جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: آهنگ زمان
کتابی است از کارلو روولی و از مجموعهی خرد و حکمت زندگی نشر گمان. زمان مقولهای است آشنا و نزدیک که مفتون آنیم. هجوم ثانیهها، ساعتها و سالها ما را به عرصهی زندگی میکشاند؛ پس آنگاه به سوی هیچستان میراند. ما چنان در زمان زندگی میکنیم که ماهی در آب. هستی ما هستی در زمان است و در سایهی آهنگ شکوهمندش میبالیم. زمان دروازهی عالم را به روی ما میگشاید، ما را میآزارد، میترساند و آرام میکند. کائنات با ریسمان زمان، رو به سوی آینده گشوده میشود و دوام و بقای هستیاش همگام با آهنگ زمان است. در اسطورهشناسی آیین هندو، رود کائنات با نقش پیکره مقدس شیوای رقصان تصویر میشود: رقص او ضامن گردش افلاک است که این خود یعنی جریان زمان. چه چیز میتواند بدیهیتر و جهانشمولتر از نفس این جریان باشد؟ قضیه به این سادگی نیست. واقعیت گاهی بسیار متفاوتتر از چیزی است که میبینیم. زمین صاف مینماید، حال آنکه در واقع گرد است. در ظاهر فقط خورشید است که در آسمان میگردد ولی آنچه مسلم است ما نیز گرد خورشید و در آسمان میچرخیم. بر همین قیاس، زمان هم آن چیزی که مینماید نیست؛ امری است متفاوت با این جریان فراگیر یکنواخت. چرا گذشته را به یاد میآوریم ولی آینده را نه؟ آیا ما در زمان هستیم، یا زمان در ما؟ وقتی سخن از گذر زمان میگوییم، واقعاً منظورمان چیست؟ چیست که زمان را به سرشت و ذهنیت و ضمیر آدمی پیوند میدهد؟ وقتی به صدای پای زمان گوش میدهیم، درحقیقت به چه چیزی گوش دادهایم؟ این کتاب سه بخش نامساوی دارد: در بخش اول، بهاختصار شرح داده شده است که فیزیک نوین از زمان چه فهمیده است. انگار دانهای برف در دست گرفته باشی و درحالیکه مشغول وارسیاش هستی، رفتهرفته در میان انگشتانت آب شده و از بین رفته باشد. ما براساس عادت، زمان را چیزی ساده و بنیادین میپنداریم که بیهیچ ارتباطی با چیزهای دیگر، به آهنگی یکنواخت و ابدی، از گذشته به آینده جریان دارد و ما با کمک ابزارهایی چون ساعت و زمانسنج، آن را اندازه میگیریم. با گذشت زمان نیز رویدادهای کائنات، با نظم و ترتیب، از پی یکدیگر میآیند و میروند؛ گذشته، حال، آینده. گذشته تغییرناپذیر است و آینده تغییرپذیر؛ اما واقعیت این است که تمامی این پندارها نادرست است. در بخش دوم، سخن از آن چیزی در میان است که دستمایه پژوهشهای کنونی ماست: سرزمینی برهوت، در رهگذار باد، بیهیچ ردی از گذر زمان. جهانی بیگانه و غریب، که خواه ناخواه ما به آن تعلق داریم. مطالب سومین بخش، که دشوارترین و در عین حال حیاتیترین بخش کتاب است، از نزدیک با زندگی ما در آمیخته است. در جهانی که دیگر اثری از زمان در آن نیست، باید هنوز چیزی باشد که زمینه را برای پدید آوردن زمانی که با آن خو گرفتهایم فراهم آورد؛ زمانی که آهنگی دارد، گذشتهای دارد و با آینده متفاوت است و به نرمی پیش میرود. زمان ما، دستکم به خاطر ما و با مقیاس ما، باید بهگونهای حضور پیدا کند. پس بخش سوم کتاب، داستان سفر بازگشت ماست به زمانی که در بخش نخست کتاب، هنگام کندوکاو درباره طرز کار جهان از کف میگذاریم. مانند داستانهای جنایی در این بخش، به دنبال مقصر میگردیم، بزهکاری که مرتکب آفرینش زمان شده است.قسمتی از کتاب آهنگ زمان:
در قدیم، در منطقه مدیترانه و چین استفاده از ساعتهای شنی، آفتابی و آبی رواج داشت؛ اما این ابزارها، نقش سختگیرانهای را که ساعتهای امروزی در سامان دادن به زندگی ما دارند، نداشتند. تازه در سده چهاردهم بود که زندگی مردم اروپا با بهرهگیری از ساعتهای مکانیکی نظمی پیدا کرد. در هر شهر و روستایی که کلیسایی ساخته میشد، برج ساعت هم در کنار کلیسا بالا میرفت و ساعتی بر بالای برج ناقوس مینشست تا فعالیتهای جمعی مردم را نظم و آهنگ بخشد. عصر تنظیم وقت از روی ساعت، از اینجا آغاز میشود. رفتهرفته، زمان از دست فرشتگان لغزید و به دست ریاضیدانان افتاد. این نکته بر دیوارهای کلیسای جامع استراسبورگ بهوضوح دیده میشود؛ در این نقوش، دو دستگاه ساعت آفتابی میبینیم: یکی در دسته یک فرشته، و دیگری در دست یک ریاضیدان. گویا فایده ساعتها در این واقعیت نهفته است که همگی زمان یکسانی را نشان میدهند. اما همین اندیشه هم، مدرنتر از آن است که میپنداریم. قرنهای متوالی، زمانی که مردم با اسب، پیاده، یا با دلیجان سفر میرفتند، نیازی نبود ساعتهایی را که در مکانهای مختلف کار میکردند با هم میزان کنند. حتی دلیل خوبی برای میزان نکردن آنها وجود داشت. نیم روز، بنا به تعریف، زمانی است که خورشید در آسمان است. هر شهر و دهی برای خودش یک ساعت آفتابی داشت که لحظه عبور خورشید از نقطه اوج را ثبت میکرد. سپس ساعت برج ناقوس، با ساعت آفتابی میزان میشد تا در دیدرس همگان باشد. اما مردم شهرهای مختلف مانند لچه، یا ونیز یا فلورانس یا تورین، خورشید را در یک لحظه واحد در اوج نمیبینند چون خورشید از خاور به باختر میرود. نیمروز، نخست در ونیز دیده میشود و پس از مدتی مدید در تورین. قرنها ساعتهای ونیز نیمساعت تمام، جلوتر از ساعتهای تورین میزان میشدند. هر دهی هم ساعت خاص خودش را داشت. ساعت ایستگاه قطار پاریس برای همدلی با مسافرانی که با تأخیر به ایستگاه میرسیدند، کمی عقبتر از ساعتهای شهر کار میکرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...