جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: اراده‌های پولادین

معرفی کتاب: اراده‌های پولادین کتاب «اراده‌های پولادین» تاریخچه‌ی مختصری است از ورزشکاران پرتلاش و نام‌آور المپیک. داستان قهرمانان المپیک، داستان توانایی‌های روح انسان است. حکایت مردان و زنانی است متعلق به زمان‌ها و مکان‌های متفاوت؛ قهرمانانی که سال‌ها تلاش کردند تا نتیجه‌ی زحمات خود را به دست آورند و مدال‌های المپیک را از آن خود کنند. همین هدف مشترک، زندگی بسیاری از قهرمانان را به یکدیگر شبیه می‌سازد. انسان‌هایی که با سختی‌ها و دشواری‌ها مبارزه کردند و سرانجام به رؤیای خود دست یافتند. بااین‌حال در بین قهرمانان المپیک می‌توان به نام‌هایی نیز برخورد که حماسه‌هایی بزرگ‌تر از دیگران خلق کردند؛ حماسه‌سازانی با رکوردهای دست‌نیافتنی که تصاویری طلایی در ورزش جهان به یادگار گذاشتند. این تصاویر چنان ماندگارند که می‌توان آن‌ها را هدیه‌ای به تمام مردم جهان دانست و خالق هر تصویر را به عنوان الگویی برای نسل‌های مختلف معرفی کرد. این الگوها انگیزه‌ای هستند برای هرکدام از ما که هدف‌های بزرگی داریم. برخی از این ورزشکاران مانند کوبرتن، سال‌ها برای رسیدن به اهداف بزرگ خود جنگیدند؛ عده‌ای مانند جانی ویسمولر در کودکی بیمار و ناتوان تر‌از همسالان خود بودند. فقر الیود کیپ چوگه را ناچار می‌کرد هر روز مسیر خانه تا مدرسه را بدود و خوزه آندراده را به انجام دادن کارهای مختلف برای کسب اندکی درآمد مجبور می‌ساخت. جعفر سلماسی و محمود نامجو ناچار بودند با کمترین امکانات ورزش کنند و برای تمرین هرچه بهتر، به خلاقیت‌های خود تکیه کنند. غلامرضا تختی سال‌ها طعم شکست را چشید، اما این شکست‌ها مسیر آینده اش را روشن کرد. جیمز کانلی در رؤیای شرکت در المپیک، از این سوی دنیا به سوی دیگر سفر کرد و اتی‌ین گایی در شرایطی که مرگ را در برابر چشمانش می‌دید، تمام توان خود را به کار بست تا به سوگندش عمل کند. حسیبه بوالمرقه سال‌ها دوید تا به اطرافیانش ثابت کند تفاوتی بین مرد و زن وجود ندارد و لاسه ویرن برنامه‌ای بسیار دقیق برای خود تهیه کرد تا به آنچه می‌خواهد برسد؛ و سرانجام مایکل فلپس به انسان‌ها نشان داد که می‌توان تمام سدها را شکست و به رکوردهایی رسید که هیچ بشری هرگز به آن‌ها دست پیدا نکرده است. این‌ها گوشه‌ای از زندگی بزرگانی است که در این کتاب با آن‌ها آشنا می‌شویم. از طرفی، ضعف‌های برخی از این قهرمانان را نیز می‌توان در این کتاب مشاهده کرد؛ ضعف‌هایی که به‌خوبی نشان می‌دهد این بزرگان نیز مثل همه ما انسان بوده‌اند و ضعف‌ها و قوت‌هایی داشته‌اند؛ بنابراین می‌توانیم از قوت‌های آنان درس بگیریم و تلاش کنیم اشتباهاتشان را تکرار نکنیم. دو و میدانی، شنا و شیرجه، ژیمناستیک، شمشیربازی، کشتی، وزنه‌برداری، بوکس، تیراندازی با کمان، بسکتبال، فوتبال و... رشته‌هایی هستند که ورزشکاران این کتاب در آن‌ها به شهرت رسیده‌اند. در این میان، هم می‌توان رشته‌های مادر و مسابقات آن را بهتر شناخت و هم از ورزش‌های پر مدالی مانند شمشیربازی و تیراندازی بیشتر دانست. هم می‌توان از تغییرات کشتی و وزنه‌برداری در طول دهه‌های اخیر آگاه شد و هم از قوانین رشته‌هایی مانند بوکس اطلاعاتی به دست آورد. به همین دلیل بهتر است خواننده، هم این کتاب را چکیده‌ای از زندگینامه چند اسطوره ورزشی بداند و هم تاریخچه‌ای کوچک از تحولات ورزش و مسابقات المپیک. در انتخاب این افراد، به رشته‌های المپیکی و ورزشکارانی که در این مسابقات درخشیده‌اند، توجه شده است؛ زیرا المپیک بزرگ‌ترین رویداد ورزشی در جهان به شمار می‌رود و مهم‌ترین هدف تمامی ورزشکاران، حضور در این بازی‌ها و کسب افتخار در آن است. زندگی بسیاری از قهرمانان این مسابقات می‌تواند الگویی مناسب برای دیگر انسان‌ها در سراسر دنیا باشد. در هر حال تکاتک کلمات کتاب می‌تواند کلیدواژه‌ای برای جست‌وجوهای بعدی خوانندگان باشد.

