جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: انجمن شاعران مرده

سینما-اقتباس: انجمن شاعران مرده انجمن شاعران مرده فیلمی است به کارگردانی پیتر ویر و محصول سال ۱۹۸۹ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون رابین ویلیامز، جاش چارلز، رابرت شان لئونارد، ایتن هاک، گیل هانسن، نورمن لوید و جرج مارتین به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. فیلمنامه‌ی این فیلم را تام شولمن از رمانی به همین نام نوشته‌ی ن.ه کلاین‌بام اقتباس کرده است.  اقتباسی که چنان هنرمندانه اخذ شده است که داوران آکادمی اسکار را متقاعد کرد که در همان سال، بی هیچ شک و تردیدی اسکار بهترین فیلم اقتباسی را به این فیلم اهدا کنند. اما نقاط ضعف انسان‌ها چیست و این نقاط ضعف می‌توانند چه موانعی بر سر راه آن‌ها در رسیدن به اهدافشان ایجاد کنند؟ در اینجا فیلمنامه‌نویس، جامعه‌ی کوچکی از دانش‌آموزان کالج ولتن را انتخاب کرده تا این پرسش هستی‌شناسانه‌ی خود را واکاوی کند. این دانش‌آموزان هر یک نقطه‌ضعفی دارند. نقطه‌ضعفی که گویی همچون سدی در برابر اهداف مورد نظرشان ایستادگی می‌کنند. اما آنها خودشان چقدر از این نقاط ضعف آگاهی دارند؟ تقریبا هیچ. با ورود معلم جدیدی به نام جان کیتینگ شرایط تغییر می‌کند. این معلم هم در روش و هم شیوه‌ی تدریس، تفاوت‌هایی کلیدی با سایر معلمان دارد. کیتینگ شیفته‌ی شعر است و دیدگاه‌های روشنفکرانه و نوی او، برای دانش‌آموزانی که با دیدگاه‌هایی اغلب کلیشه‌ای و تکراری عجین شده بودند، جذاب و خواستنی است و این دیدگاه‌ها سبب خلق باورهای نویی در دانش‌آموزان می‌شود. این نوع معلم ساختارشکن و دلسوز شاید ریشه‌هایی از درونیات بازیگری که این نقش را بازی می‌کند یعنی رابین ویلیامز نیز به همراه داشته باشد. ویلیامز همیشه دوست داشت در نوجوانی چنین معلم خاص و غیر کلیشه‌ای داشته باشد. اتفاقی که هر چند برایش در واقعیت هرگز رخ نداد اما باعث شد تا تمام تلاش خود را انجام دهد که در فیلم انجمن شاعران مرده چنین فردی را به خوبی شخصیت‌پردازی کند. از پسِ ورود کیتینگ و روش‌های او در کالج ولتن، بیش از هر چیز یک نکته شکوفا می‌شود: اینکه بزرگ‌ترین عامل محرکه‌ی انسان‌ها، هدف‌های‌شان در زندگی است. و بزرگترین مانع رسیدن به این اهداف هم ترس‌هایی است که شاید بیشترشان موهوم باشند. ترس‌هایی که خورنده‌اند و تنها یک انسان آگاه می‌تواند با شجاعت آن‌ها را پس زند و به مسیرش ادامه دهد.

قسمتی از کتاب انجمن شاعران مرده:

مک آلیستر صندلی‌ای را در نزدیکی کیتینگ، پشت میز ناهارخوری معلمان بیرون کشید و نشست. در حالی که جثه‌ی بزرگ خود را در صندلی می انداخت و به گارسون اشاره می کرد تا برایش غذا بیاورد، پرسید: می تونم پیش‌تون بشینم؟ کیتینگ لبخندی زد و گفت: «اختیار دارید. با کمال میل.» آنگاه به تالار که پر از پسرهایی بود که روپوش‌های هم‌شکل مدرسه را پوشیده بودند و غذا می‌خوردند نگاه کرد. مک آلیستر با کنایه گفت: آقای کیتینگ، امروز واقعا کلاس تون جالب بود. کیتینگ نگاهش کرد: ببخشید اگه شوکه‌تون کردم. مک آلیستر سرش را تکان داد و با دهانی پر از همان گوشت مسئله دار آن روز گفت: «نیازی به عذرخواهی نیست؛ گرچه آدم رو به اشتباه می‌انداخت، ولی جالب توجه هم بود.» کیتینگ ابرویش را بالا برد: این طور فکر می‌کنید؟ مک آلیستر با سر تایید کرد که: بی برو برگرد. جان، تو با تشویق کردن اون‌ها برای هنرمند شدن، حسابی برای خودت دردسر درست می‌کنی. وقتی اونها بفهمند که رامبراند و شکسپیر و موتسارت نیستند، از تو رو گردان میشن. کیتینگ گفت: هنرمند نه، جورج. منظورم رو متوجه نشدی... آزاداندیش. مک آلیستر خندید: ای بابا، آزاداندیش در هفده سالگی؟ کیتینگ جرعه‌ای چای سر کشید و گفت: اصلا فکر نمی کردم آدم بدبینی باشی. مک آلیستر قاطعانه گفت: بدبین نه رفیق، واقع‌بین! نشاید که دل را بر اوهام بست/خوش آن کس که زنجیر رویا گسست. لقمه‌اش را جوید و افزود: اما من به هر حال از گوش کردن به سخنرانی‌های کلاسی تو لذت خواهم برد، جان مطمئن باش. کیتینگ محض سرگرمی نیشخندی زد. به پسرهای کلاس های پایین‌تر که نزدیک آنها نشسته بودند، نگاهی کرد و گفت: «امیدوارم تو تنها کسی نباشی که چنین احساسی داره.» نیل پری که با شتاب وارد سالن غذاخوری شد، همه ی پسرها به طرف او بر گشتند. نیل نزد آنان نشست و نفس زنان گفت: «باورتون نمیشه، سالنامه‌ی دوره ای رو که کیتینگ سال آخر بوده، توی کتابخونه پیدا کردم.» نیل به طرف کیتینگ که پشت سر میز معلمان سرگرم بگو بخند با آقای مک آلیستر بود، نگاهی انداخت. سالنامه را باز کرد و خواند: «کاپیتان تیم فوتبال، سردبیر سالنامه، پذیرفته احتمالی کمبریج، مستعد در همه‌ی امور، انجمن شاعران مرده.» ناکْس همچنان که کتاب عکس های قدیمی ولتن دوره کیتینگ را ورق می زد پرسید: «انجمن شاعران مرده چیه؟» میکس پرسید: عکسی از گروهشون توی سالنامه هست؟ نیل که عنوان عکس ها را می خواند، گفت: «نه، اشاره‌ی دیگه ای نشده. نیل صفحات دیگر سالنامه را بررسی می‌کرد که چارلی سقلمه‌ای به پایش زد و آهسته گفت: «نولان.» با نزدیک شدن مدیر، نیل از زیر میز کتاب را به کامرون رد کرد و او هم بلافاصله آن را به باد داد. تاد نگاهی پرسشگرانه به او انداخت و بعد کتاب را گرفت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.