جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: انسان طاغی
«انسان طاغی» عنوان کتابی است نوشتهی آلبر کامو. پارهای جنایتها، جنایت بیخردی و پارهای جنایت منطقاند. مرز میان این دو روشن نیست، اما قوانین کیفری با بهرهگیری از مفهوم عملی «نیت قبلی» آن دو را از هم جدا میکند. ما در عصر جنایتهای کامل و با نیت قبلی به سر میبریم. جنایتکاران این عصر دیگر آن کودکان بیپناهی نیستند که عشق را بهانه میکردند. برعکس افراد بالغاند و بهانهی کاملی هم دارند: فلسفه. و فلسفه میتواند به هر منظوری به کار بسته شود، حتی برای تبدیل آدمکشان به قاضیان. در بلندیهای بادگیر، هیث کلیف آماده است برای رسیدن به کتی هر کسی را بکشد؛ اما هرگز به این فکر نیست که آدمکشی را معقول یا از جنبه نظری قابل دفاع اعلام کند. او این کار را میکند و نظریه او همینجا تمام میشود. این قتل عشق نیرومند میطلبد و عشق نیرومند، شخصیت. از آنجا که عشق شدید نادر است، چنین قتلهایی هم زیاد رخ نمیدهند و وقتی هم رخ دهند حالتی خودسرانه دارند. اما به محض آنکه انسانی به دلیل نداشتن شخصیت به آموزهای متوسل شد، به محض آنکه جنایت خود را تعقلی جلوه داد، جنایت هم مانند عقل گسترش مییابد و همه شکلهای قیاس منطقی را به خود خواهد گرفت. این امر زمانی چون یک فریاد یگانه بود، اکنون چون علم همگانی و فراگیر شده است. هدف این رساله، درک واقعیت امروز، یعنی جنایت منطقی و بررسی تفصیلی استدلالهایی است که جنایت منطقی بر پایهی آنها به حیات خود ادامه میدهد. کوششی است برای فهم زمانهای که در آن به سر میبریم. شاید گفته شود عصری که در عرض پنجاه سال، هفتاد میلیون موجود انسانی را ریشهکن میکند، به بردگی میکشد یا میکُشد باید بیدرنگ محکوم شود اما گناهِ این عصر هم باید فهم شود.قسمتی از کتاب انسان طاغی:
آیا طغیان و ارزشهایی که به میان می آورد وابسته همدیگر نیستند؟ چنین مینماید که دلایل طغیان بسته به محیط آن تفاوت میکند. آشکار است که یک پاریای هندو، یک جنگجوی اینکا، یک بدوی افریقای مرکزی و عضو یکی از جماعتهای نخستین مسیحی، مفاهیم بسیار متفاوتی از طغیان دارند؛ حتی با اطمینانی نسبی میتوان گفت، فکر طغیان در این موارد معنایی ندارد؛ اما یک برده یونانی، یک سرف، یک جنگجوی مزدور عصر رنسانس، یک بورژوای پاریسی دوره نیابت سلطنت و یک روشنفکر روس در آغاز سده نوزدهم بیگمان بر مشروعیت طغیان معترفاند، هر چند به دلایلی متفاوت. به زبان دیگر، ظاهراً مسأله طغیان تنها در چهارچوب تفکر غربی معنای دقیق خود را یافته است. حتی میتوان با شلر همصدا شد و گفت که روح طغیان در جوامعی که نابرابری در آنها بسیار شدید است (نظام کاست هندو) یا جوامعی که در آنها برابری مطلق وجود دارد (پارهای جوامع بدوی) ابزاری برای بیان خود نمییابد. روح طغیان تنها در جوامعی که گونهای برابری نظری، نابرابریهای عظیم واقعی را در آنها لاپوشانی میکند، پدید میآید. پس، مسأله شورش در بیرون از جامعه غربی ما هیچ معنایی ندارد. شاید میتوانستیم بگوییم که روح طغیان نسبت مستقیم با رشد فردگرایی دارد؛ اما اشاراتی که برشمردیم ما را از این نتیجهگیری باز میدارد. یگانه نتیجهای که میتوان براساس شواهد از عقیده شلر گرفت، این است که از برکت نظریه آزادی سیاسی، گونهای گسترش ویژه از مفهوم حقوق بشر و عدم رضایتی که نتیجه این نظریه است در دل جامعه ما وجود دارد. رشد آزادی واقعی، متناسب با رشد آگاهی انسان نسبت به آن نبوده است. از این تجربه، تنها این نتیجه را میتوانیم بگیریم که طغیان، کردارِ انسانِ فرهیختهای است که از حقوق خویش آگاهی دارد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...