جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: راز مانا

معرفی کتاب: راز مانا «راز مانا» کتابی است که در قالب فرم گفت‌وگو و از خلال صفحات آن با زندگی و دیدگاه‌های محمدرضا شجریان آشنا می‌شویم. آنچه شجریان در زمینه‌ی مباحث مربوط به فلسفه‌ی زیباشناسی، ارتباط هنر و زیبایی با اخلاق و قواعد ارزیابی اثر هنری و جنبه‌ی اجتماعی و نسبت هنر و قدرت سیاسی و غیره در این کتاب گفته، کلام کسی است که با موسیقی زندگی کرده و موسیقی و خلق زیبایی، بخش اصلی تجربه‌ی زیسته‌ی او را شکل داده‌اند. گردآورندگان این کتاب می‌گویند: او در گفت‌وگو از هنر و جنبه‌های گوناگون آن، بیشتر به تجربه‌های زیسته‌اش اتکا می‌کرد و کمتر به ایده‌هایی متکی بود که این سو و آن سو می‌توان خواند. آنچه می‌گفت، حاصل تلاش یک هنرمند برای به کلام آوردن احساس‌ها و انگیزه‌های پنهان و واکنش‌های غریزی و خواست‌های ناخودآگاه یک پدیدآورنده‌ی نمادهای زیبا بود. بسیاری از هنرمندان تنها با زبان هنر خود سخن می‌گویند و به کلام آوردن آنچه را که احساس و تجربه می‌کنند را به منتقدان هنر می‌سپارند. اما ما در همان جلسات نخست گفت‌وگو با شجریان، دریافتیم که او خود قادر است تجربه‌ی زیسته‌ی هنری خود را به زبان آورد و در زمره‌ی هنرمندانی است که با آنها تا حدودی می‌توان بیرون از شکاف میان آفرینش‌گر و منتقد هنری ایستاد و افق‌های هنر را نگریست. بنابراین خواننده در این گفت‌وگوها نبایستی انتظار داشته باشد که آنچه می‌خواند از روال و نظم و قاعده‌مندی مباحث یک جامعه‌شناس یا فیلسوف هنر تبعیت کند. اما آنچه شجریان به زبان می‌آورد، برای یک فیلسوف یا جامعه‌شناس هنر که در زمینه هنر در ایران می‌اندیشد، می‌تواند الهام‌بخش باشد. شجریان، دلبسته به ایران و مضامین فرهنگ ایرانی است. به تعبیر خودش، «به این خاک چونان تن معشوق می‌نگرد» و تنها در این خاک احساس قرار می‌کند. او اینک در بام بنای رفیع آواز ایرانی به تنهایی ایستاده است، اما هنوز به افق‌های دوردست می‌نگرد و بر این باور است که اگر فرصت آن داشت که راه رفته را دوباره طی کند، چنان حرکت می‌کرد که از حدود قلمرو ایران فراتر رود و الگویی از درخشش آواز ایرانی در سطح بین‌المللی شود. او بر این باور نیست که زبان فارسی بین‌المللی کردن آواز ایرانی را ناممکن می‌سازد. به نظر شجریان می‌توان مشخصه‌های زیبایی‌شناسانه‌ی آواز موسیقی ایرانی را چنان گسترش بخشید که حس زیباشناسی ایرانی را در سطح جهانی برانگیزد. چنان که عدم درک زبان انگلیسی یا ایتالیایی و فرانسوی مانع از آن نشده است که خوانندگان از قلمروهای خاص جغرافیایی بیرون روند و مقبولیتی بین‌المللی پیدا کنند. عشق و علاقه به میراث سنت و در عین حال، تمنای آنکه به سطح سلایق و خواست بین‌المللی واصل شویم، ترکیبی است که ضمن گفت‌‌وگو با شجریان با جوانب آن آشنا می‌شویم. شجریان به موسیقی غربی علاقه‌مند است و بی آنکه با زبان بسیاری از خوانندگان معروف غربی آشنایی داشته باشد، حس برانگیزاننده‌ی صدای آنان را در می‌یابد و از آنها لذت می‌برد. او در دلایل رشد و شکوفایی موسیقی غربی تأمل کرده و بر این باور است که با تمسک به روش‌های نظیر آن، می‌توان همان