جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

مجموعه گفت‌وگوهای رومن پولانسکی/ لذت سینما و قصه

مجموعه گفت‌وگوهای رومن پولانسکی/ لذت سینما و قصه کتاب «مجموعه گفت‌وگوهای رومن پولانسکی»، گردآوری‌شده به دست پُل کرونین، به همت نشر روزنه به چاپ رسیده است. رومن پولانسکی در مصاحبه‌ی اخیرش با مجله‌ی سینمایی فرانسوی پوزیتیف توضیح داده: «بیش از هر چیزی فقط می‌خواهم داستانی را خوب تعریف کنم. این چیزی ا‌ست که مرا به حرکت وامی‌دارد.» و وقتی سروقت این حرفه‌ی پر از ریزه‌کاری می‌رویم، پولانسکی را به معنای دقیق کلمه آدمی جامع‌الاطراف می‌یابیم. وقتی نوزده سال داشت با چهره‌ای تر و شاداب در فیلم یک نسل (۱۹۵۴) اثر آندره وایدا بازی کرد و بیش از بیست سال بعد در نقش ترلکوفسکیِ مضطرب در اقتباس خودش از مستأجر ظاهر شد. او در نگارش فیلم‌نامه‌های تک‌تک فیلم‌های کوتاهش و هفده فیلم بلندش یا همکاری کرده یا خودش به‌تنهایی بعضی را نوشته و ضمناً تعدادی‌شان را نیز تهیه کرده است. او در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۸۴ می‌گوید: «سینما را بیش از آن دوست دارم که فقط انجام یک کار ارضایم کند.» شکل متنوع آثارش شامل این‌هاست: تریلری با سه شخصیت که تقریباً به‌طورکامل در قایقی کوچک فیلم‌برداری‌شده (چاقو در آب)، بررسی روان‌شناسانه‌ی سیاهی از فروپاشی فرد به درون شیزوفرنی (انزجار)، هجو ژانر فیلم‌های خون‌آشامان با الهام از کارتون (قاتلین بی‌باک خون آشام‌ها)، یکی از پرهیجان‌ترین فیلم‌های وحشتی که جریان غالب هالیوود تا امروز تولید کرده (بچه‌ی رزمری)، روایتی خون‌بار از شکسپیر (مکبث)، فیلم‌نوآری سبک‌محور (محله‌ی چینی‌ها)، داستان دریایی پرماجرا (دزدان دریایی) و اقتباسی پرشور از تامس هاردی (تس). همچنین پولانسکی اپراهای گوناگونی را کارگردانی کرده و اخیراً در تعدادی نمایش بازی کرده که در سراسر اروپا اجرا شده؛ خودزیست‌نگاری‌اش هم، رومن به روایت پولانسکی، قصه‌ای جذاب و پرتحرک است. آن‌طور که گفت‌وگوهای این کتاب معلوم می‌کنند، پولانسکی آدمی است بسیار مفتون فرصت‌هایی که رسانه‌ی سینما در اختیار قصه‌گو قرار می‌دهد. به بیش از یک مصاحبه‌گر این را نشان می‌دهد که ادبیات یا هنرهای زیبا نقاط ارجاعش نیستند -بلکه سینماست، مهم‌تر از همه آن فیلم‌هایی که عمیقاً بر او تأثیر نهاده‌اند. جدا افتاده‌ی کارول رید، هملت لارنس اولیویه، راشومون آکیرا کوروساوا، شب شکارچی چارلز لافتون و هشت و نیم فلینی-بارها و بارها از تمام این‌ها نام برده. پولانسکی حتی می‌تواند به منتقد نوول ابزرواتور، لحظه‌ای را که به این نتیجه رسید که فیلم برایش چیز خاصی است یادآور شود (در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۸۴)؛ اینکه وقتی در گتتوی کراکو زندگی می‌کرد -طی تصفیه‌ای که خوشبختانه او از آن جان سالم به در برد- آلمان‌ها گاهی بیرون فیلم‌هایی نشان می‌دادند، توی بازار، آن‌ورتر از جایی که ما زندگی می‌کردیم و من می‌توانستم از لای سیم‌های خاردار، فیلم را تماشا کنم. کلاً برنامه‌ی تبلیغاتی رایش سوم بود و میان‌پرده‌هایی داشت با اسلایدهایی مثل یهودیان: تیفوس. وقتی نیروهای شوروی رسیدند، ما را در سیلی از فیلم‌های میهن‌پرستانه‌شان غرق کردند و من فوراً روی‌گردان شدم. خوشبختانه لهستان پس از جنگ برای پولانسکی و هم‌نسلانش یکی از بهترین مدارس سینمایی جهان را داشت که به آن بسیار مباهات می‌کرد؛ در طول چهل سال گذشته، پولانسکی در گفت‌وگوهایش به کرات از آموزش و آزادی‌ای که در مدرسه‌ی سینمایی لودز داشته و پنج سال از عمرش را آنجا صرف کرده، نام برده. او در ۱۹۹۲ به کایه دو سینما گفت: «لنین می‌گفت دوربین مهم‌ترین شکل هنری است که وجود دارد، چیزی است که تشخص فراوانی به فیلم‌سازان می‌دهد. این یعنی کمونیست‌ها جرأت نداشتند زیاد در کار ما دخالت کنند.» در ۱۹۸۳ در گفت‌وگویی با Lavant scene cinema اعتراف می‌کند؛ یک دم از این شکایت دست نکشیدیم که چه زمان زیادی را داریم تلف می‌کنیم. راستش آن پنج سال زمان خیلی طولانی‌ای به نظر می‌رسید؛ ولی سریع به این نتیجه رسیدم که واقعاً چقدر مدیون این مدرسه‌ام. شکی نیست که من آنجا کارم را یاد گرفتم.

