جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: پرسش‌هایی از مارکس

معرفی کتاب: پرسش‌هایی از مارکس کتابی است از تری ایگلتون متفکر بزرگ بریتانیایی. ایگلتون می‌گوید: نگارش این کتاب از یک فکر جذاب شروع شد: آیا ممکن است آشناترین انتقادهای وارد به کار مارکس همگی اشتباه باشند؟ و اگر نه تماماً نامعقول، عمدتاً چنین باشند؟ این بدان معنا نیست که مارکس هرگز قدمی به خطا برنداشت، من از آن دست چپ‌هایی نیستم که ابتدا تظاهر می‌کنند که به همه‌چیز می‌شود انتقاد کرد، اما وقتی از ایشان می‌خواهند سه نقد جدی به مارکس وارد کنند، سگرمه‌هایشان در هم می‌رود و لب از لب وا نمی‌کنند. این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که من خود درباره‌ی برخی از آرای او تردیدهایی دارم، ولی آرای مارکس درباره‌ی اهم مسائل زمان خود آن‌قدر صحیح بود که مارکسیست خواندن خویش کار معقولی به نظر آید. هیچ پیرو فرویدی خیال نمی‌کند که فروید هرگز اشتباه نکرد، درست همان‌طور که هیچ شیفته‌ی آلفرد هیچکاکی از تک‌تک نماها و سطرسطر فیلمنامه‌های استاد دفاع نمی‌کند. من برآنم که نشان دهم اندیشه‌های مارکس نه کامل بلکه معقول و موجه‌اند. برای اثبات این مدعا، در این کتاب ده فقره از رایج‌ترین انتقادها به مارکس را، نه به‌ترتیب اهمیتشان آورده‌ام و کوشیده‌ام که آن‌ها را یک‌به‌یک رد کنم. هدف دیگرم آن بود که در جریان این کار درآمدی روشن و قابل فهم به تفکر او برای کسانی عرضه کنم که با کار مارکس آشنایی چندانی ندارند. در این کتاب حرف چندانی درباره‌ی مارکسیسم در مقام نقدی اخلاقی و فرهنگی نگفته‌ام. چرا که عموماً از این منظر ایراد چندانی به مارکسیسم وارد نکرده‌اند، و از این روی پرداختن به آن در این کتاب وجهی ندارد. بااین‌حال از دید من مجموعه‌ی بسیار سرشار و پرباری از نوشته‌های مارکسیستی در این زمینه هست که خود برهان قاطعی است بر تأیید میراث مارکسیسم. از خود بیگانگی، کالایی شدن حیات اجتماعی، فرهنگ مبتلا به حرص و آز، پرخاشگری، لذت‌پرستی و نیهیلیسم روزافزون، بی‌معنا و بی‌ارزش شدن دائمیِ هستی و حیات بشر: مشکل بتوان بحثی دقیق و هوشمندانه درباره‌ی این مسائل یافت که به جد مدیون سنت مارکسیسم نباشد.

قسمتی از کتاب پرسش‌هایی از مارکس:

بسیاری از منتقدان و خرده‌گیران گله می‌کنند که دیدگاه مارکسیسم درباره‌ی سرشت بشر دور از واقعیت و بیش از حد آرمانی است. مارکسیسم ابلهانه خواب آینده‌ای را می‌بیند که در آن، همه با هم رفیق و همراه خواهند بود. رقابت، حسادت، نابرابری، خشونت، پرخاشگری و هم‌چشمی از صفحه‌ی زمین محو خواهد شد. راستش در نوشته‌های مارکس یک کلمه هم در تأیید این مدعای عجیب و غریب یافت نمی‌شود، اما خیلی از منتقدان او حاضر نیستند با پذیرفتنِ حقیقت زیر آب استدلال‌های خود را بزنند. آن‌ها خیال خود را با این گمان راحت می‌کنند که مارکس حالتی از فضیلت انسانی را به اسم کمونیسم پیش‌بینی کرده که حتی جبرئیل ملک مقرب خداوند هم نمی‌تواند به‌راحتی با آن سر کند. با این کار مارکس خودسرانه یا بی‌محابا آن حالت معیوب، مخدوش و همواره ناخوشایندی را که سرشت بشر نامیده می‌شود نادیده می‌انگارد. بعضی مارکسیست‌ها در پاسخ به این اتهام ادعا کرده‌اند اگر مارکس طبیعت بشر را نادیده گرفته است بدان سبب است که اصلاً اعتقادی به این مفهوم ذهنی ندارد. بر پایه‌ی این دیدگاه، مفهوم طبیعت بشر چیزی نیست جز ترفندی سیاسی برای حفظ وضع موجود. به موجب این تصور، آدمیان مخلوقاتی ضعیف، فاسد و منفعت جویند و این نکته در سرتاسر تاریخ مغفول مانده است و این صخره‌ای است که زورقِ هر تلاشی برای تغییر ریشه‌ای را در هم می‌شکند. این جمله که طبیعت بشر را نمی‌توان عوض کرد یکی از شایع‌ترین ایرادهایی است که به سیاست انقلابی می‌گیرند. در پاسخ به این ایراد بعضی مارکسیست‌ها می‌گویند در نهاد انسان هیچ هسته‌ی تغییرناپذیری وجود ندارد. در نظر ایشان این تاریخ ما و نه طبیعت ماست که ما را چنان که هستیم می‌سازد و از آنجا که تاریخ همیشه محلِ تغییر است، می‌توانیم خویشتن را با تغییر اوضاع تاریخی خویش دگرگون سازیم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.