عدالت، دنبال انتقام بودند. اما نلسون این‌گونه نبود. به جای انتقام، نشان داد که ظرفیت بالایی برای بخشیدن دارد و می‌تواند گذشته را کنار بگذارد و فکرش را روی آینده متمرکز کند. خودش خیلی واضح گفته: «اگر می‌خواهید با دشمنتان صلح کنید، باید با او همکاری کنید. به این ترتیب، او می‌شود همکارتان.» نلسون ماندلا شجاعانه با سفیدپوست‌های افریقای جنوبی، که مدت‌ها بود به سیاه‌پوست‌ها زور می‌‌گفتند همکار شد. با این کار هم کشورش را نجات داد، هم الگوی مردم دنیا شد. به دنیا که آمد، پدرش اسمش را گذاشت رولیهلاهلا، یا به تلفظ خودشان، خولیهلاهلا، که معنی اصلی‌اش می‌شود کندن شاخه‌ی درخت، اما معنی خودمانی‌اش می‌شود دردسرساز. هیچ‌کس اعتراف نکرد که این اسم می‌تواند نشانه‌ای از اتفاق‌های آینده باشد، اما کسی هم منکر آن نشد. پدر رولیهلاهلا، گادلا هِنری ماندلا، عضو خاندان سلطنتی تِمبو بود. شغلش مشاوره دادن به مردم بود و همه بابت دیدگاه و تفکراتش به او احترام می‌گذاشتند. رولیهلاهلا کوچولو با مادرش، نوسِکنِی فانی، در اموزو (یا به زبان خودشان اوموهزو) زندگی می‌کرد. سیاه‌پوست‌ها حتی اگر فرزند پادشاه هم بودند، فقط با اجازه‌ی دولت، که همه‌ی افراد آن سفید‌پوست بودند، می‌توانستند قدرت را به دست بگیرند. دولتی‌ها خوش‌شان نمی‌آمد ببینند کسی اقتدارشان را زیر سؤال می‌بَرَد. کلانتر با گادلا هنری برخورد تندی کرد و مقدار زیادی از املاک و ثروت او را تصاحب کرد. این تصمیم برای هرکس که مثل گادلا هنری فکر می‌کرد پیام روشنی داشت. یکی از چیزهایی که کلانتر تصاحب کرد کرالی بود که رولیهلاهلا و مادرش در آن زندگی می‌کردند. طبق قانونِ آن زمان، آن‌ها حق نداشتند سرِ این تصمیم بحث و جدل کنند. تنها کاری که می‌توانستند بکنند این بود که از آنجا بروند. کتاب حاضر شرح زندگی حیرت‌انگیز نلسون ماندلاست. کسی که بعد از ۲۷سال حبس، اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست افریقای جنوبی شد.

قسمتی از کتاب نلسون ماندلا:

با اینکه نلسون در زندان بود، اما سخت کار می‌کرد تا به مردم کمک کند. او به بقیه‌ی زندانی‌ها مشاوره می‌داد و هدایتشان می‌کرد و اگر از مسئولان زندان شکایتی داشتند، نماینده‌شان می‌شد. کم‌کم وضعیت زندگی‌اش بهتر شد. در دهه‌ی ۱۹۷۰، به او اجازه دادند ملاقاتی‌های بیشتری داشته باشد و در نوشتن نامه، آزادیِ بیشتری به او دادند. در همین زمان، تحمیل آپارتاید هنوز باعث ظلم به سیاه‎پوستان افریقای جنوبی می‌شد. در شانزدهم ژوئن سال ۱۹۷۶، بین ده هزار تا بیست هزار کودک در شهرک سووتو، برای اعتراض راه‌پیمایی کردند. اعتراض‌شان مسالمت‌آمیز و بدون استفاده از سلاح بود، اما پلیس نگران شد و ترسید و دست آخر، به آن‌ها، تیراندازی کرد. بیست و سه نفر در حمله‌ی اول جان باختند. پس از آن اعتراض‌های دیگری صورت گرفت و معترضان بیشتری کشته شدند. حالا که نلسون و بقیه‌ی رهبران در زندان بودند و اعضای کنگره در تبعید به سر می‌بردند و از ورود به کشور منع شده بودند، بقیه‌ی مردم رهبری را به دست گرفتند. اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، گروه دیگری در افریقای جنوبی با نام انجمن سیاه‌پوستان به وجود آمد تا با نهاد آپارتاید مبارزه کند. یکی از رهبران این گروه اِستیو بیکو بود که مسئولان چند بار تهدیدش کرده بودند. او بالاخره در سال ۱۹۷۷، دستگیر شد و وقتی در حبس بود، به شدت کتکش زدند. این کار در نهایت به مرگش منجر شد. مرگ او الهام‌بخش مردم شد تا به شکلی قدرتمندانه اعتراض علیه آپارتاید را ادامه دهند. این اتفاق‌ها توجه مردم سراسر دنیا را جلب کرد و برای افریقای جنوبی مشکل‌ساز شد. شرکت‌های افریقای جنوبی تحریم شدند؛ یعنی اینکه مردم تجارت با افریقای جنوبی را قطع کردند. خیلی از رهبران خارجی به این نظام تبعیض‌آمیز که چند دهه برقرار بود، اعتراض کردند. سال ۱۹۸۰، شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد نلسون را آزاد کنند. به این درخواست توجهی نشد. در تمام این مدت،‌روحیه‌ی نلسون قوی باقی ماند. او بعدها نوشت: «من جداً هیچ‌وقت احتمال نمی‌دادم روزی از زندان آزاد نشوم. هیچ‌وقت فکر نکردم