جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: سایه‌هایی بر پنجره

معرفی کتاب: سایه‌هایی بر پنجره رمانی است از غائب طعمه فرمان، نویسنده‌ی معاصر عراقی. رمان حاضر، به دوره‌ای بغرنج از تاریخ معاصر عراق ناظر است: دهه‌ی ۶۰ از قرن گذشته و دقیقاً پس از ۱۹۶۳، یعنی سال وقوع اولین کودتای خونین بعثی‌ها و ناکام ماندن حرکت انقلابی ۱۹۵۸. دگرگونی‌ها و تحولاتی که به لحاظ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در آن سال‌ها رخ داده بود، در این رمان سایه انداخته است. غائب طعمه فرمان، در این رمان، از نگاه تیزبین خود در پرداختن به جامعه‌ی بغداد عدول نکرده است. او در این رمان، به زندگی خانواده‌ای بغدادی و ماجراهای آن در پی واقعه‌ای که به تراژدی خانواده مبدل می‌شود، می‌پردازد. او در این واقعه‌ی اجتماعی که بنیان خانواده را متزلزل کرده است، واکنش‌های متفاوت افراد خانواده را مشخص می‌کند و در ادامه، دامنه و عمق واکنش‌ها و درد و از هم گسیختگی انسان‌ها را باز می‌نماید. با آغاز بحران خانواده و بروز کشمکش، موضع شخصیت‌ها روشن می‌شود و نویسنده تناقضات حاد درونی آن‌ها را، که در پس پرده‌ی بی‌اعتنایی پنهان است، نشان می‌دهد. بر این رمان، بینشی هنرمندانه حاکم است و چالش آگاهی، خاصه ندای وجدان، در کنش‌ها و حالات و تعاملات شخصیت‌ها دیده می‌شود. در آن، شاهد تقابل صداهایی هستیم که با خصلت‌های اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک زمانه‌ی خود بار آمده‌اند.

قسمتی از رمان سایه‌هایی بر پنجره:

فضیله نفسی بیرون داد و به حرکتی عصبی دست به چاقوی روی میز برد و سپس به ترسی ناگهانی چاقو را پرت کرد. بلند شد، نمی‌دانست چه کند. دوباره صندلی را کنار پنجره برد و چراغ را خاموش کرد و بازی بیهوده‌ی خود را از سر گرفت: تماشای خیابان در شب. پنجره‌های زرین جابه‌جا شده بودند ولی چراغ خانه سوم در سمت چپ هنوز روشن بود. دختر بچه از خوراندن میوه وارداتی از اردن به مادرش دست کشیده بود و روی صندلی کوچکی کنار مادر نشسته و کتابچه‌ی بزرگی روی زانوها پهن کرده بود و در آن می‌خواند و انگشتش را در هوا تکان می‌داد و گاه به گاه به مادرش نگاه می‌کرد. مادر به نشانه‌ی ادامه‌ی کار، سر تکان می‌داد و بیش از بازی قبلی، میوه گذاشتن در دهان، تشویقش می‌کرد. فضیله دوست داشت ببیند دخترک چه می‌گوید. حرکات دخترک متین بود و انگشتش با تکان‌های سر و سر برگردان‌هایش هماهنگ بود. شاید قصه‌ای برای مادرش تعریف می‌کرد. از آن قصه‌ها که به نظر فضیله، در کتاب‌ها فراوان است و چنان گیرا و پرکشش است که دنیا و مافیها را از یاد آدم می‌برد، همان کاری که ماجد و شامل می‌کنند وقتی با کتاب خلوت می‌کنند و او یک دم صدایشان می‌زند... ماجد، شامل، غذا دارد سرد می‌شود!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.