جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: اینجا بدون من

سینما-اقتباس: اینجا بدون من اینجا بدون من فیلمی است به کارگردانی بهرام توکلی و محصول سال ۱۳۸۹ سینمای ایران. در این فیلم، بازیگرانی همچون فاطمه معتمدآریا، نگار جواهریان، صابر ابر و پارسا پیروزفر به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. این فیلم در چندین و چند جشنوارۀ بین‌المللی هم حضور داشته و با استقبال خوب مخاطبان هم مواجه بوده است. اینجا بدون من از نمایشنامۀ درخشان تنسی ویلیامز، یعنی باغ وحش شیشه‌ای، اقتباس شده است. تنسی ویلیامز برندۀ جایزۀ پولیتزر است. باغ وحش شیشه‌ایِ او اثری است که نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. پیش از این، نمایشنامه‌های او مورد استقبال منتقدان و مخاطبان قرار نمی‌گرفتند؛ اما این اثر که به گونه‌ای زندگی خود ویلیامز و مادر و خواهر او را به تصویر می‌کشد، به یکی از آثار مشهور ادبی جهان بدل شد. در نمایشنامۀ باغ‌ وحش شیشه‌ای، تام، که راوی نمایشنامه نیز است، پسر آماندا و برادر کوچک‌تر لوراست. او با کارهای خرد، قصد دارد تا به نوعی کمک خرج خانواده باشد؛ اما از روزمرگی و کارش خسته شده و دوست دارد شاعر شود. تام با شب‌گردی و رفتن به سالن‌های سینما به نوعی از واقعیت فرار می‌کند اما از سویی هم دربرابر خانواده‌اش احساس مسئولیت می‌کند و این درگیری و تناقض، اساس وجوه دراماتیک این شخصیت و به شکل کلی، اساس نمایشنامه را تشکیل می‌دهد.

قسمتی از نمایشنامه باغ‌ وحش شیشه‌ای:

تام: فکر کردی من چیم؟ من صبرم تموم نمی‌شه مامان؟ می‌دونم برات مهم نیست چی کار می‌کنم؛ یا چی کار می‌خوام بکنم. می‌دونم اصلاً فرقی برات ندارن! هیچ‌وقت فکر نمی‌کنی که... آماندا: من فکر می‌کنم تو کارایی کردی که خودتم ازشون شرم داری. برای همینم این جوری رفتار می‌کنی. باور نمی‌کنم هر شب می‌ری سینما. هیچ‌کس انقدر نمی‌ره سینما. هیچ آدم سالمی انقدر نمی‌ره سینما که تو وانمود می‌کنی می‌ری. هیچ‌کس نصف شب نمی‌ره سینما و هیچ سینمایی هم تا دوی نصفه شب باز نیست. هر شب منگ می‌آیی و مثل دیوونه‌ها با خودت حرف می‌زنی. سه ساعت می‌خوابی و می‌ری سر کار. می‌تونم تصور کنم چه جوری کار می‌کنی: خسته و کوفته؛ چون اصلاً حالت خوب نیست. تام (دیوانه‌وار): نه، حالم خوب نیست! آماندا: به چه حقی کارتو به خطر می‌ندازی؟ تأمین معاش ما رو به خطر می‌ندازی؟ فکر می‌کنی ما چی کار می‌کردیم اگه تو... تام: گوش کن! فکر کردی من دیوونۀ کار تو انبارم؟ فکر کردی من عاشق چشم و ابروی کفاشی کانتیننتالم؟ فکر کردی می‌خوام پنجاه سال تو اون خراب‌شده کار کنم؟! زیر نور مهتابی؟! ببین! ترجیح می‌دم یکی یه دیلم برداره و مغز منو باهاش خورد کنه تا اینکه صبح برگردم سر کارم! ولی برمی‌گردم! هر سری که می‌آیی و اون بیدار شو و مثل خورشید بدرخش لعنتی رو می‌گی، به خودم می‌گم آدمای مرده چقدر خوش بختن! ولی بیدار می‌شم و برمی‌گردم سر کار! اونم فقط واسه ماهی ۶۵ دلار. بی‌خیال همۀ آرزوها و رؤیاهام می‌شم! بعد میگی من فقط به فکر خودمم. ببین! اگه به فکر خودم بودم مامان، الان منم مثل بابا رفته بودم! (به عکس پدرش اشاره می‌کند) تا جایی که می‌شه از اینجا دور می‌شدم (می‌خواهد از کنار آماندا رد شود که او بازویش را می‌گیرد) ولم کن مامان! آماندا: کجا می‌ری؟ تام: می‌رم سینما!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.