جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: تاریخچهی خوشبختی
خوشبختی چیست؟ آیا میتوان به معیارهای روشنی برای سنجش میزان خوشبختی افراد دست یافت؟ چطور میتوانیم با تضاد میان اهدافمان و انواع چیزهایی که به ما احساس خوشبختی میدهند کنار بیاییم؟ در این کتاب با گذری بر ۲۵۰۰ سال تفکر فلسفی دربارهی مفهوم خوشبختی، به ما نشان میدهد متفکران برجستهی تاریخ فلسفه از یونان باستان تا امروز چگونه به این پرسشها و پرسشهایی از این دست پرداختهاند. و در این ضمن میکوشد پرسش از خوشبختی را به مسائلی چون اخلاقی زیستن و فلسفهی زندگی پیوند بزند. واژهی خوشبختی واژهای معمولی و آشناست. خوشبختی واژهای بالاخص فلسفی نیست. خوشبختی یک مفهوم است، مفهومی که گمان میبریم دست کم تا حدودی درکی از آن داریم. در یک کافیشاپ زنی از یک زن دیگر میپرسد: "ببینم، خوشبختی؟" و آن زن دیگر میگوید: "خب،بله، ولی راستش بعضی چیزها هست که اذیتم میکنند." بعد متاسفانه سخنش قطع میشود و ناتمام میماند، و وقتی دوباره شروع به صحبت میکند صحبت به چیزهای دیگری کشیده میشود. در صفحات آغازین اخلاق نیکوماخوسی، ارسطو از قول سولون، قانونگذار مشهور آتنی، میگوید: هیچکس را تا زمانی که در قید حیات است خوشبخت مخوان. ارسطو گمان میبرد که میتواند این مفهوم سولونی را به کار گیرد. او نکتهی سولون را برمیگیرد و به آن شاخ و برگ میدهد. ارسطو میگوید بخت و اقبال اعقاب آدمی بر خوشبختی خود او، دست کم تا مدتی، اثرگذار است: "عجیب است اگر مرده دست کم در طی مدت معینی از بخت و اقبال اولاد و اعقاب خود هیچ اثری نپذیرد."قسمتی از کتاب تاریخچهی خوشبختی:
این نظر که خوشبختی لذت است-لذتطلبی- یکی از پذیرفتهترین گزارشها از خوشبختی است. علیرغم جذابیتی که لذتطلبی دارد، به دلایل خیلی سرراستی توفیق نمییابد. اما از عدم توفیق آن بسیار چیزها میتوانیم بیاموزیم. میتوانیم از عدم توفیق آن بیاموزیم که چه توقعی از گزارشی از خوشبختی داشتهایم و نیز بیاموزیم که به چه چیزهایی نمیتوانیم دست یابیم. برای فراگرفتن این درس، توجهمان را بر آن نوعی از لذت طلبی متمرکز میکنم که لذتطلبی کمی خوانده میشود. هدف لذتطلبی کمی-که هدفی ارزشمند است- رسیدن به درجات بالایی از سیستماتیک بودن و قدرت نظری است. اگر این نظریه کاملا پرورانده شود و مورد استفاده قرار گیرد، میتواند ما را قادر سازد که ارزش هر چیزی را که تجربه میکنیم و انجام میدهیم و سهم آنها را در خوشبختیمان اندازهگیری کنیم. اما لذتطلبی کمی بنا به همان امتیازش گرفتار نواقصی میشود. لذتطلبی کمی بیش از اندازه سیستماتیک است. این نظریه سفت و سختتر از آن است که با واقعیاتی سازگار شود که اگر قرار است متقاعدکننده باشد باید خودش را با آنها سازگار کند. این واقعیتها دربارهی اهداف انسانها و چیزهایی هستند که انسانها ارزشمند به شمار میآورند و حتی واقعیاتی دربارهی چیزهایی هستن که انسانها از آنها بهره و لذت میبرند. اینها به نحوی گریزناپذیر غیر سیستماتیک هستند یا دستکم چنانند که اگر از منظر معمول فیلسوفان به هنگام جستجو برای یافتن گزارشی از خوشبختی نگریسته شوند به نظر غیر سیستماتیک میآیند. اگر سیستماتیک بودن یک نظریه امتیازی برای آن محسوب میشود، لذتطلبی کمی بیش از آن سیستماتیک است که فیلسوفانِ پژوهشگر دربارهی خوشبختی به آن نیاز دارند. یکی از مواضعی که فیلسوفان معمولا از آن موضع دربارهی خوشبختی میاندیشند مربوط به نحوه سنجیدن است: سنجیدن اینکه چه باید کرد یا در چه جهتی باید کوشید، یا سعی کرد به چه چیزی دست یافت یا چگونه زیست. فیلسوفان میخواهند بدانند به هنگام تامل و سنجش درباری خوشبختی چه چیزی را میتوانیم خوشبخت بودن به حساب آوریم. آنها هم میخواهندبدانند ما عملا چگونه دست به سنجش میزنیم و هم اینکه سنجشمان چگونه باید باشد. هنگام اندیشیدن به خوشبختی از این موضع، مدافعان لذتطلبی کمی میگویند سنجش ما دربارهی خوشبختی مبتنی بر این است که ما هر کاری که میکنیم یا هر کاری که باید بکنیم در جهت دست یافتن به بیشترین مقدار لذت است. اما به نظر میرسد مدافعان لذتطلبی کمی نمیتوانند به این موضعی که میگویند پایبند بمانند؛ این سخن آنان چه به عنوان گزارشی دربارهی اینکه ما هنگام سنجش چه میکنیم، چه گزارشی از اینکه چگونه باید دست به این سنجش بزنیم، باورپذیر به نظر نمیرسد. اندیشیدن دربارهی چگونه سنجیدن به معنای اندیشیدن دربارهی گزینهها و ملاحظات و اهداف به همانگونهای است که بر ما عرضه میشوند یا بر ما جلوه میکنند. آنچه بر ما عرضه میشود و جلوی چشممان میآید معمولا پیچیده است، اما شکل جلوهگر شدنشان بر ما معمولا بسیار ساده است. آیا باید از میان خوراکیها بستنی را انتخاب کنم یا کیک را، یا سالاد میوه را؟ آیا باید در رشتهی پزشکی تحصیل کنم یا مهندسی؟ بنا به برخی مقاصد نظری، مثلا در اقتصاد، ضروری است به انتخابهایی بیندیشیم که جزو پیچیدهترین گزینشها هستند- به اصطلاح بستههای کالایی که تا حدودی شبیه سبد خرید از سبزیفروشی هستند. اما سنجشِ عادی، و بخش عمدهی سنجش فلسفی که در این باره انجام گرفته است-در این قیاس- تمرکزش بر بستههای منفرد سبزیجات در سبد است. اذهان افراد آنقدر مجهز نیست که بتواند به ارزش بستهای از کالاها جز به صورت جمع ارزش تکتک کالاهای موجود در بسته بیندیشد...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...