جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: باید به هم گوش بدهیم (در اهمیت شنیدن و شنیده شدن)

معرفی کتاب: باید به هم گوش بدهیم (در اهمیت شنیدن و شنیده شدن) «باید به هم گوش بدهیم» عنوان کتابی است از کیت مورفی. گوش نمی‌دهیم و کسی هم به حرف‌های ما گوش نمی‌دهد. شاید بد نباشد گاهی دست از حرف زدن برداریم و فقط گوش دهیم. با وجود زیستن در دنیایی که پیشرفت فناوری، امکانات بسیاری برای برقراری ارتباط فراهم کرده، به نظر می‌رسد کسی نه واقعاً گوش می‌دهد و نه حتی گوش دادن درست را بلد است و در نتیجه هر روز تنهاتر، منزوی‌تر و کم‌تحمل‌تر از گذشته می‌شویم. کیت مورفی که به‌واسطه‌ی شغلش در نیویورک تایمز، شنونده‌ای حرفه‌ای محسوب می‌شود، در این بررسی عمیق، روشنگر و اغلب طنزآمیز سعی دارد توضیح دهد چه شد که به اینجا رسیدیم، چرا گوش نمی‌دهیم، این کار چه اثری بر ما می‌گذارد و چگونه می‌توانیم جهت این تغییرات را معکوس کنیم. نویسنده‌ی کتاب می‌گوید: آخرین‌باری که به حرف‌های کسی گوش دادید چه زمانی بوده؟ منظورم گوش دادن واقعی است، بدون اینکه فکر کنید بعدش چه می‌خواهید بگویید، به تلفن همراهتان نگاهی بیندازید یا وسط حرف طرف مقابل بپرید و نظر بدهید. آخرین‌باری که کسی واقعاً به حرف شما گوش داده چه زمانی بوده؟ زمانی را می‌گویم که مخاطبتان آن‌قدر حواسش به حرف‌های شما بوده و آن‌قدر واکنش دقیقی داشته که احساس کرده‌اید واقعاً درکتان می‌کند. در زندگی مدرن، تشویقمان می‌کنند که به قلبمان، به ندای درونمان و به حسمان گوش دهیم، اما به‌ندرت برای گوش دادن دقیق و هدفمند به دیگران ترغیب می‌شویم. در عوض، در مهمانی‌ها و جلسه‌های کاری و حتی هنگام صرف شام با اعضای خانواده، هم‌زمان با هم حرف می‌زنیم، انگار که گفت‌وگویی در جمع ناشنوایان در جریان است؛ طوری تربیت شده‌ایم که فکر می‌کنیم باید رهبر گفت‌وگو باشیم نه دنبال‌کننده‌ی آن. چه در فضای مجازی و چه در حضور دیگران، مهم این است که تفکرات خودتان را مطرح کنید، روایت را شکل دهید و موضوع مد نظرتان را دنبال کنید. ارزش در چیزی است که ارائه می‌دهید، نه در آنچه دریافت می‌کنید. با این همه، می‌شود استدلال کرد که گوش دادن از حرف زدن ارزشمندتر است. بر اثر گوش ندادن، چه جنگ‌ها که در نگرفته، چه ثروت‌ها که بر باد نرفته و چه دوستی‌ها که از بین نرفته است. کالوین کولیج در جمله‌ای مشهور می‌گوید: «تا‌به‌حال هیچ‌کس بر اثر گوش دادن، شغلش را از دست نداده است.» برای ما انسان‌ها، توجه، درک، ارتباط، همدلی و توسعه، تنها از طریق گوش دادن حاصل می‌شود، این مهارت برای هر رابطه‌ی موفقی از جمله روابط شخصی، حرفه‌ای