قسمتی از کتاب مجموعه گفت‌وگوهای رومن پولانسکی:

رومن پولانسکی/ چارلی رُز/ ۲۰۰۰ رز: شما قلباً، روحاً... *قلب یا روح؟ رز: هم این، هم آن. هر دو. فرانسوی هستید، لهستانی یا چیز دیگر؟ *روحاً فرانسوی‌ام، قلباً لهستانی، فکر می‌کنم. رز: چرا این‌جوری است؟ *چون قلب بیشتر با شور و احساس سر و کار دارد تا روح؛ این‌جوری می‌توانم بگویم. و چون من در لهستان بزرگ شدم، کودکی‌ام، نوجوانی‌ام، مدرسه‌ی سینمایی، مهم‌تر از همه، لهستانی است و بنابراین طبیعی است که قلب من به طرف لهستان کشش دارد. وقتی کمونیسم لهستان ما را سخت اسیر خودش کرده بود، فرانسه جایی بود که همیشه اشتیاقش را داشتم. همگی رؤیای رفتن به جاهای متنوع غرب را داشتیم. برای من آنجا فرانسه بود. عاشق فیلم‌های فرانسوی بودم. عاشق پاریس بودم، چون درباره‌اش از پدر و مادرم شنیده بودم، می‌دانید؟ چیزی بود که همیشه تخیلش را داشتم و می‌خواستم تخیلم به واقعیت تبدیل شود. اولین گام‌هایم به طرف پاریس این جوری شد. رز: شما دو روز پیش برگشتید کراکو. آنجا برایتان مثل چی بود؟ *اُه، محشر بود. ولی هربار که می‌روم آنجا متأثر می‌شوم. قضیه‌ی نوستالوژی است. به معنای واقعی کلمه، هر گوشه‌اش ساختمانی است که مرا به یاد چیزی می‌اندازد. رز: فکر کنم شما را یاد همه چیز می‌اندازد، چون جایی است که با پدر و مادرتان بودید. *درسته. آنجا من در گتو زندگی می‌کردم. آنجا من از گتو فرار کردم. آنجا من مدرسه رفتم. آنجا اولین موفقیتم را به عنون بچه‌ای بازیگر کسب کردم. و بالاخره آنجا رنج کشیدم و آنجا لذت‌های رشد را سپری کردم. بنابراین همان‌طور که گفتم، معلوم است که قلب من آنجاست. رز: از مادرتان برایم بگویید. *خب، مادرم را همان اوایل بردند آوشویتس، در یکی از اولین حملاتی که به گتو شد و همین بود، دیگر خبری ازش نشد. امیدوار بودم برگردد. پدرم پس از جنگ برگشت، ولی مادرم هرگز. رز: سر شما چه آمد؟ *من در کلبه‌ای بسیار ساده در روستایی با دهقانان لهستانی زندگی می‌کردم. واقعاً قرون وسطایی بود، ولی مردم بسیار خوبی داشت. رز: آن‌ها زندگی شما را نجات دادند؟ *آن‌ها زندگی من را نجات دادند. بله. صد در صد. رز: آیا فهمیدید بر سر مادرتان چه آمد؟ *منظورتان از اینکه آیا فهمیدید چیه؟ رز: وقتی برنگشت، آیا گفتند تو اتاق گاز بوده؟ *بله، این را من بعدها از زبان کسی شنیدم که او را می‌شناخت و گویا در همان کامیون بود. اولش نمی‌دانستم چه به سر دوستانم آمده و بعد وقتی پیش عمویم ماندم، آدم‌ها داشتند از اردوگاه‌های بیگاری و کار اجباری برمی‌گشتند. یادداشتی از پدرم رسید. فهمیدم زنده است و برگشت. بعد گفت مادرم برنمی‌گردد و مرده است. بنابراین خبر مرگش را دو سه ماه پس از جنگ شنیدم. رز: چند سالتان بود؟ *دقیقاً دوازده سال. مجموعه گفت‌وگوهای رومن پولانسکی را غلامرضا صراف ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۶۶ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۶۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.