جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: یک گفتگو
شامل گفتگوی مفصل و بلندبالای ناصر حریری با نجف دریابندری پیرامون مقولات ویراستاری و ترجمه. این گفتگو در سال ۱۳۷۳ در چند جلسه میان ناصر حریری و نجف دریابندری صورت گرفته و روی نوار ضبط شده است. نوار به دست آقای ناصر حریری روی کاغذ آمده و سپس به دست آقای دریابندری بازنویسی شده است. نجف دریابندری که با ترجمههای درخشانش از آثاری همچون پیرمرد و دریا، هاکلبری فین، بیلی باتگیت و بازمانده روز، در اذهان همگان به عنوان چهرهی بسیار شاخص ترجمه و ویراستاری قرار دارد، در گفتگوی حاضر از دریچههای گوناگون به این دو مقوله کلیدی پرداخته است. دریابندری متولد ۱۳۰۸ در آبادان، در کنار ترجمه، ویراستاری را نیز با رعایت اصول حرفهای به شکل کاملی به انجام میرساند. این گفتگو در کنار جنبههای تاریخی، حاوی نکات آموزشی بسیاری نیز هست.قسمتی از کتاب یک گفتگو:
-آقای دریابندری، میخواهم اول دربارهی ترجمه از شما سوال کنم. اصولا ترجمه چیست؟ *ترجمه ظاهرا همین کاری است که من گاهی میکنم. -درست، ولی این چه کاری است که شما میکنید؟ منظورم این است که آیا ترجمه هنر است یا فن؟ اگر هنر است آیا میتوانیم تعریفی از آن به دست بدهیم؟ اگر هم فن است چه مشخصاتی میتوانیم برایش ذکر کنیم؟ *راستش من گمان نمیکنم بتوانم جواب همهی این سوالها را بدهم، به خصوص تعریف ترجمه برای من مقدور نیست. من نه روزی که شروع کردم به ترجمهی چند داستان کوتاه از فاکنر به فکر تعریف ترجمه بودم و نه حالا که بیش از چهل سال از آن روز میگذرد به تعریف ترجمه رسیدهام. ضرورتی هم برای این کار نمیبینم. من یک وقت یک جای دیگر هم به این مساله یک اشارهای کردهام؛ ترجمه علم نیست، عمل است. کاری است که آدم با آموزش منظم یا غیر منظم یاد میگیرد، و در هر حال از راه آزمایش و خطا؛ مثل ساززنی یا دوچرخه سواری. برای هرکدام از این کارها شاید بشود تعریف جامع و مانعی هم پیدا کرد، ولی پیدا کردن و عبارت بندیِ تعریف ساززنی یا دوچرخه سواری کار ساززن یا دوچرخه سوار نیست. هیچ دردی هم از اینها درمان نمیکند. به قول تهرانیها باید بگذارند درِ کوزه آبش را بخورند، تهرانیهای قدیم البته، چون تهرانیهای اخیر کوزه ندارند. -چرا؟ *چرا کوزه ندارند؟ -نه آقای دریابندری، خواهش میکنم خودتان را به کوچهی علی چپ نزنید؛ میدانم چرا کوزه ندارند. چرا تعریف را باید بگذارند درِ کوزه؟ چرا تعریف ترجمه به درد مترجم نمیخورد؟ *برای اینکه تعریفِ یک کار و خود آن کار از یک مقوله نیستند؛ در واقع به دو مقولهی کاملا متفاوت تعلق دارند. پیدا کردن و عبارت بندی تعریف موسیقی، مثلا فعالیتی است در حوزهی فلسفه و منطق، نه در حوزهی موسیقی. یک نفر موسیقیدان ممکن است موسیقیدان بسیار باقریحهای باشد، ولی روحش از فلسفه و منطق خبر نداشته باشد، چنان که معمولا هم ندارد و به این دلیل نمیتواند دربارهی ماهیت موسیقی کمترین بحثی بکند. من در واقع میخواهم بگویم اصولا عمل مقدم بر تعریف است. این رسم شروع کردن بحث با تعریف ظاهرا از زمان مرحوم سقراط به یادگار مانده، ولی در همهی موارد به جایی نمیرسد. -چه طور؟ در چه مواردی؟ میشود این مطلب را قدری تشریح کنید؟ *از مرحله پرت میشویم. -اشکالی ندارد.بعدا دوباره به مرحلهی ترجمه برمیگردیم. *امیدوارم. لابد میدانید، سقراط مدام دنبال معرفت یا دانش حقیقی میگشت، فکر میکرد معرفت از تعریف به دست میآید، از تعریف کامل یا به اصطلاح جامع و مانع، یعنی تعریفی که هیچ مویی لای درزش نرود، تعریفی که تمام موضوع بحث را در بر بگیرد و شامل هیچ چیز دیگری هم نشود.این جستوجوی معرفت یا دانش را سقراط از پایینترین مرتبهی جامعه شروع میکرد و به عالیترین مراتب هم میرفت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...