جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: آدم بیکاره
«آدم بیکاره» رمانی است از ماکسیم گورکی نویسنده روس. اثر حاضر در ۱۹۰۷ نوشته شده و اولینبار قسمتی از آن در مجلهی روسیZnanie منتشر شد. این کتاب تا سال ۱۹۱۷، به دلیل سانسور تزار، بهطور کامل در روسیه منتشر نشد و ترجمهی انگلیسی آن هم از روی متن روسی، که خود گورکی قبل از مرگش آن را تکمیل کرده بود، نوشته شد. موضوع این اثر قیام دسامبر ۱۹۰۵ علیه رژیم تزاری است؛ قیامی که جنگ ناعادلانهی روس و ژاپن، که در ۱۹۰۴ آغاز شد و بیکفایتی و فساد رژیم تزاری را کاملاً آشکار کرد، یکی از عوامل نهچندان کماهمیت آن بود. مردم صدها دادخواست برای انتقال قدرت از حکومت مستبد تزاری به پارلمان، تنظیم کرده و به دولت داده بودند و دولت مرتباً قول مبهم اصلاح و اجرای قانون اساسی را میداد. در نهم ژانویهی ۱۹۰۵، یکشنبهی معروفی که بعدها به یکشنبهی خونین شهرت یافت، ۱۵۰ هزار زحمتکش برای تسلیم دادخواستهای خود به سمت کاخ زمستانی حرکت کردند. راهپیمایان با حملهی مسلحانهی سربازان روبهرو شدند و هزاران نفر در خاک و خون غلطیدند، بعد از این حملهی ددمنشانه، تظاهرات خیابانی وسیعتر و خشنتر شد و در ماه اکتبر در تمامی بخشها: خدمات، راهآهن، خطوط پستی و کارخانهها تعطیل عمومی اعلام شد. تزار در جستوجوی راهحل، منشوری را تهیه و اعلام کرد که در آن از آزادی بیان، قلم و مطبوعات حمایت شده و تأسیس فوری مجلس ملی، به عنوان ارگان منتخب قانونگذاری، وعده داده شده بود؛ اما طولی نکشید که همهی این وعدهها نقش بر آب شد و تمامی محافل آزادیخواه متلاشی شدند. دهقانان در حمله به تزار تأخیر و تردید کرده بودند، حکومت به کمک ارتش و پلیسی که از نفوذ قیامکنندگان دور مانده بود، نفس تازه کرد و به سرکوب مخالفان برخاست. قیام تودهای ۱۹۰۵ به آخرین شب تمرین انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تبدیل شد.قسمتی از کتاب «آدم بیکاره» نوشتهی ماکسیم گورکی:
بعد از شام دو مشتری وارد مغازه شدند. یکی مردی باریک، قوزدار با سبیلی زیبا و جوگندمی، دیگری مردی با ریشی حنایی و عینک. هر دو مدت زیادی به جستوجوی دقیق کتابها پرداختند. مرد لاغر اندام آهسته سوت میزد و در تمام مدت سبیلش را میجنباند، درحالیکه آن دیگری که ریش حنایی داشت با ارباب صحبت میکرد. یوسی کتابهایی را که مشتریها انتخاب کرده بودند در یک ردیف چید و دسته کرد و به حرفهای راسپوپف پیر گوش سپرد. میدانست که اربابش چه خواهد گفت و آن را چگونه بیان خواهد کرد، و برای اینکه تا رسیدن غروب حوصلهاش سر نرود سعی میکرد با آزمودن آگاهی خودش درباره پیرمرد، خستگی را از یاد ببرد. پیرمرد با ادب و تواضع مبالغهآمیزی پرسید: «این کتابها را برای کتابخانه میخرید؟» «برای کتابخانه انجمن معلمان...» مردی که ریش حنایی داشت این جواب را داد و پرسید: «چرا سؤال میکنید؟» یوسی با خود گفت: «الان موقع چاپلوسی است»، اشتباه نکرده بود. «شما نشان دادید که در انتخاب، تشخیص بیاندازه خوبی دارید. این خوب است که آدم کتابهای شایسته را انتخاب کند. «خب.» یوسی فکر کرد، حالا او لبخند خواهد زد. پیرمرد گفت: «در واقع بله.» و لبخندی سپاسگزارانه روی صورتش نقش بست، شما میتوانید با کتابهای خوبی مثل اینها آشنا شده و شیفتهی آنها بشوید. آنها که همچون درخت مرده نیستند، میدانید، آنها دستاورد مغزهای بشریاند. وقتی انسان میبیند که مشتری واقعاً به تاب احترام میگذارد، خوشی غریبی به آدم دست میدهد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
ثریاانهاری
3 ماه پیش
باوجود علاقه بسیار به نویسندگان روسی مثل تولستوی وگورکی کتابی کسل کننده است