رشد و اعتلا را برای موسیقی ایرانی نیز فراهم آورد. به نظر او موسیقی ایرانی از برخی جهات توانایی‌های نهفته‌ای دارد که موسیقی غربی فاقد آن است و در صورت پروراندن این قابلیت‌ها، می‌توان زمینه‌ی رشد این موسیقی را فراهم آورد. شجریان موفقیت خود را وامدار همراه کردن دو وجه می‌داند: ادراک حسی خواست‌ها و نیازهای مخاطب و در عین حال اتکای آمیخته با علاقه و اشتیاق به ذخایر سنت. او در صدد نیست که در جهت خواست و نیاز مخاطب یکسره ذخایر سنت را کنار نهد یا مطابق با آن نیازها و خواست‌ها به دگرگونی بنیادی در آن ذخایر دست بزند. برای موسیقی ایرانی، مستقل از خواست و توقع دیگران سرشت و عطر و رنگی قائل است و همواره در آفرینش‌های خود، این عطر را تعقیب می‌کند، اما در عین حال، تقدسی برای آن ذخایر قایل نیست. هنر ایرانی با او در فضای امروز می‌زید و در وهله نخست، برآوردن نیاز مخاطب بالفعل خود را در نظر دارد. شجریان موسیقی را در سرشت خود، بشری می‌داند و به سرشت قومی و محلی موسیقی باور ندارد. رنگ و بوی موسیقی‌ها، رنگ و بوی اقلیم و تاریخ و پیشینه‌هاست و به همین جهت، از پذیرش این رنگ و بوی ناگزیریم، اما داشتن درک احساسی مشترک از آن، دلیلی برای جزم‌اندیشی نیست. همواره موسیقی ایرانی در تعامل با پیرامون خود بالیده است و اینک موسیقی غرب نیز از جمله همان جنبه‌های پیرامونی است که همراه با آن، موسیقی ما امکان بالیدن می‌یابد. هنرمندان چه بسا دغدغه‌ی انطباق اثر خود با ضوابط سنت یا مدرنیت را دارند؛ اما اگر به قول شجریان، بر این اصل متکی باشیم که در هنر، خلق زیبایی، تنها جزمی است که باید آن را مقدس بینگاریم، هیچ اصل پیشینی برای انتخاب یکی از دو گزینه سنت یا مدرنیت نداریم. هنرمند به طور ناخودآگاه این دو افق را در هم می‌آمیزد. موسیقی اصیل با چنان دیدگاهی از موسیقی سنتی تفکیک می‌شود. موسیقی سنتی در صندوقچه‌ی جزم‌ها باقی مانده است و تنها چشم به استاد و تبعیت از قواعد ردیف‌نوازی دارد. اما موسیقی اصیل با تکیه بر مخاطب و نیازها و دوران او خلق می‌شود. دیدگاه‌های شجریان چنان که در جریان گفت‌وگوها قابل مشاهده است، تقدیس نابجایی از گنجینه سنت نمی‌کند، به همین سبب، هیچ گونه‌ای از موسیقی را غیر مجاز نمی‌شمارد و برای کاربست مفاهیم اخلاقی ۔ نظیر ابتذال - در ارزیابی آثار هنری مجالی باقی نمی‌گذارد. اگر هم به تسامح - مصداقی برای موسیقی مبتذل بشناسد، تنها با معیارهای حرفه‌ای چنان تفکیکی را مجاز می‌شمارد. وی علی‌الاصول بر این باور است که هیچ سنخی از نیاز به موسیقی نیست که بتواند به عنوان گونه‌ای ناروا شناخته شود و به عنوان ابتذال در موسیقی محکوم شناخته شود. به نظر شجریان، موسیقی ایرانی تنها خوراک موجه برای ایرانی نیست و ایرانی به واسطه‌ی ایرانی بودنش محکوم به شنیدن موسیقی ایرانی نیست. نفس تمایل به مصرف موسیقی‌های دیگر، نشانگر نیاز به آن‌ها و روا بودن مصرف آنهاست. به قول شجریان؛ فضای بسته و کنترل شده، نه تنها کمکی به تحول موسیقی ایرانی نکرده است، بلکه شنونده‌ی ایرانی را مصرف‌کننده‌ی نازل‌ترین اشکال موسیقی غربی کرده است و مانع از رشد سلایق او برای مصرف اشکال پیچیده‌تر از حیث زیبایی‌شناختی شده است.

