جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: همه دروغ میگویند
کتابی است نوشتۀ مشترک ست استیونز و دیویدویتس، از مجموعه خرد و حکمت زندگی نشر گمان، کتابی که قصد دارد پدیدۀ شایع دروغگویی در میان انسانها را از دریچه فلسفه تحلیل کند. همه دروغ میگویند. مردم دربارۀ تعداد نوشیدنیهایی که در راه خانه خوردهاند راست نمیگویند، دربارۀ اینکه چندوقت یکبار باشگاه میروند، قیمت کفشهای جدیدی که خریدهاند چقدر بوده، یا اینکه فلان کتاب را خواندهاند یا نه دروغ میگویند. آدمها میگویند: در تماس خواهیم بود. در صورتی که دیگر خبری از آنها نمیشود. میگویند از دست تو ناراحت نیستند، ولی هستند. میگویند دوستت دارند درحالیکه ندارند. با اینکه در لجن دستوپا میزنند، میگویند خوشحالاند. مردم به دوستها دروغ میگویند، به رئیسها دروغ میگویند، به بچهها دروغ میگویند، به پدرومادرها دروغ میگویند، به دکترها دروغ میگویند، به همسرها دروغ میگویند؛ حتی به خودشان هم دروغ میگویند. و بی برو برگرد به پیمایشها هم دروغ میگویند. آیا هیچوقت در امتحان تقلب کردهاید؟ آیا هیچوقت دربارۀ کشتن کسی خیالپردازی کردهاید؟ وسوسه نشدید دروغ بگویید؟ بسیاری از مردم در پیمایشها رفتار و افکار خجالتآورشان را گزارش نمیکنند. با اینکه بیشتر پیمایشها ناشناس انجام میشود، باز هم مردم دلشان میخواهد وجهۀ خوبی از خودشان به نمایش بگذارند. این رفتار سوگیریِ مقبولیت اجتماعی نام دارد. مقالهای مهم در سال ۱۹۵۰ با ارائۀ شواهدی قدرتمند نشان داد چگونه پیمایشها ممکن است قربانیِ چنین سوگیریای شوند. محققان با استفاده از منابع رسمی، دادههایی را دربارۀ ساکنان شهر دنور جمعآوری کردند: چند درصد از مردم رأی میدادند، به مؤسسات خیریه کمک میکردند و کارت عضویت کتابخانه داشتند. سپس پیمایشی میان ساکنان شهر برگزار کردند تا ببینند آیا درصدهایی که بهدست میآید با آمار رسمی مطابقت دارد یا خیر. نتایج در آن زمان شوکهکننده بود. چیزی که ساکنان در پیمایش اعلام کردند با دادههایی که محققان جمعآوری کرده بودند تفاوت فاحشی داشت. با اینکه هیچکس اسمش را نگفته بود، ولی تعداد زیادی از مردم دربارۀ ثبتنام برای رأی دادن، دفعات رأی دادن و کمکهایشان به خیریه اغراق کرده بودند. آیا در ۶۶ سال چیزی تغییر کرده است؟ در عصر اینترنت، نداشتن کارت کتابخانه خجالتی ندارد. شاید باور مردم در باب اینکه چه چیزی خجالتآور یا مقبول است تغییر کرده باشد، اما گرایششان به فریب دادن آمارگیران هنوز به قوت خود باقی است. کتابهای خرد و حکمت زندگی، قرار نیست فلسفه را ساده کنند، بلکه از ابهت هراسآور آن میکاهند.قسمتی از کتاب همه دروغ میگویند:
آیا میتوان گفت امریکا سرزمین فرصتهاست؟ جواب این پرسش نه آری است و نه خیر. پاسخ صحیح آن است که در بعضی قسمتهای کشور بله و در بعضی قسمتهای کشور خیر. چتی و همکارانش در مقالهای مینویسند: «بهتر است ایالات متحده را همچون مجموعهای از جوامع توصیف کرد: بعضی از این جوامع، سرزمین فرصتها هستند، با نرخ بالایِ تحرک اقتصادی میان نسلی؛ اما در برخی جوامع دیگر، تنها شمار قلیلی از کودکان میتوانند از فقر فرار کنند. ویژگی بخشهایی از ایالات متحده که نرخ تحرک اقتصادیِ بالایی دارند چیست؟ چه چیزی باعث میشود بعضی مناطق عملکرد بهتری در ارائۀ فرصتهای برابر داشته باشند و در آنها کودکان فقیر بتوانند به زندگیِ بهتری دست یابند؟ نتیجۀ بررسیها این است: مناطقی که پول بیشتری برای آموزش و پرورش خرج میکنند شانس بیشتری به کودکان فقیر میدهند. مناطقی که جمعیت مذهبی بیشتری دارند و شیوع جرم و جنایت در آنها پایین است، عملکرد بهتری دارند. بخشهایی که جمعیت سیاهپوستانشان بیشتر است عملکرد ضعیفتری دارند و جالب است بدانید که این واقعیت نهتنها بر بچههای سیاهپوست، که بر بچههای سفیدپوستی که آنجا زندگی میکنند هم اثر میگذارد. نواحیای که جمعیت مادران مجرد در آنها بیشتر است عملکرد ضعیفتری دارند. این واقعیت هم نه فقط بر کودکانِ مادران مجرد، بلکه بر کودکان والدین مزدوجِ ساکن در این مناطق هم اثرگذار است. برخی از این نتایج نشان میدهد که گروه همسالان یک کودک فقیر هم عامل تعیینکنندهای است. اگر دوستانِ این کودک گذشتۀ آشفته و مشکلداری داشته باشند و از فرصتهای کمی برخوردار بوده باشند، او هم ممکن است در راه فرار از فقر با مشکلات بیشتری روبهرو شود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...