جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: کشکول تحتِ ویندوز!
مجموعه طنزی است نوشته احمد اکبرپور که با طراحیهای اردشیر رستمی هم همراه شده است. همسریابی پیشرفته، تعبیر خواب، سخنان بزرگان، اصول موفقیت، قصههای ناب، طالعبینی و تذکره الرفقا از جمله مطالب مهمیست که میتوان در کشکول تحت ویندوز خواند. کشکول در زبان فارسی به مجموعهای از مطالبی که چندان ارتباطی با هم ندارند اطلاق شده است که هیات یک کتاب به خودش میگیرد. نویسنده در اینجا با استفاده از تشابه لفظی کشک و کشکول، نام مجموعهای از ۲۸ کشک را کشکول نهاده است. در متون کلاسیک و معاصر ما نیز طنز عهدهدار نشان دادن نابسامانی و ناهنجاریهای فرهنگی-اجتماعی به شمار میآید مثل طنز نسیم شمال و دهخدا تا ایرج پزشکزاد و عمران صلاحی. اما تفاوتهای طنز اکبرپور با طنزهای مرسوم و متعارف این است که اولا حوزهی وسیعی از نابهنجاریها را مورد هجوم قرار میدهد و ثانیا از ابعاد و جنبهی روایی و داستاننویسی نیز صاحب تشخص سبکی است همانگونه که در حوزهی ادبیات کودک این تشخص سبکی را داراست. نویسنده با کشکول تحت ویندوز موفق شده طیف وسیعی از مخاطبان را جذب کند؛ این کتاب هم کسانی را که با رویه و سطح طنز سر و کار دارند و هم کسانی را که در پشت طنز دنبال معانی ثانوی و تلویحی متن میگردند اقناع میکند.در بخش پنگوئن از کتاب حاضر میخوانیم:
ما پنگوئنها مشکلات خیلی زیادی داریم. اول که چاقیم و هی روی برفها سُر میخوریم. دوم که در این جا تنوع رنگی در حد صفر است. سومش این که مستندسازهای تلویزیونی بیست و چهار ساعته این جا پلاسند و حتی به زندگی خصوصی ما سرک میکشند. چهار و اما... امروز درست بعد از باریدن همین برف سه متری، من ازدواج کردم. چالهای درست و حسابی کنده بودم و داشتم دکوراسیون داخلش را ردیف میکردم که یکی قل خورد و افتاد داخل. شکممان محکم به هم خورد و آنقدر خندیدیم که ازدواج کردیم. از شانس بد مسابقهی غلت و پرش ملی درست همین لحظه کلید میخورد. تندی پالتویش را پوشید و با شیرجه از در بیرون رفت. خوب شد که عقل کردم و اسمش را پرسیدم. روی تختخواب دو تا بالش برفی عروس و داماد درست کردم و هی این طرف و آن طرف قدم زدم. دیر کرده بود. دلشوره گرفته بودم. شیرجه زدم و سمت مسابقات راه افتادم. تا او را دیدم، تاپ تاپ قلبم شروع شد. گفتم: آزیتا، عسلم، همه چی ردیفه. گفت: خجالت بکش من دو تا بچه دارم. عذرخواهی کردم. با احتیاط رفتم جلوتر. خود خودش بود. همان شکم گرد و قلنبه. همان بی مبالاتی. همان... گفتم: آزیتا، من بی تو میمیرم بیا بریم خونه. تق باسنش را چسباند روی برفها و گفت: خدا بده شانس. آزیتا چه خری گیر آورده. و غلت خورد و رفت پایین...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...