قسمتی از کتاب اراده‌های پولادین:

«غلامرضا تختی» محبوب‌ترین شخصیتی است که از ابتدای شکل‌گیری ورزش در ایران ظهور کرده است؛ کشتی‌گیری که فقط ۳۷ سال زندگی کرد. برنده مدال طلای المپیک ۱۹۵۶ و نقره بازی‌های المپیک ۱۹۵۲ و ۱۹۶۰ و قهرمان جهان در مسابقات جهانی ۱۹۵۹ و ۱۹۶۱ چنان مورد توجه مردم و رسانه‌ها قرار داشت که با شکست او در فینال المپیک رم نوشتند: «تختی باخت، ملت ایران عزادار شد.» غلامرضا تختی در ۵ شهریور ۱۳۰۹ متولد شد. فقط ۲۴ سال از انقلاب مشروطه می‌گذشت و وقوع این انقلاب تأثیر بسیار زیادی در زندگی مردم ایران گذاشته بود: در سیاست، ادبیات، هنر، ورزش و... وطن‌پرستی اولین ویژگی مشروطه و فرزندان این نسل شد، ورزش نوین هم به محض ورود به ایران، مورد توجه کسانی قرار گرفت که عاشق میهن و ورزش بودند. رجب، پدر غلامرضا، یخ‌فروش ورشکسته‌ای در محله خانی‌آباد نو تهران بود و اوضاع مالی مناسبی نداشت. با این حال غلامرضا به تشویق برادرش در باشگاه کشتی «پولاد» ثبت‌نام کرد؛ اما فقر اجازه نداد کشتی را دنبال کند و مجبور شد برای نجاری به مسجدسلیمان برود و نزدیک دو سال نجاری کند. پس از آنکه به تهران بازگشت، کارمند ساده راه آهن شد و تمریناتش را در باشگاه پولاد از سر گرفت. صحبت‌های تختی در دورانی که تازه کشتی را شروع کرده بود، بسیار با ارزش‌تر از مدال‌هایی بود که بعدها گرفت: «... وزنم هفتاد کیلو شده بود. اما این هم دلیل نمی‌شد که بتوانم حریفانم را شکست بدهم. آن‌قدر پشتم به زمین خورده بود که پشتم بوی تشک گرفته بود! بعضی وقت‌ها می‌شنیدم که به طعنه درباره‌ام می‌گفتند: اینو ببین که باز هم لخت میشه و تمرین میکنه!» «پیروزی اراده» عبارتی در زندگی تختی بود که برای بسیاری از قهرمانان مفهومی ندارد. با همین اراده بود که او از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۵ میلادی عضو تیم ملی کشتی ایران باقی ماند. یکی از دوستانش درباره سال‌های آغاز کار تختی در تیم ملی کشتی می‌گفت: «ما هنوز بیست ساله نشده بودیم و تختی مدال افتخار نداشت. کشتی می‌گرفت و سخت امیدوار بود. اما من امیدی به آینده‌اش نداشتم؛ چون ظهرها می‌دیدم که نان سنگکی زیر بغل گرفته و یک سیر پنیر لای کاغذ پیچیده و به خانه می‌رود تا با مادرش ناهار بخورد. حالا همه می‌دانند و علم هم می‌گوید که این غذای قهرمان نیست؛ اما من و علم نمی‌دانستیم که تختی غیر از یک قهرمان است... نمی‌دانستیم که می‌رود تا از کشوری دوردست برای ما افتخار بیاورد. سرنوشت بدون دخالت ما جریان داشت و تختی پسر فقیر محله ما با نان و پنیر به هلسینکی رفته بود و با مدال نقره بازگشت.» یک سال بعد در ۱۹۵۲ تختی باز هم مدال نقره دیگری از هلسینکی فنلاند با خود آورد: این‌بار مدال نقره المپیک را. تختی فقط یک‌بار در مسابقات بین‌المللی ضربه فنی شد و آن در سال ۱۹۵۵ در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی بود. شاید هرکس دیگری بود، از این رقیب به نیکی یاد نمی‌کرد. اما تخنی گفت: «من که تا قبل از این مسابقه از نام حریف هم می‌ترسیدم، حالا به قدری به او علاقه پیدا کرده بودم که حتی به دنبال عکس‌هایش بودم تا به دیوار اتاقم بچسبانم.» در آن مسابقات، تختی مقام پنجم جهان را به دست آورد. در سال ۱۹۵۱ تختی به عضویت تیم ملی درآمد. چهار سالی بود که «صائیم بیک اریکان» ترک، مربی تیم ملی کشتی آزاد شده بود و نسل جدیدی از جوانان را معرفی کرده بود. در سال ۱۹۵۵ و در فستیوال ورشو (لهستان) تختی دوباره مدال نقره گرفت و این‌بار به «بوریس کولایف» روسی باخت. به این