جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: داش آکل

سینما-اقتباس: داش آکل داش آکل فیلمی است به کارگردانی مسعود کیمیایی و محصول سال ۱۳۵۰ سینمای ایران. در این فیلم بازیگرانی همچون بهروز وثوقی، ژاله علو، بهمن مفید، کنعان کیانی و مری آپیک به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. داش آکل توانست در چهارمین جشنواره فیلم سپاس در تهران و در سال ۱۳۵۰، تقریباً تمام جوایز اصلی را درو کند. از جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی گرفته تا بهترین فیلم‌برداری و بهترین هنرپیشه مرد. فیلم داش آکل از داستان کوتاهی به همین نام، نوشته صادق هدایت، اقتباس شده است. داش آکل در مجموعه داستان سه قطره خون قرار دارد که در سال ۱۳۱۱ به چاپ رسیده است. در این کتاب نیز مؤلفه‌های آشنای جهان صادق هدایت به‌خوبی قابل بررسی است. مؤلفه‌هایی همچون تنهایی، غم، خرافه‌پرستی مردم و ریاکاری مردم زمانه. جمال میرصادقی در مورد داستان کوتاه داش آکل نوشته صادق هدایت، می نویسد: قطع به یقین از میان داستان‌های کوتاه نوشته شده در درازنای تاریخ داستان‌نویسی در ایران، داش آکل از نظر مبانی داستان‌نویسی، یک نمونه ویژه و استثناست. شاکله عناصر این داستان، از نظر موقعیت، گره‌افکنی، بحران، کشمکش، نقطه اوج و گره‌گشایی، در ادبیات ایران مثال زدنی است.

قسمتی از داستان داش آکل از کتاب سه قطره خون، منبع اقتباسی فیلم:

همه اهل شیراز می‌دانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه‌ی یکدیگر را با تیر می‌زدند. یک روز که داش آکل روی سکوی قهوه‌خانه دومیل، همان‌جا که پاتوق قدیمی‌اش بود، چندک زده بود، با قفس کرکی که رویش شعله سرخ کشیده بود، داشت با سرانگشتانش یخ را دور کاسه آبی می‌گردانید. ناگاه کاکا رستم از در درآمد، نگاه تحقیرآمیزی به او انداخت و همین‌طور که دستش بر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست. بعد رو کرد به شاگرد قهوه‌چی و گفت: -به به بچه، یه یه چایی بیار ببینیم. داش آکل نگاه پر معنی به شاگرد قهوه‌چی انداخت، به طوری که او ماست‌ها را کیسه کرد و فرمان کاکا را نشنیده گرفت. استکان‌ها را از جام برنجی در می‌آورد و در سطل آب فرو می‌برد، بعد یکی‌یکی خیلی آهسته آن‌ها را خشک می‌کرد. از مالش حوله دور شیشه استکان صدای غژغژ بلند شد. کاکا رستم از این بی‌اعتنایی خشمگین شد، دوباره داد زد: «مه مه مگه کری! با با تو هستم.» شاگرد قهوه‌چی با لبخند مردد به داش آکل نگاه کرد و کاکا رستم از مابین دندان‌هایش گفت: -ار وای شک کمشان، آن‌هایی که ق ق قپی پا می‌شند، اگ لولوطی هستند اااامشب می‌آیند، دست و په په پنجه نرم می‌کنند! داش آکل همین‌طور که یخ دور کاسه می‌گردانید و زیر چشمی وضعیت را می‌پایید، خنده گستاخی کرد که یک رج دندان‌های سفید محکم از زیر سبیل حنا بسته او برق زد و گفت: - بی‌غیرت‌ها رجز می‌خوانند، آن وقت معلوم می‌شود رستم صولت و افندی کیست! همه زدند زیر خنده، نه اینکه به گرفتن زبان کاکا رستم خندیدند، چون می‌دانستند که او زبانش می‌گیرد، ولی داش آکل در شهر مثل گاو پیشانی سفید سرشناس بود و هیچ لوطی پیدا نمی‌شد که ضرب شستش را نچشیده باشد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.