جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: درک یک پایان
درک یک پایان از جمله فیلمهای تحسین شدهی سال ۲۰۱۷ سینمای جهان است. فیلمی به کارگردانی ریتش باترا که در آن ستارگانی چون شارلوت رمپلینگ، جیم برودبنت و هریت والتر نقشآفرینی کردهاند. این فیلم از رمانی به همین نام نوشتهی جولین بارنز اقتباس شده است. جولین بارنزِ انگلیسی در سال ۱۹۴۶ در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. او در کنار نوشتن، به نوشتن نقد نیز مشغول است و حتی چند سالی نیز با موسسه آکسفورد برای فرهنگنویسی واژهنامه انگلیسی همکاری کرده است. در سال ۲۰۱۱ کتابِ جولیان بارنز با عنوان درک یک پایان که به محض انتشار با تحسین منتقدان هم مواجه شده بود موفق شد جایزهی بوکر را از آن خود کند.در بخشی از کتاب درک یک پایان میخوانیم:
مارگارت همیشه میگفت زنها دو دستهاند: آنهایی که صاف و سادهاند و آنهایی که اسرارآمیزند. و این اولین چیزی است که یک مرد احساس خواهد کرد و اولین چیزی است که به آن جذب یا از آن فراری خواهد شد. بعضی از مردها به سوی دستهی اول و برخی دیگر به سوی دستهی دیگر جذب میشوند. نیازی به گفتن نیست که مارگارت بی شیله پیله بود، اما بعضی مواقع به آن دسته از زنهایی که اسرارآمیز بودند یا وانمود میکردند که اسرار آمیزند و یا ظاهری رمزآلود داشتند، غبطه میخورد. یک بار به او گفتم: تو رو همینجور که هستی دوست دارم. جواب داد: اما حالا تو دیگه منو خوب میشناسی. حدود شش یا هفت سال میشد که ازدواج کرده بودیم. -ترجیح نمیدادی که یه کم بیشتر...ناشناخته بودم؟ نمیخوام که زن اسرارآمیزی باشی. فکر میکنم ازت بیزار میشدم. این فقط ظاهرسازی، بازی یا روشی برای به تور انداختن مردهاست، وگرنه زن اسرار آمیز برای خودش هم اسرارآمیزه و این از همه چیز بدتره. تونی، در رابطه با زنها، تو یه مرد باتجربهای. نه، نیستم.-البته میدانستم که دارد سر به سرم میگذارد. من در زندگیام با زنهای زیادی سر و کار نداشتم. یعنی میخوای بگی: ممکنه چیز زیادی دربارهی زنها ندونم، اما میدونم از چی خوشم میاد؟ من اینو نگفتم و منظورم هم این نیست. اما فکر میکنم دلیلش اینه که چون زنهای نسبتا کمی رو میشناختم، میدونستم نظرم در موردشون چیه و چه چیزی رو در موردشون دوست دارم. اگه زنهای بیشتری رو میشناختم، حتما سردرگمتر میشدم. مارگارت گفت: حالا نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت. البته این حرفها مربوط به قبل از زمانی بود که ازدواجمان دچار مشکل شود. اما اگر مارگارت اسرارآمیزتر هم بود، ازدواجمان بیش از این ادامه پیدا نمیکرد. میتوانم از این نظر به شما و به او اطمینان خاطر بدهم. و در طول سالها چیزی از او در من باقی مانده بود. مثلا، اگر با او آشنا نشده بودم، ممکن بود درگیر نامهنگاریهای بدون شتاب با مشاور حقوقی شوم. اما نمیخواستم در خفا منتظر پاکت پنجرهدار دیگری بمانم. در عوض به خانهی خانم الینور ماریوت تلفن زدم و بابت آن قطعه سند دیگر که به من به ارث رسیده بود، پرسیدم. -در وصیتنامه صحبت از یک دفترچهی خاطراته. -دفترچهی خاطرات؟ مالِ خانم فورد؟ -نه، بگذارید ببینم به چه اسمی است. مکث... آدریان فین آدریان! چطور دفترچهی خاطرات او به دست خانم فورد افتاده بود؟ البته این موضوع برای مشاور حقوقی اصلا سوالبرانگیز نبود. فقط گفتم: یک دوست بود. و بعد ادامه دادم: احتمالا به نامهای که برای من فرستادید، ضمیمه شده بود. -مطمئن نیستم. -اصلا خودتون اونو دیدهاید؟ خیر، ندیدم. احتمالا رفتارش بیشتر محتاطانه بود تا حاکی از عدم همکاری. -دلیل ورونیکا فورد برای امتناع از دادن اون چیه؟ گفت که هنوز آمادگی اینو نداره که ازش بگذره...طرح جلد اصلی کتاب درک یک پایان
واحد خبرگزاری موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
در حال بارگزاری دیدگاه ها...