حبس ابد واقعاً ابدی است و ممکن است پشت میله‌ها بمیرم. شاید چون فکر کردن به آن خیلی ناخوشایند بود، انکارش می‌کردم.» با اینکه در دهه‌ی ۱۹۸۰، آپارتاید تغییرات زیادی کرد، اما دولتِ رئیس جمهور بوتا باز هم به سرکوب سیاه‌پوستان ادامه داد. بوتا با لقب تمساح بزرگ به سرسختی معروف بود. او در سخنرانی مهم خود در سال ۱۹۸۵، تغییر نظام آپارتاید را مردود اعلام کرد. بوتا نمی‌خواست سیاست و روشی را که چندین سال برقرار بود عوض کند. حتی حاضر نشد با وجود درخواست خیلی از شخصیت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی نلسون ماندلا را از زندان آزاد کند. هر دوی این تصمیم‌ها باعث واکنش شدید جامعه‌ی بین‌المللی شد. حالا دیگر خیلی از کشورها حاضر نمی‌شدند در شرکت‌های افریقای جنوبی سرمایه‌گذاری کنند و با این کار، افریقای جنوبی را به خاطر سیاست‌هایش تنبیه می‌کردند. بسیاری از شرکت‌های بین‌المللی هم دست از حمایت این کشور کشیدند. بقیه‌ی دنیا داشتند بیدار می‌شدند و به اتفاق‌هایی که در افریقای جنوبی می‌گذشت، توجه نشان می‌دادند. اما در سال ۱۹۸۹، که رئیس جمهور جدید، یعنی اف. دبلیو. دکلرک روی کار آمد، تغییرهای چشم‌گیری رخ داد. ابتدا به نظر می‌رسید دکلرک آخرین نفر در صف طولانی رهبران حامی آپارتاید باشد، اما او با نگاه عاقلانه‌تری که داشت، همه را غافل‌گیر کرد. دکلرک خیلی خوب می‌دانست که تنش‌های بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان در افریقای جنوبی روز به روز بیشتر می‌شود. ممکن بود کشور خیلی زود درگیر جنگ نژادی داخلی شود. اگر این اتفاق می‌افتاد، افریقای جنوبی از هم می‌پاشید. دولت دکلرک برای کمتر کردن این تنش‌ها به گروه‌های ضد آپارتاید اجازه‌ی ملاقات داد. از همه مهم‌تر اینکه دستور داد کسانی که به خاطر فعالیت علیه آپارتاید محکوم به زندان شده بودند، آزاد شوند. نلسون ماندلا هم یکی از این افراد بود. در این بیست و هفت سالی که نلسون در زندان بود، دنیا خیلی عوض شده بود؛ تصویب قانون‌های مهم حقوق شهروندی در امریکا، فرود آمدن انسان روی ماه، استعفای اجباریِ یکی از رئیس جمهورهای امریکا آن هم با بی‌آبرویی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، استقلال دوباره‌ی کشورها و ملت‌هایی که بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودند. نلسون هم در زندان دو نفر از نزدیکانش را از دست داد. در سال ۱۹۶۸، مادرش از دنیا رفت و درست یک سال بعد ، پسر اولش، تِمبی، در تصادف رانندگی درگذشت. به نلسون اجازه ندادند در مراسم ختم آن دو شرکت کند. با آزادی نلسون در فوریه‌ی سال ۱۹۹۰، دوره‌ی جدیدی در افریقای جنوبی آغاز شد. نلسون قبلاً در ماه‌های آخری که در زندان بود، با رئیس جمهور دکلرک دیدار کرده بود و مطمئن شده بود او به وعده‌اش درباره‌ی برداشتن بعضی از محدودیت‌های آپارتاید عمل می‌کند. یکی از اولین مکان‌هایی که نلسون بعد از آزادی‌اش از آنجا بازدید کرد شهرکِ سووِتو بود، جایی که صحنه‌ی خشونت‌ها و نارضایتی‌های زیادی بود. در سووِتو صد و بیست هزار نفر جمع شده بودند تا حرف‌های او را بشنوند. نلسون ساده و واضح حرف زد. او تأکید کرد که بی‌عدالتی بهانه‌ی خوبی برای رفتارهای غیر قابل قبول نیست. نلسون گفت شنیده است که خلاف‌کاران، با طعمع قرار دادن آدم‌های ساده و آتش زدن وسایل نقلیه، خودشان را فعال سیاسی جا می‌زنند. این خلاف‌کارها در مبارزه علیه آپارتاید جایی ندارند. راه‌ حل کار خشونت نیست و آن‌ها باید با آرامش پیش بروند. نلسون تا چند ماه در کنگره سخت کار کرد تا تغییراتی را که رئیس جمهور دکلرک مشغول تنظیم آن‌ها بود، تکمیل کند. او حتی به خارج از کشور هم رفت و با خیلی از رهبران کشورهای دیگر مثل پاپ ژان پل دوم، مارگارت تاچر، نخست‌وزیر بریتانیا؛ جورج اچ دبلیو بوش، رئیس جمهور امریکا؛ فیدل کاسترو در کوبا و فرانسوا میتران در فرانسه ملاقات کرد. نلسون ماندلا با تصویرگری شارلوت اِیجر را مریم مهدوی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۲۵ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۴ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.