قسمتی از کتاب راز مانا:

-اگر اجازه دهید بحث را از یک موضوع مهم در ارزش‌گذاری انواع موسیقی شروع کنیم. معمولا در بحث موسیقی، مثل سایر مسائل فرهنگی، دو دیدگاه وجود دارد: یک دیدگاه از موسیقی متعالی دفاع می‌کند و موسیقی والا را آن نوع موسیقی می‌داند که اهل فن و افراد متخصص بر آن صحه می‌گذارند. طبیعتا این نوع موسیقی، عامه پسند نیست. این دیدگاه، موسیقی عامه پسند را رد می‌کند؛ چون معتقد است موسیقی عامه پسند، از نظر زیبایی‌شناختی در سطح نازلی قرار دارد؛ سطح فنی و زیبایی شناختی این نوع موسیقی پایین است و در نتیجه به سطحی‌ترین عواطف توده‌ها پاسخ می‌دهد. دیدگاه دوم از موسیقی عامه پسند به دلیل ارتباطی که با زندگی روزمره دارد، دفاع می کند. شما چه نظری دارید؟ *من می‌خواهم موضعی میانه را انتخاب کنم. بحثم را از این جا شروع می‌کنم که موسیقی متعلق به همه مردم است. همه گروه‌های اجتماعی حق دارند به موسیقی مورد پسند خود دسترسی داشته باشند. معنای این حرف آن است که نمی‌توانیم فقط یک نوع موسیقی را ترویج کنیم، چون سلیقه و پسند افراد مختلف با هم فرق می‌کند. موسیقی مورد پسند من، با موسیقی مورد پسند شما فرق می‌کند. هر کس، سلیقه‌ای دارد. منظورم این است که اولا افراد حق دارند موسیقی مورد پسند خود را بشنوند، ثانیا چون سلیقه‌هایشان با هم فرق می‌کند، باید تنوع موسیقی داشته باشیم. یعنی نمی‌توانیم فقط یک نوع موسیقی - به قول شما موسیقی متعالی - را ترویج کنیم. خوب! حالا اگر قرار است مردم موسیقی خود را انتخاب کنند، آیا موسیقیدان هم باید موسیقی را به سطح درک مردم برساند؟ من این جا با نظر گروه دوم که شما گفتید، مخالفم. موسیقیدان باید سطح موسیقی را بالا بیاورد و از این طریق به رشد سطح سلیقه مردم کمک کند. من معتقدم نباید سطح کار را آن قدر پایین بیاوریم که کار مبتذل شود، هیچ معنایی در آن وجود نداشته باشد و موسیقی بی ارزش شود. موسیقی نباید خود را به سطح زیبایی شناختی مردم تنزل دهد، باید سطح زیبایی شناختی مردم را به خود نزدیک کند. از آن طرف، نباید سطح موسیقی را آن قدر بالا ببریم که فقط معدودی از افراد متخصص با آن ارتباط برقرار کنند. من این نوع موسیقی را رد نمی‌کنم، اما نمی‌توانیم سیاست موسیقی را بر این اساس قرار دهیم. نهاد مردم باید هنر را بپسندد. موسیقی مطلوب من آن نوع موسیقی است که هم مردم بتوانند از آن استفاده کنند و هم اهل فن آن را بپسندند. -مثل شعر حافظ! *بله! مثال خیلی خوبی است. حالا که مثال زدید، به ذهنم می‌رسد، یک وقت شعر حافظ را شفیعی کدکنی یا ملک‌الشعرای بهار می‌خوانند و تفسیر می‌کنند؛ یک موقع یک آدم معمولی شعر حافظ را می‌خواند و از آن معنایی برداشت می‌کند. وقتی آدم معمولی به سوی شعر حافظ می‌آید، و آن را می‌خواند و می‌پسندد، باز شعر حافظ ارزش هنری خود را از دست نمی‌دهد. هنر یک جامعه باید چنین وضعی