جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: سرگذشت فلسفه
سرگذشت فلسفه کتابی است از برایان مَگی، شامل داستان جذاب ۲۵۰۰ سال فلسفهی مغربزمین، از یونان باستان تا کنون. زندگی روزانهی اغلب ما پُر از چیزهایی است که مشغلههای عادی ما را میسازد؛ ولی گاه و بیگاه مکث میکنیم و از خود میپرسیم جریان چیست. و در آن حال، چهبسا پرسشهایی بنیادین به ذهنمان میآید، پرسشهایی که در شرایط عادی به آنها نمیاندیشیم و ممکن است درباره هر جنبهای از زندگی ما این اتفاق بیفتد. برای نمونه، در سیاست، پیوسته دربارهی مقولاتی چون آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و جز اینها حرفهایی بین آدمها رد و بدل میشود؛ اما گاهی کسی پیدا میشود و میپرسد: خُب، ولی واقعاً مقصود ما از آزادی چیست؟ و همچنین از برابری چه منظوری داریم؟ این قبیل پرسشها چهبسا برای آدم مایهی دردسر شود. کسی ممکن است بگوید: «آزادی و برابری که با هم وفق نمیدهند. اگر هرکس آزاد باشد که هرطور میخواهد زندگی کند، آیا بهطور حتم نتیجه این نخواهد شد که آدمها در وضعیتهای متفاوت و نابرابر به سر برند؟ و آیا جلوگیری از این وضع جز با مداخلهی دولت ممکن است؟ و اگر چنین است، پس درست نیست که بگوییم ما طرفدار آزادی و برابری هستیم و به همین حد بسنده کنیم.» هر گاه حرفهایی اینچنین به میان آمده، تفکر فلسفی آغاز شده است. در نمونهی بالا گوینده سراغ فلسفهی سیاسی رفته است. و میتوان هر رشته از فعالیتهای بشری را به همین شیوه مورد پرسوجوی اساسی قرار داد. به سخن دیگر هر چیز فلسفهای دارد. حقوقدانان، پیوسته از جُرم و بیگناهی، عدالت، محاکمهی عادلانه و ... سخن به میان میآورند؛ ولی اگر یکی از آنها بگوید: «مقصود ما از عدالت آیا همان چیزی است که سیاستمداران به آن عدالت اجتماعی میگویند، یا اینکه ما داریم از چیز دیگری صحبت میکنیم؟» به فلسفهی حقوق رو آورده است. پزشکی که از خود میپرسد: «آیا چیزی به نام تندرستی کامل وجود دارد و اگر ندارد، پس منظور از درمان چیست؟» وارد بحث فلسفهی پزشکی شده است. هر عرصهای از فعالیت، فلسفهای دارد که دربارهی مفاهیم، اصول و روشهای آن عرصه یا رشته طرح پرسش میکند. بدین ترتیب فلسفهی علم داریم و فلسفهی دین، فلسفهی هنر و همینطور تا آخر. بهترین کارورزان هر رشته، تقریباً همیشه دلبستهی فلسفهی آن رشتهاند. باید دانست وقتی که فیلسوف میپرسد: «آزادی چیست؟» صرفاً طالب تعریف این واژه نیست. اگر فقط این را میخواست، میتوانست در لغتنامه به دنبال آن بگردد. پرسش او از این فراتر میرود. وی در پی درک بالنسبه ژرفتری از این مفهوم است، همچنین میخواهد بفهمد که در فکر و در زندگی ما مفهوم آزادی چه کارکردی دارد و نیز سایر راههای به کار بستن این مفهوم و خطرات احتمالی استفاده از آن و ارتباط آن با دیگر مفاهیم سیاسی کلیدی، مثلاً برابری چیست. فیلسوف در تلاش است ذهن خود و ذهن ما را دربارهی موضوعی روشن کند که تبعات عملی مهمی دارد و در عین حال آکنده از مشکلات است. البته، توضیح مفاهیم، هر چند جذاب