و سیاسی ضروری است. اپیکتیتوس، از فیلسوفان یونان باستان می‌گوید: «طبیعت به انسان‌ها یک زبان اما دو گوش داده است؛ پس باید دو برابرِ آنچه می‌گوییم، شنونده‌ی حرف دیگران باشیم.» جالب است بدانید اغلب در دبیرستان‌ها و دانشکده‌ها گروه‌های مناظره وجود دارد و درس‌هایی در حوزه‌ی بلاغت و فن بیان ارائه می‌دهند، اما به‌ندرت کلاس‌ها و فعالیت‌هایی برای تدریس گوش دادنِ دقیق برگزار می‌کنند. شما می‌توانید در رشته‌ی ارتباط کلامی، درجه‌ی دکتری دریافت کنید و به عضویت باشگاه‌هایی مانند توست مسترز درآیید تا توانایی‌تان را برای سخنرانی در جمع، به درجه‌ی عالی ارتقا دهید، اما هیچ مدرک تحصیلی یا دوره‌ی آموزشی مشابهی وجود ندارد که بر عمل گوش دادن تأکید و آن را تقویت کند. تصویری که امروزه از موفقیت و قدرت ارائه می‌شود تصویر فردی مجهز به میکروفون است که روی صحنه این طرف و آن طرف می‌رود یا از پشت میز خطابه، نطق غرایی سر می‌دهد. سخنرانی در یکی از همایش‌های تد یا یک مراسم فارغ‌التحصیلی که عالی است. شبکه‌های اجتماعی بلندگویی مجازی در اختیار همگان قرار داده‌اند تا هرچه در فکرشان می‌گذرد جار بزنند. در کنار آن، ابزارهایی هم دارند که می‌توانند هر دیدگاه مخالفی را مسدود کنند. افراد تماس‌های تلفنی را مزاحم می‌دانند، پیغام‌های صوتی را نادیده می‌گیرند و پیام‌های متنی و شکلک‌های بی‌کلام را ترجیح می‌دهند. اگر هم به چیزی گوش بدهند، احتمالاً این کار را از طریق هدفون‌های روگوشی یا توگوشی انجام می‌دهند و در همان حباب‌های صوتی که برای خودشان مهیا کرده‌اند، احساس امنیت می‌کنند و همان می‌شود موسیقی متن فیلم زندگی در انزوای آن‌ها. نتیجه‌ی همه‌ی این‌ها حس انزوا و پوچیِ ترسناکی است که به کلیک‌های بیشتر و لمس بیشتر صفحه نمایشِ تلفن همراه یا تبلت منجر می‌شود. سرگرمی‌های دیجیتال ذهن ما را اشغال می‌کنند، اما تأثیر چندانی در پرورش آن ندارند و در پروراندن عمق احساس ما هم که نقش بسیار کمتری ایفا می‌کنند؛ برای پرورش عمق احساس باید صدای شخصی دیگر در اعماق وجود و روان ما طنین‌انداز شود. گوش دادن واقعی یعنی اینکه روایت شخصی دیگر شما را از لحاظ فیزیکی، شیمیایی، عاطفی و عقلی تحت تأثیر قرار دهد. این کتاب در ستایشِ گوش دادن نوشته شده و نیز مرثیه‌ای است برای این حقیقت که به نظر می‌رسد در فرهنگ ما، جادویِ گوش دادن رو به افول است. من، که شغلم خبرنگاری است، مصاحبه‌های بی‌شماری با افراد مختلف داشته‌ام، از برندگان جایزه‌ی نوبل گرفته تا کودکان بی‌خانمان. من از دیدِ خودم شنونده‌ای حرفه‌ای هستم و با این همه، حتی من هم ممکن است انتظارات را برآورده نکنم؛ به همین