داشته باشد. هنری که متعالی است، ارزش های والا دارد، ولی به ورود به آن برای همه باز است. موسیقی باید این گونه باشد؛ مثل شعر حافظ. ما باید راه را برای همه باز کنیم تا به جهان موسیقی وارد شوند. البته روشن است که همه افراد به یک اندازه از معنا، نصیب نمی‌برند. -می‌گویند افلاطون بر سر در آکادمی خود این نوشته را نصب کرده بود که، هرکس هندسه نمی‌داند به این مکان وارد نشود. منظور شما این است که بر سر در موسیقی ایرانی ننویسیم که هر کس مثلا سه گاه و شور نمی‌داند، به این جهان وارد نشود. *بله! این که شوخی است، ولی گاهی بعضی دیدگاه‌ها به همین نتیجه می‌رسند. وقتی ما از نوآوری در موسیقی پرهیز می‌کنیم، کار کمتر عرضه می‌کنیم، عملا موسیقی را محدود کرده‌ایم. من معتقدم موسیقی ایرانی را باید فراگیر کرد و این کار با تنوع و گسترش آن امکان دارد. باید برای هر گروه و برای هر سلیقه، موسیقی ایرانی تولید کنیم، منتها بهترین را. کودکان باید بتوانند موسیقی متناسب روحیه‌ی خود را از موسیقی ایرانی داشته باشند. همین نوع موسیقی کودکان می‌تواند بهترین باشد یا کم ارزش ترین. -کارهای شما همین ویژگی را دارند؟ آیا شما همیشه تلاش می‌کنید کاری خوب و متعالی عرضه کنید یا کاری عامه پسند؟ *من همیشه می‌خواهم کاری عالی عرضه کنم. اعتقاد دارم اگر موفق به انجام این کار شوم، این موسیقی مورد پسند مردم قرار می‌گیرد و در عین حال ارزش‌های موسیقیایی خود را دارد. تلاش من این نیست که موسیقی عامه پسند باشد، بر عکس، من به معیار موسیقی فکر می‌کنم، کاری که سطح موسیقی ایرانی را بالا ببرد. به نظر من این کار، مورد استقبال مردم هم قرار می‌گیرد. و سطح سلیقه آنها را بالا می‌برد. -غالبا این بحث در مورد کارهای شما مطرح است که موسیقی شجریان، موسیقی نخبگان است. در عین حال، این موسیقی در بین مردم هم رواج دارد. یعنی موسیقی شجریان، در حالی که یک موسیقی متعالی است، اما مورد پسندِ مردم هم هست. آیا شما هم تأیید می‌کنید که موفق به این تلفیق شده‌اید؟ *این را من نباید بگویم. این را جامعه باید بگوید، موسیقیدانان باید بگویند. -در تاریخ موسیقی ایران، چنین چیزی وجود داشته است؟ *بله!به نظر من در تاریخ موسیقی ایرانی، عارف و شیدا از این گروه بوده‌اند. -آیا دلیل موفقیت آنان به سبب نوآوری‌شان بوده است؟ *نوآوری هم مؤثر بوده است، مهم‌تر از آن، شناخت روح زمانه است. این موسیقیدانان، روح زمانه‌ی خود را دریافته‌اند، با آن حرکت کرده‌اند و موسیقی متناسب با آن را تولید کرده‌اند. -به خاطر همین شناخت روح زمانه، نوآوری هم کرده اند. *بله! نوآوری هم کرده‌اند. وقتی روح زمانه را حس کنی، برای بیان آن، قالب‌های مناسب هم انتخاب می‌کنی. مهم حس کردن روح زمانه است. هنرمند، حس خود را بیان می‌کند، حس متعالی، قالب متعالی هم می‌طلبد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.