جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اورجینال: هشت فرد منفور
«هشت فرد منفور» فیلمی است به کارگردانی کوئنتین تارانتینو و محصول سال ۲۰۱۵ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی چون ساموئل ال.جکسون، کرت راسل، جنیفر جیسنلی، دمیان بیچیر، تیم راث و مایکل مدسن به نقشآفرینی پرداختهاند. هزینه تولید این فیلم ۱۶۸ دقیقهای، ۴۴ میلیون دلار بود؛ اما در گیشه ۱۵۶ میلیون دلار فروش کرد. وقایع داستانیِ فیلم در دوران بعد از جنگ داخلی امریکا میگذرد. در دورهای که جنگ به پایان رسیده اما همچنان جدالهای نژادی وجود دارد. در چنین شرایطی هشت نفر بهطور اتفاقی به هم برخورد میکنند و مجبور میشوند تا مدت زمانی را در یک مهمانسرا در کنار هم سر کنند که همین مسئله خرده قصههای زیادی را بهوجود میآورد. روز ۸ دسامبر سال ۲۰۱۴، فیلمبرداری این فیلم در تلیوراید کلرادو آغاز شد. در روز ۲۴ دسامبرِ سال بعد، این فیلم توسط رودشو در قطع ۷۰ میلیمتری به نمایش درآمد و کمپانی واینستین از روز ۲۵ دسامبر همان سال فیلم را در خاک ایالات متحده اکران کرد. در مراسم هشتاد و هشتمین دوره جوایز آکادمی اسکار، هشت فرد منفور در سه بخش، کاندیدای دریافت جایزه اسکار بود که در نهایت انیو موریکونه توانست برای موسیقی متن فوقالعادهای که برای این فیلم ساخته بود، جایزه اسکار را از آن خود کند.قسمتی از فیلمنامه هشت فرد منفور نوشته کوئنتین تارانتینو:
سرگرد وارن یکی از آن نگاهها به باب میکند. .بعد میچرخد و در را با تنهاش نگه میدارد. باب روی دو قطعه چوب، میخ میکوبد تا در کاملاً بسته بماند. وقتی مکزیکی سرگرم میخ کوبیدن است، سرگرد وارن میچرخد و نگاهی به اطراف میاندازد و افراد داخل اتاق را بادقت از نظر میگذراند. سرگرد وارن مانند رانندهی دلیجان و تا حدودی جان روث، قبلاً در این مکان بوده ولی هیچگاه سابقه نداشته که مینی و سویتدیو در آن نبوده باشند. این به نظرش غریب میآید. وقتی آن مکان خودمانی را پر از چهرههای ناآشنا مییابد، دلش میگیرد و احساس ناراحتی میکند. وقتی سرگرد وارن کلاهش را از سر برمیدارد، متوجه میشود که جو گیج و اوسوالدو هنوز کلاه سرشان است. وقتی باب چکش را زمین میگذارد، سرگرد وارن به سوی او برمیگردد. سرگرد وارن: کلاه بر سر زیاد میبینم. سینیور باب! باب: ها؟ سرگرد وارن: تا آنجایی که من به خاطر دارم، قاعده کلی و غیر قابل تخطی این بود که داخل خانه کسی کلاه نگذارد و مینی میخواست که حتی در غیابش، این قاعده رعایت بشه. ولی ظاهراً در رابطه با کلاه گذاشتن تو اتاق، تو از شیوهی لسهفر (آزاد بذار-م) استفاده میکنی. باب برمیگردد و به سرگرد سیاه زبان گستاخ مینگرد. باب: تقصیر منه. من گذاشتم داخل اتاق هم با کلاه باشن. بیا حالا امروز کلاهو فراموش کنیم و در نظر بگیریم که قراره بهزودی یک کولاک شدید روی سرمون خراب شه. فردا رو میذاریم روز بدون کلاه. چطوره؟ باب کنایهاش را میزند و بدون معطلی میرود. سرگرد وارن به آدمهای داخل اتاق چشم میدوزد. جان روث و دومرگ پشت میز بار نشستهاند و با مرد بلوندی که لباس خاکستری سوداگرها را پوشیده، سرگرم صحبت هستند.یک گاوچران، تنهایی پشت میز نشسته. رانندهی دلیجان را میبیند که پشت میز بزرگ غذاخوری نشسته. سرگرد وارن به طرف ظرف قهوه میرود. کتری آبیرنگ را برمیدارد و یک فنجان قهوه برای خودش میریزد. آنگاه میرود و پشت میز غذا خوری روبهروی رانندهی دلیجان مینشیند. سرگرد وارن: راننده...؟ من پیشنهادی برات دارم. رانندهی دلیجان: چه پیشنهادی؟ سرگرد وارن: تو دفعهی پیش دویست و پنجاه دلار خواستی، درسته؟ رانندهی دلیجان: آره. سرگرد وارن: با سیصد و پنجاه دلار چطوری؟ رانندهی دلیجان: چطور؟ سرگرد وارن: به من کمک کن اون سه تا جسد رو از روی دلیجان پایین بیارم و جایی زیر برفها قایم کن و وقتی برفها آب شد، دوباره بهم کمک کن اونا رو ببندیم بذاریم اون بالا. اوکی؟ رانندهی دلیجان: شرط پول نوشیدنی و یک شب خوشگذرونی در رد راک هم سر جاش هست؟ سرگرد وارن: همون معامله سرجاشه. رانندهی دلیجان: معامله رو بردی دودی! آن دو با هم دست میدهند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...