جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
طوطی فلوبر در میان هیاهوی زمان
کتاب طوطی فلوبر اثر جولین بارنز به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است. رمان طوطی فلوبر یکی از مشهورترین و پرخوانندهترین آثار جولین بارنز نویسندهی انگلیسی است. او این کتاب را در میانههای دههی هشتاد میلادی نوشت که نامزد جایزهی مَن بوکر شد. رمان داستانی است خاص و عجیب از روزگارِ گوستاو فلوبر، نویسندهی فرانسویِ ساختارشکن، منتها نه یک زندگینامه، بلکه روایتی است با دخالت یک راوی مشکوک که سعی دارد رازهایی را کشف کند که در نامهها و یادداشتهای دیگران دربارهی فلوبر خوانده و درک کرده است. طوطی فلوبر مخاطب را با نویسندهای روبهرو میکند که انگار در جهان خود نمیگنجد، قهرمانی که راوی بارنز میکوشد به ذهنش نفوذ کند اما درمییابد که فلوبر چنان تکثیر شده که باید در دلِ زمان راه بیفتد تا او را بیابد. بارنز در این رمانِ درخشان خوانندهاش را به سفری میبرد که دربارهی رهایی است و البته غمِ نبوغ. رمانی که راویِ نبوغی است گم شده در دل زمان. در طوطی فلوبر، طنازی هوشمندانه و زبان کنایه آمیز بارنز باعث میشود تا در سراسر داستان حضور توانمند منتقدی سودایی، جزئی نگر و نکته سنج را حس کنیم که زمین و زمان را به باد انتقاد میگیرد و در این میان حتی فلوبر را نیز از تیغ تیز انتقاداتش بی نصیب نمیگذارد. بارنز در این رهگذر، با کنار هم گذاشتن بریدههایی از یادداشتها و مکاتبات مفرح فلوبر، کلاژ باشکوهی میسازد که حتی منتقدان سخت گیر فرانسوی را نیز به تحسین وا میدارد. پیشتر از جولین بارنز رمان هیاهوی زمان به چاپ رسیده بود که با استقبال بسیار خوبی هم مواجه شده بود.در بخشی از کتاب حاضر میخوانیم:
در میان کتابخوانهای طبقهی متوسط انگلستان هرگاه تصادفی رخ میدهد همیشه یک نفر پیدا میشود که بگوید: درست عین آنتونی پاول. اغلب با بررسی مختصری معلوم میشود که تصادف اهمیت چندانی نداشته: این تصادف میتواند دیدار دو همکلاسی دورران مدرسه یا دانشگاه باشد که بعد از وقفهای چند ساله یکدیگر را میبینند. اما نام پاول برای مشروعیت بخشیدن به رخداد ذکر میشود؛ تقریبا مثل این است که بروید پیش کشیش تا ماشینتان را تبرک کند. چندان در قید و بند تصادفات نیستم. در تصادف چیزی وهمناک نهفته است: لحظهای حس میکنید که زندگی کردن در جهانی منظم که خدا ادارهاش میکند باید چه حسی داشته باشد، جهانی که در آن خودِ خدا چهار چشمی حواسش به شماست و نشانههای بیش از حد مبرهنی از یک نقشهی کیهانی جلوِ پای شما میگذارد. ترجیح میدهم خیال کنم اتفاقات جهان پر هرج و مرج، خود به خودی و در درازمدت و کوتاه مدت دیوانهوارند-تا بتوانم قطعیتِ حماقت، سبعیت و نابخردی بشر را حس کنم. هنگامی که جنگ فرانسه و پروس درگرفت، فلوبر نوشت: باید به حماقتتان ادامه بدهیم. بدبینی متظاهرانهی محض؟ یا از میان بردن ضروریِ انتظارات پیش از آنکه بتوان دربارهی هرچیزی به شکلی در خور اندیشید، اقدام کرد یا نوشت؟ حتی به تصادفات بی ضرر و بانمک هم علاقهای ندارم. یک بار برای شام خوردن بیرون رفتم و کشف کردم که هر هفت نفرِ حاضر در مجلس تازه خواندن کتاب رقص با موسیقی زمانهی آنتونی پاول را تمام کردهاند. از این وضع خوشم نیامد؛ مشخصا به این خاطر که معنایش این بود که نمیتوانستم تا قبل از سِرو شدن پنیر سکوتم را بشکنم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...