جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: گفت‌وگوهایی با عباس کیارستمی

معرفی کتاب: گفت‌وگوهایی با عباس کیارستمی کتابی است شامل مجموعه گفت‌وگوهایی با یکی از سرشناس‌ترین کارگردان‌های هنر هفتم، یعنی عباس کیارستمی، به کوشش گادفری چشایر و چاپ نشر لگا. گادفری چشایر، نقدنویس برجسته‌ی امریکایی، در گفت‌وگوهای گردآمده در این کتاب، درباره‌ی فیلم‌هایی بحث می‌کند که کیارستمی در سه دهه فعالیت مدام خود، از ۱۳۴۹ تا ۱۳۷۹، ساخته است. گفت‌وگوها در تهران آغاز می‌شود، در راه کوکر ادامه می‌یابد و به «باد ما را خواهد برد» منتهی می‌شود. این شاید عالی‌ترین سند موجود درباره سیر تطور و تکامل سینمایی کیارستمی باشد. چشایر درباره همه فیلم‌های این سه دهه، با خالقشان حرف می‌زند، اما به واسطه‌ی سفر، یک فیلم از قلم می‌افتد، یکی از مهم‌ترین فیلم‌های کیارستمی. صدای کارگردان فقید در بسیاری از فیلم‌هایش حضور دارد. در مشهورترین اثرش، خود او را می‌بینیم که پایان فیلمبرداری را اعلام می‌کند؛ اما در این سه دهه، او را مدام در یکی از فیلم‌هایش می‌بینیم، با همان هیبت شمایل‌وارش، بی‌آنکه لبخندی بزند، ابراز احساساتی کند یا تحت تأثیر قرار گیرد. در همان فیلم که صحبت درباره‌اش در این کتاب از قلم افتاده است: «مشق شب». گادفری چشایر و جیم کالول این افتادگی را به‌طرزی عالی جبران کرده‌اند: روی جلد کتاب عکسی از عباس کیارستمی آمده است، نمایی بسته از مردی که عینک تیره‌ی درشتی زده و دهانش باز است. این عکس، کیارستمی کارگردان نیست، مردی با عینک تیره پشت دوربین. تصویری است از کیارستمی بازیگر، جلوی دوربین کیارستمی کارگردان. نمایی است از مشق شب، آنجا که پشت و جلوی دوربین، پشت و روی واقعیت، بر هم افتاده‌اند تا حقیقت مطلقی را بازنمایند که او از کوره راه‌های دروغ‌های سینمایی بازش می‌جست.

قسمتی از کتاب «گفت‌وگوهایی با عباس کیارستمی»:

-هر دو بازیگر اصلی گزارش معرکه بودند، چطوری پیدایشان کردید؟ مدتی طولانی وقت گذاشتم تا هنرپیشه‌ی مرد را پیدا کنم. اولش بین هنرپیشه‌های سرشناس دنبالش می‌گشتم، چون می‌ترسیدم با بازیگران غیر حرفه‌ای، فیلم بلند داستانی کار کنم؛ ولی یک روز این مرد وارد آسانسوری شد که درش بودم. رنگ به رخسار نداشت و درباره‌ی دعوای شدیدی حرف می‌زد که دوستش به‌تازگی درگیرش شده بود و پای خودش هم در آن گیر بود. اولش طبقه ششم ساختمان بودیم و وقتی به طبقه اول رسیدیم، دیگر تصمیمم را گرفته بودم: انتخابش کرده بودم. وقتی از ساختمان بیرون آمدیم و پا در خیابان گذاشتیم بهش پیشنهاد کردم که شخصیت اصلی فیلم را بازی کند. دعوا پاک از یادش رفت. به همین سادگی پیدایش کردم. هنرپیشه اصلی زن، شهره آغداشلو، همسر یکی از دوستان من بود که نقاشی مدرن است. او را ندیده بودم؛ ولی به دوستم گفتم از همسرش بخواهد فیلمنامه را بخواند و گفتم اگر دلش بخواهد نقش زن را بازی کند، می‌تواند. می‌دانستم بازیگری را دوست دارد؛ ولی هنوز در فیلمی بازی نکرده بود. آن زمان مدل بود. ممکن است حال این سؤال خیلی بجا برایتان مطرح شود که آخر چطور توانستی نقش اصلی را به کسی بدهی که هیچ‌وقت بازی‌اش را ندیده بودی؟ این سؤال جوابی بسیار خصوصی دارد. اگر خواستید بهتان خواهم گفت ولی نه اینجا. - ولی هر دو بازیگر در فیلم عالی‌اند، واقعاً قوی‌اند. قبول دارم و به خصوص فکر می‌کنم بازی مرد خیلی بااحساس بود. هر دو در نقش‌های خود عالی‌اند ولی کار مرد به مراتب سخت‌تر بود. - از او چه خبر؟ الان امریکاست. در لوس‌آنجلس زندگی می‌کند و می‌دانم که شغلی ندارد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.