جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: در کوچه‌های پراگ

معرفی کتاب: در کوچه‌های پراگ دیر زمانی نیست که کشورهای بلوک شرق سابق دروازه‌های اسرارآمیز خود را به روی کنجکاوان دنیا باز کرده‌اند. این دوره‌ی پوشیدگی، علاوه بر اینکه زیبایی مکنون و رازآلود آثار تاریخی و مناظر طبیعی آنجا را صد چندان کرده است، کشف رفتار اجتماعی مردمانشان را نیز جذاب‌تر نموده است. کشور چک با ده میلیون نفر جمعیت و وسعتی نه چندان چشمگیر درست در قلب اروپا شاهراه دسترسی به تمامی این قاره است و همچون کهنه عروسی منظر، در دل اسرار خود پا به سن گذاشته، اما جذاب‌تر از نوعروسی دل می‌رباید. قلعه‌های سر به آسمان ساییده ، تپه‌های همیشه سبز تو در تو، باغ‌های هیجان‌انگیز دلربا، کوچه‌های پیچ در پیچ بکر و خانه‌های شیروانی نارنجیِ دنج فقط گوشه‌هایی از جاذبه‌های دلپذیر این کشور افسانه‌ای‌اند. اما حکایت مردمان این ولایت حکایت دیگری است. مردمانی با سابقه‌ی رعب و وحشت کمونیسم که خدایشان را نیز به یغما برده، اینک در نیمه‌ی راهی که نه خودی است و نه بیگانه، در تردید گذشته‌ای تحمیل شده، به ناگاه همراه با سیلی خروشان به سوی غربی رانده می‌شوند که یک عمر از آن پرهیز داده شده‌اند. این کتاب حاصل سی ماه زندگیِ زهرا ابوالحسنی چیمه با این مردم است. مارس ۲۰۱۱ تا اوت ۲۰۱۳٫ مردمی سرد، مودب، محافظه‌کار، آرام، مهربان و از همه مهم‌تر بسیار متمدن و آشنا به حقوق شهروندی. مردمی که در کنارشان گرم نمی‌شوی اما آرام می‌گیری. مردمی که با هیتلر کنار آمدند و کافکا را پذیرا شدند و کوندرا را آزاد گذاشتند و کلیما را پروراندند. مردم سرزمین پارادوکس‌‌های درهم تنیده و پیچیده.

قسمتی از کتاب:

بعد از سرمای کشنده‌ی روز شنبه و اندکی کم‌تر روز یکشنبه، دو روز است که در میانه‌ی زمستان هوا به یکباره دچار انقلاب بهاری شده است. پراگ کاملا عاری از برف شده و دوباره چمن‌ها پیدا شده‌اند و از همه مهمتر ماشین بعد از یک ماه از زیر برف بیرون آمد. بارانِ دیروز و دیشب و باد بهاری و بالا رفتن بیست درجه‌ایِ دما هوایی مطبوع با نیمه آفتابی دلپذیر ایجاد کرده است. عده‌ای از کودکان دبستانی را به میدان قدیم شهر آورده‌اند برای بازدید و معلمشان درباره‌ی ساختمان‌های قدیمی اطراف میدان برایشان چیزهایی می‌گوید. خانمی سیب زمینی و سینه‌ی مرغ خریده تا شاید چیزی برای ناهار بپزد. فروشگاه چرم فروشی ایرانی آهنگی از جنیفر لوپز گذاشته است. مردی از روبه‌رو می‌آید که مثل من گرمش شده و کاپشنش را تا مچ دستش پایین اورده. مثل اینکه مطمئن نیست که می‌خواهد درش بیاورد یا نه. صدای آواز و دهل همخوانی از دور می‌آید. ماندم تا نزدیک شوند. گروه کریشنا با لباس‌های بلند و سرهای تراشیده، رقص کنان و لبخند زنان، پول جمع می‌کنند. انصافا ریتم ترانه و آهنگ موسیقی‌شان خوشایند است. زن‌های متبسم بین مردم شیرینی‌های نارگیلی پخش می‌کنند . به من هم یکی می‌دهند. خوشمزه است. مردی در کنارم به آهستگی می‌گوید: به این‌ها نباید کمک مالی کرد. پول‌های این‌ها همه صرف خرید اسلحه می‌شود. نپرسیدم چطور و چرا. اما یادم آمد این ساز و دهل را قبلا هم از سالن تئاتر شنیده بودم. موسیقی‌ای که جذابیتش بیش از نمایش روی پرده بود و چند دقیقه حواس مردم را خوب پرت کرده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.