جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: نیمکت داغ (از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو)

معرفی کتاب: نیمکت داغ (از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو) بازی. مسابقه. پیروزی. شکست. زنجیره‌ی تمام نشدنی. نیمکت داغ: از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو، کالبدشکافی زندگی و رویکرد مربیان بزرگ تاریخ فوتبال است. مردانی مثل الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو. مثل آرسن ونگر و مارچلو لیپی. مثل فایبو کاپلو و پپ گواردیولا. مثل حشمت مهاجرانی که برای نخستین بار ایران را راهی جام جهانی کرد. برای ثبت تاریخ مربی‌گری فوتبال و تحولات تاکتیکی، مبارزه‌ی گروهی درون میدان با چالش‌های فردی گره می‌خورند. نشستن روی نیمکت به نبرد پیچیده‌تری بدل می‌شود. با طراحی نقشه‌های نو. برای چنگ زدن به پیروزی. تقلا برای بیرون آمدن از ورطه‌ی شکست. با گذشت از معبر امروز. به سوی فردا. بازی بعد. مسابقه‌ی بعدتر. با جان کندن برای کشف راز بقا. رمز زنده ماندن.

حشمت

قسمتی از کتاب نیمکت داغ:

می‌گفتند اقبال بلندی داشته. می‌گفتند حشمت خوش شانس است. می‌گفتند و می‌گفتند، با این وصف انکار مسیر طولانی‌یی که پیموده نشدنی بود. محال. نمی‌توانستند دستاوردهایش در تیم‌های ملی ایران را انکار کنند. نمی‌توانستند و تاریخ آن‌ها را رام می‌کرد. افتخارات به چنگ آمده‌ی مهاجرانی با پیمودن مسیری گام به گام کتمان ناپذیر بودند. حوصله و شکیبایی‌اش. مثل بافتن فرشی پرنقش، پر نگار. پررج. با پشت سر گذاشتن بازی‌های خیابانی. بازی‌های محله‌ای. به میدان رفتن برای تاج/استقلال، پاس. دست‌یار برادران بیاتی که سکان تیم ملی را در دست داشتند. دستیار فرانک اوفارل بریتانیایی در تیم ملی. رهبری تیم ملی جوانان. کسب چهار عنوان قهرمانی آسیا با تیم ملی جوانان. قهرمانی آسیا با تیم ملی. با حضور در المپیک ۱۹۷۶٫ با بردن ایران به جام جهانی برای نخستین بار. به آرژانتین ۱۹۷۸٫ پس از رقابت با بیست و یک تیم در مرحله‌ی مقدماتی. با پشت سر گذاشتن عربستان و کویت. با گذر از سد کره جنوبی. با دوبار پیروزی برابر استرالیا. دریافت جواز حضور در آرژانتین زمانی که مسابقات جام جهانی فقط با شانزده تیم برگزار می‌شد. زمانی که آسیا یک نماینده داشت. فقط یک نماینده. کارنامه‌اش جایگاه او را در تاریخ فوتبال ایران محفوظ نگاه داشته است.

فوتبال

متولد ۱۳۱۸ در خیابان سعدآباد مشهد. فرزند ملکه طهماسبی و سید مهدی مهاجرانی. شش برادر بدون خواهر. درگذشت پدر در هفت سالگی او. زندگی در خانه‌ای چهارده اتاقه. خانه‌ای که بدل به مدرسه‌ی بدر می‌شد و ماوای تحصیل او. شیفته‌ی ورزش. قهرمان پرش ارتفاع. قهرمان پرش با نیزه. روی آوردن به فوتبال. چهار برادر در یک تیم. زیر سایه‌ی مادری که مهربانانه زمینه‌ی جلو رفتن پسرانش را در ورزش مهیا کرد. آن‌ها را به جلو راند. مربی‌گری تیم محلی. جمع کردن جوان‌های گردن کلفت‌تر از خود. نشان دادن قدرت رهبری در چهارده پانزده سالگی. با داشتن ذات و جنم مربی‌گری. بستن بازوبند کاپیتانی تاج مشهد. اهل برنامه‌ریزی بلند مدت. مثل تاسیس باشگاه ابومسلم. بعدها همه‌ی این‌ها را روی نیمکت عیان ساخت. در سال‌های مربیگری‌اش. همه را به صف کرد و فرمانبردار. پسران  با استعدادی را کشف کرد. به آن‌ها فرصت خودنمایی داد. شهرستانی‌ها را پشت دیوار تهرانی‌ها به انتظار نگذاشت. روانه‌ی میدان کرد.

فوتبال

سال ۱۳۳۹ پا به دانشکده‌ی افسری گذاشت. در خط دفاعی باشگاه تاج کنار عارف قلی زاده قرار گرفت. زیر نظر محمود بیاتی و علی دانایی فرد. با برپایی باشگاه پاس همه‌ی بازیکنان دانشکده‌ی افسری راهی آن شدند. در پاس پست دفاع راست را به او دادند. حسن حبیبی و محمد رنجبر مدافعان میانی بودند و منوچهر حبیبی دفاع چپ. با قد ۱۸۳ بلند بال بود و در عین حال بی باک و اهل مخاطره. جایی که کنار محمود یاوری، همایون شاهرخی، پرویز میرزاحسن و مهدی مناجاتی به میدان رفت. گل عجیبی که در بازی دوستانه‌ی پاس و دوگلا پراگ وارد دروازه‌ی خودی کرد، یکی از آخرین خاطراتی بود که برای امجدیه روها بر جای گذاشت. توپ در گوشه، نزدیک به میانه‌ی میدان، طرفش آمد. همه‌ی قدرت اندام بلند بالایش را جمع کرد و ضربه‌ی محکمی نواخت. توپ روی پایش چرخید. چرخید و در جهت مخالف حرکت کرد. به سوی دروازه‌ی خودی! به سوی دروازه‌ی فرامرز ظلی. ظلی که با کلاه تیره‌اش چند متری جلو آمده بود. ظلی که تلاش کرد به عقب بازگردد. که توپ را مهار کند. تقلایی بی ثمر.تلاشی بی نتیجه. مهاجرانی دروازه‌اش را باز می‌کرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.