جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: زندگی پی
زندگی پی فیلمی است به کارگردانی انگ لی و محصول ۲۰۱۲ و محصول مشترک کشورهای امریکا، تایوان و انگلستان. در این فیلم بازیگرانی چون سورج شارما، عرفان خان، عادیل حسین و ژرار دوپاردیو به نقشآفرینی پرداختهاند. زندگی پی که به شکل سهبعدی تصویربرداری شده، داستان زندگی پی، پسر ۱۶ سالهای است که از یک سانحۀ دریایی جان سالم به در میبرد و به همراه یک ببر بنگال در قایقی زندگی میکند. نامزدی در جایزۀ اسکار آن، هم در یازده رشته و رقابت در بخشهای اصلی جایزه گلدن گلوب از افتخارات این فیلم است. انگ لی، کارگردان تایوانی، توانست بهخاطر این فیلم جایزۀ اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کند. همچنین زندگی پی جایزۀ بهترین موسیقی متن اورجینال و جایزۀ بهترین جلوههای ویژه را نیز دریافت کرد. فیلم از کتاب خواندنی یان مارتل، به همین نام، اقتباس شده است. یان مارتل قصۀ ساده اما عجیبی نوشته. قهرمان داستانش را در وسط اقیانوس آرام با یک ببر بنگال ۴۵۰ پوندی تنها میگذارد و حماسهای مدرن میآفریند. حماسهای از مقاومت انسان در جایی که به نظر نمیرسد امیدی وجود داشته باشد. کتابِ مارتل دربارۀ موضوعات بسیاری است. اعتقادات بشری، جانورشناسی، ترس، تنهایی، نیاز همه موجودات جهان به یکدیگر و... و اینها همه با تخیلی قوی و با شوخطبعی تند و تیزی همراه است. یکی از عجیبترین شخصیتهای داستان او ریچارد پارکر است؛ دو ریچارد پارکر معروف در سوانح دریایی، قربانی آدمخواری شدهاند، که یکی از آنها شخصیتی خیالی در داستانهای ادگار آلن پو است و دیگری قربانیای واقعی که صد سال پیش، پس از غرق شدن مینوئیت به قتل رسید. یک ببر بنگال هم در پهنۀ اقیانوس آرام با پی سرگردان میشود. پی پسرکی است که به دنبال حقیقت میگردد، یعنی همان کاری که هزاران هزار انسان در سراسر جهان به آن مشغولاند. بعضیها موفق میشوند، خیلیها شکست میخورند و در این میان نیز کسانی گمان میکنند موفق شدهاند، درحالیکه سر سوزنی به حق و حقیقت نزدیک نشدهاند؛ اما میان همۀ این آدمها نکتهای مشترک است. هرکس راه خودش را میرود. هرکس به شیوۀ خود سعی میکند به ذات جهان نزدیک شود. به تعداد انسانهای روی زمین راه وجود دارد. هر چند هیچکس نمیتواند به سرانجام رسیدن راهی را تضمین کند.قسمتی از کتاب زندگی پی:
این از خوششانسی من بود که در دوران نوجوانیام چند معلم خوب داشتم، مردان و زنانی که در سر تاریکم، کبریتی روشن کردند. یکی از آنها آقای ساتیش کومار، معلم زیستشناسیام در پوتیت سمیناری و کمونیستی فعال بود که همیشه امید داشت تامیل نادو از رأی دادن به ستارههای سینما دست بردارد و در مسیر کرالا پیش برود. او ظاهر فوقالعاده عجیبی داشت. بالای سرش طاس و نوکتیز بود، با وجود این، فک پایینش بیاندازه چشمگیر بود و شانههای باریکش به شکم عظیمی ختم میشد که به دامنۀ یک کوه شباهت داشت، فقط این کوه روی هوا ایستاده بود، چون ناگهان شیب تندی پیدا میکرد و به صورت افقی در شلوارش ناپدید میشد. برای من اینکه چطور پاهای مثل چوبش وزن روی خود را تحمل میکردند یک معماست، اما این کار را میکردند، اگرچه گاهی حرکتهای غریبی از آنها سر میزد، مثلاً زانوهایش به هر طرف خم میشدند. ساختمان بدنش هندسی بود: به دو مثلث شباهت داشت، یکی کوچک و دیگری بزرگتر، که روی دو خط موازی تعادل خود را حفظ کرده بودند. اما تنومند بود، درواقع کلی زگیل داشت با شاخههای موی سیاه که از توی گوشهایش بیرون زده بود و با رفتاری دوستانه. لبخندش انگار تمام سر مثلثی شکلش را میپوشاند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...