جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: افسونگر قونیه

معرفی کتاب: افسونگر قونیه رمانی است از محمد خُرسندی. روایتی از عشق پرشور شمس و مولانا. به‌راستی شمس که بود که چنان آتشی بر جان مولانا زد که هنوز شعله‌هایش از جانِ سوختگان عالم زبانه می‌کشد. کتاب افسونگر قونیه، زندگی شمس تبریزی است که مولانا با طلوع او دست به قمار عاشقی می‌زند و با غروبش. محمد خرسندی که خود، روانشناس است می‌گوید: «کالبدشناسی شخصیت شمس براساس آنچه در کتاب مجموعه مقالات آمده و نیز با استفاده از نظریه‌ روان‌تحلیلی کارل گوستاو یونگ صورت گرفته است. مطالعات روان‌شناسی و کار بالینی به عنوان یک روان‌شناس، این امکان را به من داد تا بتوانم درک درست‌تری از شخصیت شمس پیدا کنم.» تلاش خرسندی در راستای دادن اطلاعاتی به‌منظور شناخت ابعاد پیچیدۀ شخصیت شمس است. افسونگر قونیه که پیش‌تر هم چاپ شده بود با ویراست جدید در انتشارات فکر آذین به چاپ رسیده است.

قسمتی از کتاب افسونگر قونیه:

دمیدن باد در میان گندم‌زارها، رقص زیبایی همه دشت را فرا گرفته بود، شاخه‌های گندم‌ها از یک سو به سویی دیگر می‌رفتند، انگار آن‌ها هم فهمیده بودند به‌زودی برای قونیه مهمان عزیزی می‌رسد. سلطان فقیهان، سلطان‌العما، به همراه خانواده‌اش به نزدیکی‌های قونیه رسیده‌اند، پیش‌قراولان کیقباد به کاروان آن‌ها می‌رسند، از اسب پیاده می‌شوند و ادای احترام می‌کنند. -سرورمان در دروازه شهر به همراه مردم منتظر شما هستند. -از این همه لطف جناب کیقباد تشکر می‌کنم. علاالدین کیقباد دستور می‌دهد شهر را آذین‌بندی کنند و همه آماده استقبال از این واعظ زیردست و زاهد وارسته می‌شوند. قونیه هرگز چنین مراسمی را به خود ندیده است. تمام بزرگان و مردم در دروازه‌ ورودی شهر منتظر ورود بهاالدین و خانواده‌اش هستند. -آمدند، آمدند و... این صدای گروهی بود که نزدیک شدن بهاالدین را به امیر سلجوقی خبر می‌دادند. علاالدین کی‌قباد، بهاالدین را در آغوش می‌کشید و او را به شهر می‌آورد. بهاالدین اما دعوت اعیان قونیه را برای سکونت در میان آنان نپذیرفت و در مدرسه‌ای سکونت می‌کند. این کار او باعث افزایش محبوبیت او در میان مردم و به خصوص مردم متوسط و ضعیف قونیه شد. بحث و درس بهاالدین به‌سرعت مشتاقان زیادی را به گرد وی جمع کرد. در کلاس‌های او به‌سختی جای نشستن پیدا می‌شد. مشتاقان و دوستدارانش از سراسر قونیه و شهرهای اطراف خود را به‌موقع به پای وعظ و بحث این مفتی عالی‌قدر می‌رساندند. روزی مردی در مجلس وعظ از سلطان‌العما می‌پرسد که آیا می‌توان با اجبار زن را در خانه نگه داشت تا او گوهر عفت خود را حفظ کند؟ سلطان‌العما لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «گوهر عفت و پاکدامنی زن باید درونی و ذاتی باشد، نه به صورت تحمیل و اجباری. هر چه او را محصور کنی، میل خودنمایی در زن بیشتر و بیشتر می‌شود. به نظر من ملکه تقوی و عفت آگاهانه باید در زن به وجود بیاید، پس با محدودیت کارها پیش نمی‌رود.» مردانی که بر زنان خود ستم روا می‌دارند از بار گناهان زن می‌کاهند و بر بار گناهان خود می‌افزایند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.