جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: بدون فیلتر (داستان اینستاگرام)
«بدون فیلتر» عنوان کتابی است به قلم سارا فرایر. شاید با دیدن نام این کتاب، گمان کنید که بیشتر به درد عاشقان فضای مجازی یا آدمهای به اصطلاح اینستاباز میخورد یا حتی به درد افراد مشهور و اینفلوئنسر که در اینستاگرام فعالیت به نسبه بیشتری دارند؛ اما بههیچوجه اینطور نیست. کتاب حاضر را میتوان به نوعی «راهنمای جامع کارآفرینی» نامید. خانم فرایر در این کتاب تصویر واضحی از روند کسب موفقیت و دستاورد در زندگی شخصی و حرفهای را با لحنی صمیمی در اختیار خواننده میگذارد. اینکه چگونه میشود شرکتی نوپا را از صفر و با کمترین نشانهی امیدواری بنا کرد و به رفیعترین جایگاه در صنعت خود رساند. اینکه چطور میشود با انواع و اقسام ناملایمات، موانع قانونی، سنگاندازیها و حتی مدیرانِ بالادستیِ مانعتراش جنگید و باز هم خسته نشد و از پا ننشست. اینکه چطور میشود در صنعتی بهشدت رقابتی، بدون تلاش برای حذف رقبای داخلی و خارجی، به کمک رانت و حتی با وجود مشکلات درونشرکتی، محصولی ساخت که خودش مردم را جذب و بهطور خودجوش رشد کند. اینکه برای رسیدن به موفقیت لازم نیست کارمان را با ایدهی عجیبوغریب و خارقالعادهای شروع کنیم و اینکه ساده نگه داشتنِ یک محصول میتواند محرک رشد هرچه بیشتر آن باشد. با خواندن داستان بنیانگذاران اینستاگرام در این کتاب، درمییابیم که حتی میشود زیردست مدیری متعصب و برتریطلب همچون مارک زاکربرگ کار کرد و باز هم موفق شد. اینکه اگر دو شریک با عشق کار کنند و به جایگاه یکدیگر چشم نداشته باشند، شراکت خیلی هم چیز خوبی است. سارا فرایر، نویسندهی کتاب میگوید: از آغاز پروژه، درخواست دادم و امیدوار بودم که برای نوشتن این کتاب مارک زاکربرگ را ملاقات کنم. اعتقاد داشتم مدیر عامل فیسبوک که سالهای قبل چندینبار با او مصاحبه کرده و شاهد فرایند ده ساعتهی شهادتش در مجلس نمایندگان ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ بودم، در تخیل جمعی ما به آدمی خبیث تبدیل شده است. به یکی از مسئولان روابط عمومی فیسبوک گفتم که کتابی مثل این فرصتی است برای بررسی تمام لحظات مهم تاریخ فیسبوک که دربارهشان نوشتهایم و واکاوی تمام چیزهایی که وقتی اتفاق افتادهاند، کامل درکشان نکردهایم. پرسشهای دشوار زیادی وجود داشت، ولی میتوانستم مصاحبه را با این پرسش ساده شروع کنم: چرا زاکربرگ خواست اینستاگرام را بخرد؟ پاسخی را که در وبلاگش نوشته بود، نمیخواستم، بلکه دنبال داستانی شخصی بودم. چه مراحل و انگیزههایی سبب شد یک روز پنجشنبه در آوریل ۲۰۱۲ به این نتیجه برسد که باید تلفنش را بردارد و فرایندی را شروع کند تا شرکت اینستاگرام را هر چه زودتر بخرد؟ یک ماه مانده به موعد تحویل این دستنوشته، ایمیلی از روابط عمومی فیسبوک به دستم رسید که پاسخ این پرسش را از قول زاکربرگ داده بود: «خیلی ساده است. یه سرویس عالی بود و میخواستیم کمکش کنیم بهتر بشه.» این کل نقل قولی بود که دربارهی پرسشم فرستاده بودند. پس برای آنکه بتوانم نسخهی کاملی از ماجرا را به دستتان برسانم، به چیزهایی اتکا کردهام که دیگران از گفتههای زاکربرگ در لحظات کلیدی به یاد میآوردهاند یا از روی صحبتهای او با همتایانش حدس میزدهاند که در سر داشته است. نظر دستاندرکاران فیسبوک را دربارهی این خاطرات جویا شدهام. البته اغلب به این نتیجه میرسیدند که دربارهشان اظهار نظر نکنند.قسمتی از کتاب بدون فیلتر:
