جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما اقتباس: بیلی باتگیت (۱۹۹۱)
بیلی باتگیت فیلمی است به کارگردانی رابرت بنتون و محصول سال ۱۹۹۱ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون داستین هافمن، نیکول کیدمن، استون هیل، لورن دین و بروس ویلیس به نقشآفرینی پرداختهاند. بوئنا ویستا پیکچرز توزیعکننده این فیلم ۱۰۶ دقیقهای بود. بیلی باتگیت فیلمی است در ژانر گانگستری. در دوران رکود اقتصادی دهه ۳۰ در امریکا، گروههای گانگستری مختلفی در گوشه و کنار ظهور میکنند. یکی از این گروههای گانگستری، گروه داچ شولتس است. پسر بچهای به نام بیلی باتگیت رؤیای پیوستن به این گروه را در سر دارد. فیلم، جریان زندگی این پسربچه را بازگو میکند. بیلی باتگیت از رمان درخشان ای. ال. دکتروف اقتباس شده است. رمان بیلی باتگیت را از بسیاری جهات، میتوان رمان پستمدرن نامید، زیرا که این رمان درواقع بازگشت رندانه و شوخیآمیزی است به شیوههای ادبیات گذشته -به داستانسرایی مارک تواین در سرگذشت هکلبری فین و زبان ویلیام فاکنر در بسیاری از داستانهایش از یک طرف، و به رمانهای گانگستری، بهویژه پدرخوانده اثر ماریو پوزو، از طرف دیگر، بگذریم از پایان شوخیآمیز سرگذشت بیلی که تام سایر مارک تواین و حتی جزیره گنج رابرت لوئیس استیونسن را به خاطر میآورد، یا تکگویی داچ شولتس در بیمارستان که ریشخند آشکاری است به صناعت بسیار تکرارشده جریان ذهن در رمانهای مدرن ملهم از فصل آخر اولیس جیمز جویس. البته بیلی باتگیت را میتوان به صورت یک رمان سرگرمکننده ساده خواند و به ریشههای آن در ادبیات گذشته اعتنایی نکرد.قسمتی از کتاب بیلی باتگیت:
چیزی که از خواب بیدارم کرد سرمای هوا خالی بود که رو پوست تنم حس کردم و درجه نور خاکستری که تو زیرزمین خانه کودکان مکس و دورا دایمند نشانه آمدن صبح بود. یک کُپه تور سیاه و گلی رو زمین کنار نیمکت افتاده بود، انگار جسم آن دختره افسونگر از آن تو پرواز کرده بود. عشق من رفته بود طبقه بالا و به عالم کودکیاش برگشته بود. بچههای یتیمخانه با یک جور زیرکی مناسب زندگی هر روزهشان میدانند چه کار کنند که گیر نیفتند، به نظرم آمد که این برای دوست دخترِ یک گانگستری مثل من بد تربیتی هم نیست. با خودم گفتم آدم باید چند سال داشته باشد تا بتواند ازدواج کند؟ همانطور که خوابیده بودم فکر میکردم که زندگیام دارد از چند جهت و به سرعت تغییر میکند، طوری که خودم دارم ازش عقب میافتم. یا شاید هم یک چیز بیشتر نیست و همه چیز زور همان یک چیز را دارد، یعنی همان جور که دست آقای شولتس مرا عوض کرد دست من هم دارد این یکی را تغییر میدهد، و این تغییر و تحول تا بینهایت ادامه دارد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...