جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: ازدواجهای فیلیپس بورگ
ازدواجهای فیلیپس بورگ عنوان رمانی است از مارتین والرز و از مجموعهی ادبیات داستانی نشر بیدگل. والرز میگوید: «این رمان وصف حال هیچ فرد معاصر خاصی نیست، ولی نویسنده امیدوار است خود آنقدر معاصر باشد که تخیلات از واقعیت نشئت گرفتهاش برای این و آن مثل تجربههای شخصیشان به نظر بیاید.» از والرز انتقاد شد که اثری از گذشتهی آلمان در رمانش نیست؛ ولی احتمالاً درست در این کتاب، رماننویس در مقام آسیبشناس زمان ظاهر میشود؛ زیرا نشان میدهد که سکوت عامدانه دربارهی گذشته همانقدر پر سروصداست که پافشاری بر زمان حال بیتاریخ موجب خودفراموشی و خودویرانگری است. کارل کرن دربارهی این رمان میگوید: «مارتین والرز حمله نمیکند، بلکه اصابت میکند... دقیقتر از این میشود چیزی گفت؟» مجموعهی ادبیات داستانی نشر بیدگل با هدف بهره جستن از تجارب گذشته و با یاری مترجمانی خوب و زباندان، سعی دارد تا ترجمههایی خوب و دقیق از آثار ادبی ارائه نماید که در خور نام نویسندهها و آثار این مجموعه باشد.قسمتی از کتاب «ازدواجهای فیلیپس بورگ»:
در یک آسانسور شلوغ همه نگاهشان را از هم میدزدند. هانس بویمان هم بلافاصله حس کرد که آدم نمیتواند در صورت غریبهها، وقتی آنطور رخ به رخشان ایستاده زل بزند. متوجه شد که هر جفت چشم دنبال جایی میگشت که بتواند روی آن بماند: روی عددی که مشخص میکرد آسانسور ظرفیت حمل چند نفر را دارد، روی جملهی دستورالعمل، روی آن قسمت از گلو که طوری به چشم آدم چسبیده بود که طرح شبکهی چروکها و منفذها را حتی ساعتها بعد هم میشد از حفظ کشید، روی رستنگاه مو با کمی از یقه در کنار آن، یا روی گوشی که آدم در مارپیچهای صورتی نامنظمش کمکم سوق داده می شود به سمت حفرهی تاریک کوچکی تا بقیهی راه را درون آن بگذراند. بویمان یاد ماهیهای توی آکواریومهای هتل افتاد که چشمهای بیحرکتشان را به شیشه می دوزند یا به بالهی یکی از هم سرنوشتهایشان که انگار نمیخواست دیگر هیچ وقت تکان بخورد. همراههای او احتمالاً آبونههای روزنامه، دلالهای تبلیغات، روزنامه نگارها، عکاسها و یا معتادها به شکایت بودند که میخواستند بروند به آبند بلات در طبقات پایین، به فیلیپس بورگر تاگ بلات در طبقات چهار تا هشت، یا خیلی بالاتر، به طبقات بالاتر از شش، که در آنها (همان طور که آسانسورچی اطلاع داد) ولت شائو جا داده شده بود. در بالاترین طبقه، یعنی طبقهی چهاردهم، مقر هری بوزگن سردبیر ولت شائو بود. بویمان، بالا که رسید، باید لحظهای نفس تازه میکرد، باید دل غش رفتهاش را میمالید و میگذاشت مورمور پوست کمر و صورتش که با دیدن این برج غولآسای ساختهشده از فولاد و شیشه به جانش افتاده بود از بین برود، برجی که در عرض چند ثانیه با آسانسور از ستون فقراتش بالا رفته بود، بیزحمت، بیصدا، خیلی آسان، مثل بالا آمدن ستون جیوه در دماسنج، موقع افزایش شدید و ناگهانی دما.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...