خرید اینستاگرام اثر موجی شگرفی روی سایر شرکتهای فعال در این صنعت داشت. ناگهان توجه سرمایهگذاران به سایر شبکههای اجتماعی هم جلب شد چون گمان میکردند شاید یک روز شرکتی مانند فیسبوک یا توییتر بابت خرید آنها هم پول هنگفتی بدهند. فیسبوک کارش را با متن آغاز کرد و اینستاگرام با عکس. ولی پایه و اساس نسل بعدی شبکههای اجتماعی ویدئو بود. کاربران مدتها بود که از اینستاگرام میخواستند امکان بارگذاری ویدئو را هم فراهم کند. کار به جایی رسید که سرمایهگذاران خطرپذیر بودجهی چند شرکت نوپا مانند ویدی، سوشالکم و کلیپ را تأمین کردند تا بتوانند این کار را پیش از اینستاگرام انجام دهند. یوتیوب و فیسبوک ویدئو داشتند، ولی از اول برای تلفنهای همراه ساخته نشده بودند. بااینحال، اینستاگرام تا وقتی مجبور نشد، دست به اقدامی در این زمینه نزد. پس از آنکه توییتر در خرید اینستاگرام ناکام ماند، برنامهی کاربردی خوشآتیهی دیگری را که جک دورسی پیشنهاد داد، خرید: برنامهی واین که مردم از آن برای تولید و اشتراکگذاریِ ویدئوهای شش ثانیهای استفاده میکردند که پشت سر هم تکرار میشدند. توییتر این برنامه را چندین ماه پیش از عرضهی رسمیاش که در ژانویهی ۲۰۱۳ اتفاق افتاد خرید. بیشتر مردم چیزی نداشتند که بتوانند فقط ۶ ثانیه از آن فیلم بگیرند؛ ولی این محدودیتِ واین هم مانند الزام اینستاگرام به گرفتن عکسهای مربعی یا محدودیتِ ۱۴۰ کاراکتریِ توییتر، زمینهساز بروز شکلهای جدیدی از خلاقیت میشد. آدمهای خلاق فهمیدند که چطور باید از واین برای نشان دادن زمانبندی خندهدار و بینقص یا ترفندهای حیرتانگیزشان استفاده کنند. به این برنامهی کاربردی هجوم آوردند و برای خودشان مخاطبانی دستوپا کردند که به خاطر نمایشهای کوتاه خندهدارشان از آنها ستارههای کوچکی ساختند. بعضیهایشان مانند کینگ بچ، لهله پانز، نش گریر و بریتنی فورلان داشتند میلیونها دنبالکننده جذب میکردند. توییتر نمیدانست با این برنامه چه کار باید بکند، همانطوری که فیسبوک هم نمیدانست با اینستاگرام چه کار باید بکند. سیستروم که همیشه حواسش به کیفیت بود، به مردم گفته بود هنوز علاقهای به اضافه کردن ویدئو ندارد، چون اینترنتهای همراه هنوز آن قدری پرسرعت نیستند که بتوانند تجربهی کاربری باکیفیتی ایجاد کنند. واین ثابت کرد که دیگر مشکلی در این زمینه وجود ندارد. ساخت برنامه برای گوشیهای مبتنی بر سیستم عامل اندروید خیلی سختتر بود، چون این گوشیها از سوی تولیدکنندگان مختلف و در اندازههای مختلف ساخته میشدند. کرایگر و مسئولان بخش اندروید شبِ پیش از عرضه تا ساعت سه و خردهای به رفع ایرادهای برنامه و آزمایش آن در نسخههای مختلف گوشیهایی که از فروشگاه ایبی سفارش داده بودند پرداختند. بعدش تصمیم گرفتند همانجا در شرکت بخوابند. یکی از مهندسان کوسنهای مبلها را در یکی از اتاقهای خالی کنفرانس کنار هم گذاشت . ساعت پنج و نیم صبح، کرایگر با پای برهنه در دستشوییِ دفتر، در حال مسواک زدن دیده شد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...