جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد

معرفی کتاب: پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد اثری است از ریچارد براتیگان به ترجمه حسین نوش‌آذر. پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا همه تفنگ به دست داشتند. راوی نوجوان این داستان هم مثل باقی مردم صاحب تفنگی است. او در یک روز بهاری به جای آن که به یک مغازه‌ی ساندویچ فروشی برود، از یک مغازه‌ی اسلحه فروشی یک بسته فشنگ می‌خرد، و وقتی که به قصد شکار طاووس با دوستش به باغ سیب می‌رود، خیال می‌کند دوستش یک طاووس است و او را با تیر می‌زند. با این واقعه کودکی او در دوازده سالگی به پایان می‌رسد. ریچارد پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد آخرین رمانی است که از ریچارد براتیگان دو سال پیش از مرگ او منتشر شد. بدین ترتیب نقطه‌ی آغاز تلاش ادبی براتیگان که با رمان معروف صید قزل آلا در آمریکا آغاز شد، پس از سه دهه تلاش با این رمان به نقطه‌ی پایان می‎‌رسد. مضمون مرگ سرفصل مشترک همه‌ی آثار براتیگان است.

قسمتی از کتاب:

آقا، زن جماعت نمی‌ذاره آدم آب خوش از گلوش پایین بره. همه‌شون دنبال پولم هستن. بعدش هم، همیشه وقتی نامزدم تَرکم می‌کنه حالم خراب می‌شه. اما، امیدوارم روزی زنِ زندگی‌م رو پیدا کنم. اما تا این اتفاق بیفته...بله تا اون موقع...حق با شماست، شکست عشقی باعث می‌شه که موقع آشپزی غمگین باشم. حالا فرق نمی‌کنه چی دارم می‌پزم. وقت سرخ کردن همبرگر هم غمگینم. بله. این روزها دل بستم به یک خانم آرایشگر. این خانم از من انتظار داره که همه‌ش ببرمش رستوران‌ها و جاهای گرون قیمت. من از صبح تا شب دارم کار می‌کنم که بتونم خرج این ریخت و پاش‌ها رو در بیارم.به شما اطمینان می‌دم که این خانم، دور از شان خودش می‌دونه که توی رستوران ما غذا بخوره. یه روز ازش پرسیدم دوست داره اینجا غذا بخوره؟ نگفته پیداست که اون روز من کار نمی‌کردم. چون شیفت من نبود. اما، با این حال گفت: شوخی می‌کنی؟ سه ساعت بعدش توی این رستوران اعیونی که خوراک ماهی‌ش معروفه این قدر ماهی خورد که فردا صبحش من مجبور شدم ساعتم رو عقب بکشم. نخیر.حتی اگه اینجا تنها رستوران جهان هم باشه، امکان نداره اینجا غذا بخوره. ریچارد من با دفترچه یادداشتم وایستاده بودم اونجا و وانمود می‌کردم که دارم از چیزهایی که با آب و تاب فراوان درباره‌ی زندگی عشقی‌ش برام تعریف می‌کرد یادداشت برمی‌دارم.اما در واقع داشتم توی دفترچه‌م نشونه‌های بی معنی و من درآوردی می‌کشیدم. حرف‌های این شخص به کارم نمی‌اومد. اما وقتی حرف همبرگر به میون می‌اومد، یادداشت‌هام یکهو به روشنی و وضوح یک نورافکن می‌شدند. خبرنگار تراژدی تا حد مرگ کسالت‌آور زندگی این شخص را قطع می‌کند. باید توجه داشت که این شخص مرد چندان زیبایی نبود. از این رو نامزدش تنها به این دلیل به او اعتنا می‌کرد که در روز شانزده ساعت کار می‌کرد و همبرگر سرخ می‌کرد و هر چه را که درمی‌آورد به پای او می‌ریخت. آیا هرگز پیش آمده است که در حین طبخ همبرگر شاد باشید؟ آشپز مکزیکی: بله. وقتی شیفتم داره تموم می‌شه و آخرین همبرگر رو سرخ می‌کنم و بعدشم با کسی قرار ملاقات دارم، از ته دل خوشحالم. چون کارم داره تموم می‌شه و می‌تونم بعدش یک خرده خوش بگذرونم. موفق شدم قبل از اینکه در جنگ جهانی دوم هواپیماهای ژاپنی جزیره‌ی کواجالان رو پیش از آماده شدن صبحانه توسط این شخص بمباران کنند، سر و ته این مصاحبه را هم بیارم. عملا سس چیلی‌ش هم بلاتکلیف موند. وقتی داشتم از رستوران بیرون می‌اومدم، شک کرد. گفت: این مصاحبه کی حالا چاپ می‌شه؟ گفتم: همین روزها گفت: مطمئن‌ئید که مردم واقعا این قدر به همبرگر علاقمندن؟ گفتم: این روزها مردم عاشقِ دلخسته‌ی همبرگرن. گفت: نمی‌دونستم. گفتم: اگه همین طور به همبرگر سرخ کردن ادامه بدین، یه روز معروف می‌شید. -به خاطر همبرگر سرخ کردن معروف می‌شم؟ مگه قبل از اینکه چارلز لیندبرگ از اقیانوس اطلس عبور کنه، کسی اسمش رو شنیده بود؟ گفت: درسته. اما این با همبرگر سرخ کردن خیلی فرق داره. گفتم: نه، زیاد هم فرق نداره. اگه به این موضوع بیشتر فکر کنی، شاید شما هم به این نتیجه برسید. گفت: باشه. به‌ش فکر می‌کنم. اما نمی‌فهمم همبرگر چه ربطی داره به چارلز لیندبرگ. گمون نمی‌کنم این دو تا به هم ربط داشته باشن. می‌بایست خودم را زودتر می‌رسوندم به در. گفتم: لیندبرگ که از اقیانوس اطلس عبور می‌کرد، ساندویچ با خودش برده بود. مگه نه؟ گفت: آره. احتمالا حق با شماست. گمونم همچو چیزی یادم می‌آد. گفتم: هیچ کدوم از اون ساندویچ‌ها، همبرگر نبودن. ساندویچ پنیر بودن. گفت: فقط ساندویچ پنیر؟ سرم را پیروزمندانه تکون دادم و گفتم: بله. فقط ساندویچ پنیر. اگه به جای ساندویچ پنیر، سه تا ساندویچ همبرگر با خودش برده بود، همه چیز جور دیگه‌یی اتفاق می‌افتاد. آشپز مکزیکی گفت: از کجا معلوم؟ اگه به جای ساندویچ پنیر، ساندویچ همبرگر با خودش برده بود، ساندویچ‌ها توی راه سرد می‌شدن و از دهن می‌افتادن...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.