جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: درخت گلابی

سینما-اقتباس: درخت گلابی درخت گلابی فیلمی است از داریوش مهرجویی و محصول سال ۱۳۷۶ سینمای ایران. در این فیلم بازیگرانی چون همایون ارشادی، گلشیفته فراهانی، نعمت‌الله گرجی، عباس شادروان، شهرام حقیقت‌دوست، جعفر بزرگی و مریم مجد به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. تصویربردار این فیلمِ مهرجویی را محمود کلاری انجام داده و مصطفی خرقه‌پوش هم آن را تدوین کرده است. فیلم از یکی از داستان‌های گلی ترقی، به نام درخت گلابی، که در کتاب «جایی دیگر» او آمده است، اقتباس شده. مهرجویی خود در مقام فیلمنامه‌نویس و در جایگاه قصه‌گو، استاد است. در خلق داستان و هدایت قصه از مبداء تا مقصد، در نظم بخشیدن به ترتیب و توالی حوادث، در شیوه‌ی روایت به شکل مهیج و کنجکاوی‌آفرین و مهم‌تر از همه در پرداخت و توصیف تصویرگونه (نوشتاری) از ماجراها و مفاهیم. چنان که در میان کارگردانان ایرانی احساسات، یادها، خاطرات و به‌ویژه رؤیاها در دست و دستگاه او به شکلی کاملاً خاص و قابل شناسایی قوام می‌آید و شکیل و موزون و تأثیرگذار به تماشاگر عرضه می‌شود؛ اما درخشش و پختگی درخت گلابی، حتی در قیاس با بقیه‌ی آثار او، ممکن است به این قضیه هم مرتبط باشد که او، در اینجا داستان‌نویس حرفه‌ای را در نگارش فیلمنامه به مشارکت گرفته و این نویسنده، دست بر قضا، زن است. نکته‌ی دیگر اینکه در فیلم‌های مهرجویی کتاب و نویسنده عناصری مهم هستند و همیشه در کنار او هم حرف و حدیث و بحث و جدل بر سر کتاب و نویسندگان و کتابخوانی است و هم تصاویری مرتبط با این مقوله. پس از بانو و پری و سارا و لیلا، که نام و نشان مهرجویی را با تمرکز بر زندگی زنان بر پیشانی داشتند، حالا درخت گلابی مروری بر عشق‌ها و تعلقات و درگیری‌های احساسی و ذهنی نویسنده‌ای مرد را مبنا قرار داده است. خودِ مهرجویی با این تقسیم‌بندی‌ها موافق نیست و پرداخت متوالی و مستمر به زندگی زنان را فقط ناشی از تصادف می‌داند.

قسمتی از فیلمنامه‌ی درخت گلابی:

خانه‌ی قدیمی و فرسوده‌ی باغ بزرگ دماوند. محمود (۶۲ ساله) در اتاق‌های رنگ و رو رفته و متروکِ ساختمان قدم می‌زند و در اندیشه است. لحظه‌ای مقابل پنجره می‌ایستد و باغ را نگاه می‌کند. صدای محمود: تمام درختان باغ دماوند بار داده‌اند، جز درخت گلابی، درخت طناز و خودنمای گلابی و این حقیقت رسواکننده را، باغبان پیر و سمج هر روز اول صبح به گوش من می‌رساند. بیرون ساختمان، در باغ، باغبان پیر با گیوه‌های کلفت و زمخت از روی لته‌ها و جویبارها به این سو و آن سو می‌جهد و پای درختی را بیل می‌زند. وقتی متوجه محمود می‌شود بیل را رها می‌کند و به سمت پنجره می‌آید. صدای محمود: چشمم را که باز می‌کنم، پشت پنجره‌ی اتاقم منتظر ایستاده و نمی‌فهمد که سرنوشت مغموم گیاهانِ‌ ابله و خوشی و ناخوشی سبزه و علف و علوفه به من ربطی ندارد. به منِ نویسنده و فیلسوف و شاعر و متوجه نیست که حواس من جای دیگرست، جایی ماورای اتفاق‌های کوچکِ زمینی و حادثه‌های حقیر روزمره. از پشت پنجره کنار می‌رود و دوباره شروع به قدم زدن می‌کند. در پشت یکی از پنجره‌های اتاق باغبان پیر ایستاده و صورتش را به شیشه چسبانده است. با دست به شیشه می‌زند و آقا را صدا می‌کند. باغبان: آقاجان! محمود اعتنایی نمی‌کند و رد می‌شود. باغبان با سماجت پشت پنجره‌ی دیگری ظاهر می‌شود و باز به شیشه می‌زند او را صدا می‌کند. باغبان: آقا... آقا جان... آقا جان... آقا! کنج دیوار و دور از دیدرسِ باغبان، محمود به زاویه‌ی دیوار تکیه داده و به فکر فرو می‌رود. بعد دوباره قدم می‌زند. صدای محمود: باید امسال بالاخره این کتاب طلسم شده‌ی لعنتی را تمام کنم. هیچ عذر و بهانه‌ای ندارم. در این باغ دورافتاده نه آدمی هست که وقتم را با پرحرفی و بحث و مناظره، و البته مصاحبه تلف کند، نه بر و بیایی، نه زن و بچه‌ای. هیچ چیز جز وقت فراوان و آفتاب تابان و سکوت و آرامش. یعنی تمام امکاناتِ مفید برای ابداع و آفرینش. باز به کنج دیوار پناه می‌برد و همچنان باغبان صدایش می‌زند. باغبان: آقاجان! صدای محمود: همه چیز جز این آقای باغبان. راه می‌افتد و این بار باغبان را پشت پنجره، در مقابل خودش می‌بیند. باغبان: آقاجان! محمود: چیه؟ باغبان: عرضی درباره‌ی اون درخت... محمود بی‌درنگ دست خود را بالا می‌برد که یعنی ساکت. به گوشه‌ی دیگری می‌خزد و به دیوار تکیه می‌دهد. اما باغبان پشت پنجره‌ی کناری ظاهر شده و در کمین اوست. صدای محمود: باید به او بفهمانم که ارباب محترم برای انجام کاری مهم و حیاتی به این خراب‌شده آمده و نوشتن اثر جاودانش برای خود و خانواده و شهر و سرزمینش و ای بسا دنیا اهمیت و ارزش بسیار دارد. باغبان: عرضی درباره‌ی اون درخت گلابی داشتم... اِ محمود بی‌اعتنا دستش را بالا می‌برد و صحبت باغبان را قطع می‌کند. بعد به اتاق کارش می‌رود. روی میزی آهنی و قدیمی بساط کارش پهن است: سه عینک، مداد و قلم و کاغذ، یک بسته سیگار، فندک، ماشین تحریر و یک کامپیوتردستی. صدای محمود: همه چیز روبه‌راه است. سه جور عینک، هر یک با دیدی خاص برای انواع بینش‌ها، مداد، قلم و همه نوع وسایل تحریر.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.