و هوشربا، فقط رویهی ظاهری فلسفه است. فیلسوفان بزرگ بسی از این عمیقتر رفتهاند و اساسیترین وجوه هستی و زندگی ما را مورد سؤال قرار دادهاند. آدمیزاد خود را در جهانی مییابد که به ارادهی خود به آن نیامده است. صورت بنیادین و بسیار آشکار این جهان ساختاری است از مکان و زمان -سه بُعد مکان و یک بُعد زمان- و انبوهی اشیاء مادی گوناگون -از جمله آدمهایی چون خود ما- که در آن جا گرفتهاند و فیلسوفان پرسشهایی پیش نهادهاند از قبیل: زمان چیست؟ و آیا هر چیز که وجود دارد، از جمله آدمی، شیئی مادی است و بس؟ آیا چیز غیرمادی میتواند وجود واقعی داشته باشد؟ در این صورت، ماهیت آن وجود چیست؟ منظور فیلسوفان از پیش کشیدن این سؤالات تنها درک عمیقتر مفاهیم نیست. آنها میکوشند بلکه به فهم اساسی هر آنچه وجود دارد، از جمله خود ما، برسند و میکوشند این کار را بدون توسل به ایمان دینی، یا چنین گفتِ فلان مرجع، انجام دهند. استدلال فلسفی اعتبارنامهاش را، بهصورت عقل و منطق، در خود دارد و فلسفه درصدد است ببیند خرد تا کجا ما را پیش میبرد.قسمتی از کتاب سرگذشت فلسفه:
شبه قارهی هند در قرن نوزدهم و نیمهی نخست قرن بیستم تحت حاکمیت بریتانیا بود. بریتانیا و دول امپریالیستی دیگر غرب -امریکا، فرانسه، هلند- در بسیاری قسمتهای دیگر آسیا نیز با زور و خشونت فعال بودند و مسلماً یک پیامدِ این وضع تأثیر عظیم فرهنگ و اندیشههای غرب بهطور کلی بر آسیا بود -تأثیری که از بسیاری جهات هنوز ادامه دارد. در هند تمامی طبقهی تحصیلکرده انگلیسیزبان شد، انگلیسی به صورت زبان فرهنگ مشترک آنها درآمد و سراسر حیات فکری هند را فراگرفت. نخستین دانشگاههای انگلیسیمآب در اواخر قرن نوزدهم در هند تأسیس شد. در این دانشگاهها نهتنها زبانِ تدریس انگلیسی بود، بلکه برنامهی درسیشان هم از برنامهی درسی انگلستان برنامهریزی شده بود. این در مورد فلسفه هم صدق میکرد و در پایان قرن شمار زیادی از دانشجویان هندی در دورهی لیسانس مشغول خواندن فلسفههای اصالت فایدهی جرمی بنتم و جان استوارت میل بودند. در این هنگام فلسفهی باب روز در خود بریتانیا نوعی هگلیسم بود، ولی مستعمرات از آنچه در کشورِ مادر باب روز بود یکی دو نسل عقب بودند. کانت، شوپنهاور و هگل در این موقع در هند ناشناخته نبودند، ولی دورهی رواج آنها هنوز در راه بود و در سالهای نخستین قرن بیستم فرا رسید. تدریس فلسفه در سطح فوق لیسانس در دانشگاههای هندوستان در اوایل قرن بیستم شروع شد. ترکیب آموزش سطح بالا و کوشش برای رسیدن به پای پیشرفتهای آکسفورد و کیمبریج منجر به توفیق چشمگیری در مطالعهی فلسفهی آلمانی در هند شد. فیلسوفانی که بیش از همه مورد توجه قرار گرفتند کانت و هگل بودند. محققان هندی کاملاً متوجه شباهتهای فراوان فلسفه اینان و ادیان بزرگ هند شدند. نتیجهاش ظهور رویکرد فلسفی پساکانتی در هند بود، که از آن پس در آن کشور همچنان رونق داشته است و مطالعه و تعلیم آن بیشتر در قالب فکری شرقی است تا غربی.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...