دلیل، این کتاب می‌تواند راهنمایی برای تقویت مهارت‌های گوش دادن نیز باشد. نویسنده ادامه می‌دهد: برای نوشتن این کتاب، حدود دو سال را به کاویدن پژوهش‌های دانشگاهیِ مرتبط با شنیدن گذراندم، پژوهش‌هایی که فرایندهای بیومکانیکی و عصب‌زیست‌شناختی و عاطفی گوش دادن را در بر می‌گرفت. روی میزم هارددیسک قابل حملی با چراغی چشمک‌زن دارم که صدها ساعت مصاحبه با افراد مختلف را در آن بارگذاری کرده‌ام. افرادی از اهالی بویزی مرکز ایالت آیداهو تا پکن که یا جنبه‌هایی از گوش دادن را مطالعه می‌کنند یا مانند من، به واسطه‌ی شغلشان مدام با مهارت گوش دادن سر و کار دارند؛ از جمله جاسوسان، کشیش‌ها، روان‌درمانگرها، متصدیان بار، مذاکره‌کنندگان با گروگان‌گیران، آرایشگرها، کنترل‌کنندگان عبور و مرور هوایی، تهیه‌کنندگان رادیو و برگزارکنندگان جلسه‌های بحث و بررسی گروهی. با خواندن این کتاب، متوجه خواهید شد که گوش دادن فراتر از این است که حرف‌های دیگران را فقط بشنوید. گوش دادن مستلزم توجه کردن به این نکات نیز هست که طرف مقابل چگونه حرفش را می‌زند، در حین حرف زدن چه کاری انجام می‌دهد، در چه بافتی حرف می‌زند و آنچه می‌گوید چگونه درون شما طنین‌انداز می‌شود. گوش دادن این نیست که صرفاً سکوت کنید تا طرف مقابل حرفش را بزند؛ کاملاً برعکس است؛ بخش زیادی از گوش دادن به چگونگی واکنش شما ارتباط پیدا می‌کند؛ اینکه تا چه اندازه می‌توانید چکیده‌ای شفاف از تفکرات طرف مقابل بیرون بکشید و طی این فرآیند، تفکرات خودتان را شکل دهید. اگر گوش دادن به‌خوبی و با آگاهی انجام شود، می‌تواند درک شما را از افراد و جهان اطرافتان چنان متحول کند که به‌طور اجتناب‌ناپذیری، موجب غنی شدن و تعالی تجربه‌ها و وجودتان می‌شود. با این روش می‌توانید دانایی‌تان را افزایش دهید و روابطی مفید برقرار کنید. گوش دادن کاری است که ممکن است هر روز انجام بدهید یا ندهید. شاید اهمیت گوش دادن چندان به چشم ما نیاید، اما اینکه با چه کیفیتی به حرف چه کسی و تحت چه شرایطی گوش دهیم مسیر زندگی‌مان را، خواه ناخواه، تغییر می‌دهد. از نگاهی کلی‌تر، توانایی یا ناتوانی جمعی ما در گوش دادن تأثیراتی اساسی بر شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما دارد. هر کدام از ما حاصل جمع چیزهایی هستیم که در زندگی به آن‌ها توجه می‌کنیم. صدای آرامش‌بخشِ یک مادر، نجوای یک عاشق، فراخوان یک رهبر و کنایه‌های یک رقیب، عواملی هستند که به ما سر و شکل می‌دهند. اگر گوش دادنتان ضعیف و گزینشی باشد یا اصلاً گوش ندهید، درکتان را از جهان محدود و خودتان را از امکان تبدیل شدن به انسانی بهتر محروم کرده‌اید.