ترتیب تختی برای کسب طلا تا سال ۱۹۵۶ منتظر ماند. آرزویش این بود که در سکوی اول مجبور شود بیش از سایرین خم شود تا مدال را به گردنش بیاویزند. او می‌دانست که مهم‌ترین رقیبش در المپیک همین کولایف خواهد بود. تختی در المپیک، سه حریف را ضربه فنی کرد و رقبای روسی و امریکایی را با امتیاز برد و سرانجام قهرمان المپیک شد. پس از قهرمانی جمله‌ای ساده و در عین حال پرمعنا گفت: «قهرمان شدم، اما عقلم بیشتر نشده بود.» المپیک ۱۹۶۰ سومین المپیکی بود که تختی در آن حضور داشت. او تا آن زمان به پرافتخارترین ورزشکار ایران در المپیک بدل شده بود. در عین حال محبوب‌ترین بود و لایق‌ترین فرد برای حمل پرچم ایران در روز افتتاحیه. اما خودش پیش «جعفر سلماسی» (مربی تیم ملی وزنه‌برداری در آن سال) رفت و گفت: «شما بزرگ‌تر ما هستید. اولین مدال ایران در المپیک را آورده‌اید. این حق شماست که پرچمدار شوید.» و خودش به سایر ورزشکاران پیوست و پشت سر سلماسی رژه رفت. تختی پس از المپیک، قهرمان بازی‌های آسیایی ۱۹۵۸ توکیو شد و چهل روز بعد از این افتخار، مقام دوم مسابقات جهانی صوفیه بلغارستان را به دست آورد. یک سال بعد در مسابقات جهانی تهران، پنج کشتی‌گیر را ضربه فنی کرد، کولایف روسی را شکست داد و مدال طلای جهان را از آن خود کرد. او در فینال المپیک ۱۹۶۰ این شانس را پیدا کرد که از عنوانش دفاع کند. این اولین باری بود که کشتی‌گیری ایرانی فرصت دفاع از عنوان خود را پیدا می‌کرد. همه چیز به نفع تختی بود. «عصمت آتلی» پیش از این از تختی شکست خورده بود. از طرف دیگر به دلیل جدول مسابقات، تختی با مساوی هم قهرمان می‌شد. اما مربی ترک‌ها حرفی به یادماندنی به آتلی زد: «تختی خدا نیست که شکست‌ناپذیر باشد، تو تلاشت را بکن. اگر هم باختی، باختن که ننگ و عار نیست.» آتلی پاسخ همین رقابت شرافتمندانه را گرفت و سرانجام تختی را خاک کرد. مدال طلا از دست تختی خارج شد، اما او هیچ‌کس را مقصر ندانست. فقط گفت: «مدال طلا در دستم بود، آن را انداختم و آنلی آن را برداشت.» یک سال بعد از المپیک نیز تختی در مسابقات جهانی یوکوهاما (ژاپن) قهرمان جهان شد و همراه با تیم ایران، قهرمانی جهان را جشن گرفت. قهرمان ایران سال ۱۹۶۲ در مسابقات جهانی تولیدو، در وزن ۹۷ کیلوگرم کشتی گرفت و این‌بار عصمت آنلی ترک را شکست داد. تختی سه برد دیگر هم به دست آورد و سرانجام روبه‌روی جوانی روسی به نام الکساندر مِدوید ایستاد. مسابقه‌ی دو کشتی‌گیر، مساوی به پایان رسید. در این شرایط، کشتی‌گیری برنده اعلام می‌شد که وزن کمتری داشت. دو کشتی‌گیر را وزن کردند و مدوید به خاطر ۲۰۰ گرم وزن کمتر، برنده مدال طلا شد و تختی نایب قهرمان. مدال سال ۱۹۶۲ آخرین مدال تختی بود. پس از آن تیم ملی ایران در بازی‌های آسیایی آن سال شرکت نکرد. یک سال بعد هم تختی در مسابقات جهانی صوفیه (بلغارستان) غایب بود؛ اما برای بازی‌های المپیک ۱۹۶۴ توکیو به تیم ملی کشتی بازگشت. او در ۳۲ سالگی سه مسابقه خود را برد، اما با یک باخت و یک تساوی در آخرین مسابقاتش به مقام چهارم المپیک دست بافت. در آخرین سال‌های حضور تختی در کشتی، به او پیشنهاد شد شهردار تهران شود؛ اما پس از مشورت با شورای مرکزی جبهه ملی که خودش عضو آن بود، این پیشنهاد را رد کرد. تختی در سال ۱۳۴۵ ازدواج کرد، یک سال و اندی بعد، یعنی در شانزدهم دی ماه ۱۳۴۶ در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ وصیت‌نامه‌اش را تنظیم کرد و روز بعد خبر درگذشت او به گوش همه رسید.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.