عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: عناصر داستان کوتاه
«عناصر داستان کوتاه» عنوان کتابی است نوشتهی لارنس پِرین که انتشارات کانیار آن را به چاپ رسانده است. نخستین پرسشی که درخصوص ادبیات داستانی مطرح میشود این است که چرا خواندنش وقتگیر است؟ با توجه به کوتاهی عمر، با توجه به نیازهای فوری در زمان ما، با در نظر گرفتن کتابهای اطلاعاتی، آموزشی و مباحثاتی که بایستی خوانده بشوند چرا باید وقت گرانبهایمان را صرف آثار تخیلی بکنیم؟ دو پاسخ همیشگی این پرسش عبارتاند از: لذت و درک.
از زمان ابداع زبان، انسانها از پیگیری و مشارکت در ماجراهای تخیلی و تجربیات خیالی افراد خیالی لذت بردهاند. هر چیز بیزیانی که سبب شود زندگی کمتر ملالآور باشد و ساعتها زودتر و دلپذیرتر سپری شوند مسلماً بینیاز از توصیه است.
لذت (و بیشتر لذت بردن) نخستین هدف و توجیه خواندن ادبیات داستانی است، مگر اینکه چیزی فراتر از لذت را ارائه کند. درصورتیکه ذهنمان را وسعت نبخشد یا آن را پالایش ندهد یا فهم ما را از زندگی پویا نسازد، ارزش آن بهطور محسوس بیش از بازی گلف تفریحی، بریج یا پینگپنگ نخواهد بود.
به خاطر اینکه دلیل محکمی برای جلبتوجه ما داشته باشد نه فقط بایستی ایجاد لذت کند، بلکه درکمان را نیز افزایش دهد.
تجربهی بشر در همهی دوران این است که ادبیات میتواند چنین درکی را عرضه کند و بسیار مؤثر این کار را میکند، بهطوریکه با توصیف تجربیات تخیلی بینش نابی را پدید میآورد.
دیدرو دربارهی رمانهای ساموئل ریچاردسون گفت: حقیقیترین تاریخ سرشار از دروغگویی است و قصههای عاشقانهی شما سرشار از حقایق است؛ اما بخش اعظم ادبیات داستانی چنین دیدگاهی را ارائه نمیکنند. فقط برخی از آنها چنین هستند. بنابراین در ابتدا میتوان ادبیات داستانی را در دو مقوله گسترده طبقهبندی کرد: ادبیات گریزگرا و ادبیات تفسیرگرا.
ادبیات گریزگرا آن است که صرفاً جهت سرگرمی نوشته شده است و به ما کمک میکند که زمان را بهطور خوشایندی سپری کنیم. ادبیات تفسیرگرا برای وسعت دادن، عمق بخشیدن و شفافتر کردن آگاهیمان از زندگی است. ادبیات گریزگرا ما را از جهان واقعی دور میکند و قادرمان میسازد بهطور موقت مشکلاتمان را فراموش کنیم.
داستان، نظیر مواد غذایی دارای ارزشهای غذایی متفاوت است. برخی سرشار از ویتامین و پروتئیناند و استخوان و زردپی را میسازند. برخی بسیار خوشذائقه هستند اما همیشه مقوی نیستند. برخی ممکن است تقلبی باشند و عملاً برای سلامتیمان مضر باشند. ادبیات داستانی گریزگرا از نوع دوم است. نوع بیضرر صراحتاً ظاهر آنچه هست را مطرح میکند. وانمود میکند که چیزی به غیر از یک سرگرمی دلپذیر نیست و هرگز خواستار این نیست که جدی گرفته شود. نوع دوم بهظاهر خود را تفسیرگرا نشان میدهد. وانمود میکند ارائهگر برداشت صادقانهای از زندگی است آنگونه که هست، حتی شاید این امر مشتبه شود که چنین کارکردی دارد؛ اما با سطحینگری زندگی را در هر سطر با ظرافت تحریف میکند. چنین داستانی جدی تلقی شده و بدون جنبهی اصلاحی امکان دارد تصورات اشتباهی از واقعیت را به ما ارائه کند و در ما این انتظار را بهوجود آورد که از تجربه چیزی را بخواهیم که نمیتواند در اختیارمان قرار دهد.
قسمتی از کتاب عناصر داستان کوتاه:
داستانهایی که از زاویه دید دانای کل روایت میشود، ممکن است تا حد زیادی در میزان علم مطلقی که نویسنده برای خود مجاز میداند متفاوت باشد. در «اشکها، اشکهای بیهوده» ما در افکار و ادراکات فردریک، مادر فردریک، دختر روی نیمکت پارک و بهصورت اجمالی در رابطه با دوستان مادر، یک کشیش و یک دکتر، تقریباً همهکس سهیم میشویم، در حقیقت به غیر از اردک. در ویرانگران هرچند به درون ذهن بلکی، مایک، تبهکاران به عنوان یک گروه، غرغروی پیر و رانندهی کامیون میرویم به درون ذهن مهمترین شخصیت، تریور وارد نمیشویم.
دانای کل انعطافپذیرترین زاویهی دید است و وسیعترین گستره را امکانپذیر میسازد. همچنین موردی است که بیشترین استفادهی بد از آن میشود. این خطر دائمی امکان بروز پیدا میکند که نویسنده بین خواننده و داستان قرار گیرد یا اینکه تغییر مدام دیدگاه از شخصیتی به شخصیتی دیگر میتواند منجر به نقص در انسجام یا یکپارچگی گردد. بهکارگیری ماهرانهی آن نویسنده را قادر میسازد همزمان به گستره و ژرفا نائل گردد. بهکارگیری ناشیانهی آن ممکن است توهم واقعیتی را که داستان در تلاش است ایجاد کند بر باد دهد.
در زاویهی دید دانای کل محدود نویسنده داستان را با سوم شخص روایت میکند، ولی آن را از دیدگاه یکی از شخصیتهای داستان بیان میکند. نویسنده در کنار این شخصیت قرار میگیرد و از درون چشمان و ذهن وی به رویدادها نگاه میکند. هم به درون این شخصیت نظر میکند و هم به بیرون آن، ولی هرگز از بودن در کنارش دست نمیکشد. هر آنچه را این شخصیت میبیند و میشنود و هر آنچه را به آن میاندیشد و احساس میکند برایمان ذکر میکند؛ او احتمالاً افکار و رفتار وی را تفسیر میکند. همهچیز را راجع به این شخصیت میداند -بیش از آنچه این شخصیت در مورد خود میداند- ولی هیچ اطلاعی از آنچه سایر شخصیتها بدان میاندیشند یا احساس میکنند یا انجام میدهند در اختیار ما نمیگذارد، به غیر از آنچه شخصیت انتخابیاش میداند یا به آن پی میبرد. شخصیت انتخابی میتواند یک شخصیت اصلی یا فرعی، شرکتکننده یا ناظر باشد و این انتخاب همچنین شخص خیلی مهمی در داستان خواهد بود.