قسمتی از کتاب باید به هم گوش بدهیم:

اغلب تصور می‌شود افراد درون‌گرا چون خاموش‌ترند، شنونده‌های بهتری هستند، اما این نادرست است. گوش دادن برای درون‌گراها با دشواریِ ویژه‌ای همراه است؛ زیرا مشغولیت‌های جاری در ذهنشان آن‌قدر زیاد است که به‌سختی می‌توان جایی برای ورود اطلاعات جدید یافت. از آنجا که آن‌ها معمولاً حساس هم هستند، ممکن است زودتر به مرحله‌ی اشباع برسند. برای آن‌ها گوش دادن می‌تواند حسی مانند حمله به‌وجود بیاورد و ادامه‌ی گوش دادن را دشوار کند، به‌ویژه وقتی تمایز گفتار و تفکر به ذهنشان فرصتی برای فرار می‌دهد. رالف نیکولز، استاد بلاغت دانشگاه مینه‌سوتا که بسیاری او را پدر پژوهش در باب گوش دادن می‌دانند، می‌نویسد: «استفاده یا سوءاستفاده از این وقتِ آزاد، برای تفکر، توانایی فرد را در تمرکز روی کلامی که می‌شنود مشخص می‌کند.» او که در ابتدای دوران کاری‌اش، در دبیرستان مدرس سخنرانی و مربی مناظره بود به‌تدریج متوجه شد دانش‌آموزانی که روی مهارت‌هایشان در گوش دادن کار می‌کردند در مناظره‌ها متقاعدکننده‌تر ظاهر می‌شدند. این آگاهی جرقه‌ای برای آغاز علاقه‌مندی او بود و تا پیش از مرگش در سال ۲۰۰۵، به تألیف و همکاری در تألیف مقالات و کتاب‌های متعددی در باب گوش دادن منتهی شد. طبق گفته‌ی نیکولز، یک شنونده‌ی ماهر پهنای باند موجود را برای سفرهای حاشیه‌ایِ ذهنی هدر نمی‌دهد، بلکه از آن برای تلاش مضاعف در راستای فهمیدن و درک حرف‌های طرف مقابل استفاده می‌کند. او می‌گفت خوب گوش دادن یعنی اینکه مدام از خودتان بپرسید آیا حرف‌های طرف مقابل موثق است یا نه و اینکه انگیزه‌اش از بیان آن حرف‌ها چیست. همه‌چیز سرراست به نظر می‌رسد؛ اما فقدان آگاهی و اراده و تمرین کافی باعث می‌شود کمتر کسی بتواند این کار را، حتی در مختصرترین گفت‌وگوها انجام دهد. نیکولز، پس از انجام مطالعه روی چندین هزار دانشجو و بازاری، دریافت که پس از گفت‌وگویی کوتاه، اکثر آدم‌ها حداقل نیمی از حرف‌ها را نشنیده‌اند، فرقی هم نمی‌کرد خودشان درباره‌ی کیفیت گوش دادنشان چه نظری داشته باشند. پس از گذشت دو ماه، در خاطر بیشتر آن‌ها فقط ۲۵ درصد از آن حرف‌ها مانده بود. اگر گوش دادن را شبیه مراقبه در نظر بگیرید، می‌تواند به شما کمک کند تا عملکردی بهتر از حد متوسط داشته باشید. ابتدا از عوامل حواس‌پرتی آگاه می‌شوید و به وجودشان اذعان می‌کنید، بعد، به سوی تمرکز بازمی‌گردید؛ اما در اینجا، به جای متمرکز شدن روی تنفستان یا روی یک تصویر، به سخن‌گو توجه می‌کنید. شاید بزرگ‌ترین مانع برای حفظ تمرکز ذهن و پیگیری روایت طرف مقابل این نگرانی بی‌جاست که وقتی نوبت به ما برسد، چه می‌خواهیم بگوییم. هدایت افکار پیش‌پاافتاده‌تر کار ساده‌تری است -مثلاً آنچه باید در مغازه خواربارفروشی تهیه کنید- اما بسیار دشوارتر است که بخواهید از آماده‌سازی ذهنی پاسخی دندان‌شکن دست بردارید. همه از اینکه مِن‌مِن‌کُنان به دنبال واژه بگردند یا بدتر از آن، حرف نادرستی را بیان کنند بیمناک‌اند، فرقی هم ندارد بحثی جدی در زندگی حرفه‌ای باشد یا گفت‌وگویی عادی در زندگی خصوصی. در جامعه‌ی ما، که هر روز به میزان قطبی‌شدگی‌اش افزوده می‌شود، خطر چنین کاری بیشتر هم هست زیرا همه انگار منتظرند تا به هر گونه عملی، که بتوان به بی‌اعتنایی یا تحقیر تعبیرش کرد، هجوم بیاورند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.