جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

روزی روزگاری در هالیوود/ تارانتینو و تجربه‌ی رمان‌نویسی

روزی روزگاری در هالیوود/ تارانتینو و تجربه‌ی رمان‌نویسی «روزی روزگاری در هالیوود». این عنوان فیلمی از کوئنتین تارانتینو، کارگردان محبوب و پرآوازه‌ی امریکایی، است که همزمان با اکرانش با نظر مثبت منتقدان و استقبال کم‌نظیر مخاطبان نیز همراه شد. تارانتینو پس از این بازخورد تصمیم گرفت تا براساس این فیلم رمانی بنویسد که این رمان با همان عنوانِ فیلم اکران‌شده در بازار کتاب امریکا عرضه شده و هم‌اکنون ترجمه‌ی فارسی آن نیز به چاپ رسیده است. عموماً در جهان سینما عکسِ این قضیه اتفاق می‌افتد، به این معنی که براساس کتابی که با بازخورد خوبی مواجه می‌شود، یک فیلم اقتباسی نیز در جهان سینما و با اقتباس از آن کتاب ساخته می‌شود، اما هنگامی که از کوئنتین تارانتینو صحبت می‌شود، از مردی صحبت می‌کنیم که کلیشه‌ها در مورد او مصداقی ندارد و هر کاری از از او ساخته است. درست مثل همین: نوشتن یک رمان براساس فیلمی از خودِ او! شخصیت‌های اصلی این فیلم و رمان بدین ترتیب‌اند: ریک دالتون: روزگاری سریالی مشهور داشته، اما حالا دوران اوجش به پایان رسیده، در نقش‌های منفی تک‌قسمتی بازی می‌کند و از شدت غصه به کوکتل ترش روی آورده است. آیا تماس تلفنی از رم نجاتش می‌دهد؟ یا برعکس، کارش را یکسره می‌کند؟ کلیف بوث: بدل ریک و بدنام‌ترین مرد در تمام صحنه‌های فیلم‌برداری، چون تنها کسی است که می‌تواند آدم بکشد و قسر در برود. شارون تیت: با رؤیای بازیگری تگزاس را ترک کرد و به رؤیایش هم رسید. حالا دارد در خیابان سیه‌لو درایو در محله‌ی هالیوود هیلز روزگار می‌گذراند و خاک صحنه می‌خورد. چارلز منسون: مرد سابقه‌داری که یک مشت هیپی را دور خود جمع کرده و خیال می‌کند رهبر معنوی‌شان است، اما حاضر است همه‌شان را قربانی کند تا ستاره‌ی راک ‌اند رول شود. وقایع در هالیوود سال ۱۹۶۹ می‌گذرد.

قسمتی از کتاب روزی روزگاری در هالیوود:

کلیف با کادیلاک ریک از دروازه‌ی زمین‌های شرکت فاکس قرن بیستم رد می‌شود. حراست مسیر رفتن به شهرک سینمایی وسترن را نشانش می‌دهد. قسمت آزمایشی لنسر در همین شهرک طرح اسپانیایی فیلم‌برداری می‌شود. «راست برو تا به خروجی دوم برسی. بعد بپیچ تو بلوار تایرون پاور. دریاچه‌ی مصنوعی و لوکیشن سلام عروسک! رو رد کن. بپیچ راست تو خیابون لیندا دارنل. همون‌جا می‌بینی‌ش.» ریک روی صندلی شاگرد نشسته و عینک آفتابی بزرگی به چشم زده تا آفتاب به چشم‌های نازنینش آسیب نزند. سیگار کپیتول دبلیویی هم دود می‌کند تا مزه‌ی دهانش عوض شود. وقتی کلیف ماشین را با ترمزی ناگهانی نگه می‌دارد، ریک می‌فهمد که رسیده‌اند. بیرون را نگاه می‌کند و از پشت عینک آفتابی‌اش شهری وسترن می‌بیند؛ با چند اسب و واگن؛ عوامل ساخت سریال؛ کارگردانی عوضی که بالای کرین نشسته؛ بازیگر کابویی که معلوم است خودش را خدای جذابیت می‌داند و پیراهن قرمز مدل لاس‌وگاسی به تن و کلاه کابویی کوتاه و قهوه‌ای رنگی به سر دارد؛ یک بچه ژیگول ترگل ورگل با کت‌وشلوار سه تکه‌ی آبی روشن و کلاه سیلندری که انگار از سر صحنه‌ی مرا در سنت‌لوئیس ملاقات کن کش رفته است؛ دخترکی با لباس‌های زمان قدیم؛ و کوتوله‌پسری با کلاه مکزیکی بزرگ. ریک با خود فکر می‌کند توی لنسر چه ماجراها داشته باشیم! در ماشین را باز می‌کند و با پاهای لرزان پیاده می‌شود. همین که سرپا می‌ایستد سرفه‌اش می‌گیرد و اسید معده‌اش بالا می‌آید. «گمونم دیشب باد آنتنم رو انداخته. می‌شه بری خونه‌م ردیفش کنی؟» کلیف می‌گوید: «چرا نشه. الساعه می‌رم.» بعد با تظاهر به بی‌اعتنایی از ریک می‌پرسد: «می‌تونی امروز توصیه‌م رو به سرپرست تیم بدل‌کاری بکنی؟ تکلیفم روشن شه ببینم این هفته کار می‌کنم یا نه.» روزگاری بود که مشارکت کلیف در پروژه‌های ریک جزء بندهای قرارداد بود. اگر ریک نقشی داشت، کلیف قطعاً بدلش بود. در فیلم‌های شرکت یونیورسال چنین بندی در قرارداد ریک درج می‌کردند و در صحنه‌ی فیلمبرداری صندلی‌ای با نام کلیف می‌گذاشتند. اما آن روزگار خیلی وقت است که سرآمده. حالا که ریک خودش هم در سریال‌های دیگران بازیگر مهمان است، هیچ تضمینی برای کار کلیف وجود ندارد. اکثر سرپرست‌های تیم بدل‌کاری با بدل‌کاران مشخصی کار می‌کنند و اولویت اولشان همان افراد است. اگر کلیف چند روز در تارزان یا بینگو مارتین بازی کرده، به خاطر رو انداختن ریک به سرپرست تیم بدل‌کاری بوده. ریک آهی می‌کشد. «آره، اتفاقاً مدتیه می‌خوام بگم...» از گفتنش طفره رفته‌ام عبارت دقیق‌تری می‌بود. «سرپرست تیم بدل‌کاری این سریال دوست جون‌جونی رندیه. می‌شناسی‌ش؟ همون یارو که توی سریال زنبور سبز بازی می‌کرد.» کلیف می‌فهمد که منظور ریک همان بروس لی است و می‌گوید: «خواهر و مادر!» ریک هم می‌گوید: «پس دیگه فایده‌ای نداره باهاش حرف بزنم.» کلیف زیر لب بد و بیراهی حواله می‌کند: «سگ تو روحش؛ کوتوله‌ی چیناوی.» بعد عصبانیتش را سر خودش خالی می‌کند: «به من چه که راننده‌ی زنبور سبز خیال می‌کنه زورش از ممدلی کلی بیشتره؟ یعنی که چه! یعنی قهرمان سنگین‌وزن جهان واسه دفاع از خودش محتاج منه؟» ریک هم که دوباره گر گرفته می‌گوید: «به خصوص وقتی شغل تو و حیثیت من رو نابود کنه!» روزی روزگاری در هالیوود را علیرضا شفیعی‌نسب ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۷۲ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۷۶ هزار تومان چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.