جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

رسوایی الیف شافاک در زبان فارسی

رسوایی الیف شافاک در زبان فارسی کتاب رسوایی، نوشتۀ الیف شافاک، نویسندۀ ترک‌تبار محبوب بازار نشر کشورمان، به همت انتشارات آوای چکامه به چاپ رسیده است. با کتاب ملت عشق بود که شافاک در ایران شناخته شد و به یک‌باره به اوج رسید. شخصیت‌های محوری شمس و مولانا در ملت عشق و شرقی بودن فضای داستان، سبب شد تا مخاطبان به‌خوبی با این کتاب ارتباط برقرار کنند. شافاک در آثارش به هویت زن، حس زنانگی و نقش اجتماعی زنان می‌پردازد که دریچۀ خوبی برای تحلیل پرسمان زنانگی در جوامع شرقی است. رسوایی، رمانی تحیرانگیز و با جسارت، پیرامون نگاه مردسالارانۀ جامعۀ ترکیه نسبت به مقولاتی همچون خانواده، زن، عشق و... است. در رمان رسوایی، خانواده‌ای ترکیه‌ای که به لندن مهاجرت کرده‌اند، از نظر همسو شدن با فرهنگ جدید و شرایط پیرامونی نو، دچار تناقض‌های متعدد فرهنگی و اختلاف نگاه‌های زیاد شده‌اند و در مقابل پذیرش تغییرات نیز مقابله می‌کنند. در رسوایی، مرزهای تفاوت‌های فرهنگی پررنگی که میان جامعۀ مهاجران ترک و شرایط زیستی کشورهای اروپایی قرار دارد، زیر تیغ نقد شافاک قرار گرفته‌اند. شخصیت‌هایی که از مشرق زمین، وارد جهان فرهنگی متفاوت غرب شده‌اند و حالا در برابر موقعیت جدید، با سؤال‌های پرشماری مواجه‌اند. شافاک معتقد است، یک ترک به هر جای دنیا هم که مهاجرت کند، در هر صورت، جوهره‌ای شرقی دارد و عقاید و سنت‌هایش را با خود به همراه می‌برد. شافاک که در فرانسه به دنیا آمده، یک سال پس از تولد، به همراه مادرش به استانبول بازگشت، البته شغل مادر سبب شد تا آن‌ها مدام از این کشور به آن کشور مهاجرت کند و این امر، سبب آشنایی شافاک با جهان‌های فرهنگی گوناگون شد.

قسمتی از کتاب رسوایی نوشتۀ الیف شافاک:

سینمای فونیکس در سال ۱۹۱۰، ساخته شد. نمایی مدرن و کاشی‌کاری شده، پله‌های پایه کوتاه تا سالن نمایش و تالاری به سبک قدیمی داشت. این سالن در طول زمان جنگ با نشان دادن فیلم‌های علمی-تخیلی و مستند کوتاه به مردم خدمت می‌کرد و خوشبختانه در مقابل بمب‌های آلمان دست‌نخورده باقی ماند. اخیراً با مدیریت توزیع‌کنندۀ فیلم کوچکی، سینما فیلم‌های هنری نمایش می‌داد و با این حال، هر از گاهی فیلم‌های هالیوودی کلاسیک هم بر روی پرده‌اش می‌رفت. اما به خاطر دوری از مرکز شهر، تقریباً همیشه خلوت بود. امروز فقط چهار نفر تماشاچی داشت. یکی از آن‌ها مردی بود با کلاه تخت که به نظر سنش از عمر سینما بیشتر می‌آمد. الیاس هم مضطرب و پر از تنش و به‌تنهایی جایی در آن میان نشسته بود. چند دقیقه‌ای از شروع فیلم می‌گذشت. الیاس هنوز هم به در ورودی نگاه می‌کرد. خبری از پمبی نبود. او با نفرت به صحنۀ آغازین فیلم نگاه می‌کرد. روی اولین صحنه، این نوشته آمد: عکسی با لبخند و شاید اشک. الیاس با دیدن چارلی چاپلین، آرامش به صورتش بازگشت. او از چشمان سیاه و اندوهگین چاپلین خوشش می‌آمد. لبخند چاپلین با ناراحتی و انسانیت در هم تنیده شده بود. الیاس کم‌کم، احساس کرد تنش و عصبانیت از او دور و ذهنش درگیر داستان آن بچه شده است. او پس از مدتی، در ردیف انتهایی حرکتی را احساس کرد، اما جرأت این را نداشت که برگردد و آن سایه را ببیند. سایۀ تاریکی به او نزدیک شد و کنارش نشست. قلبش در پشت قفسه سینه‌اش می‌زد. الیاس زیرچشمی صورت زیبا و درخشان پمبی را دید. پمبی درحالی‌که نفس‌نفس می‌زد به صفحه نمایش خیره شد. الیاس می‌خواست بگوید که از دیدنت خوشحالم، میدانی، خیلی نگران بودم که از دستم ناراحت شده باشی. اما به سکوت پمبی احترام گذاشت و کلمه‌ای سخن نگفت و هر دو مشغول دیدن فیلم شدند. پمبی با تعجب به آن فیلم نگاه می‌کرد و نگاه متعجبش با هر صحنه عمیق‌تر هم می‌شد. وقتی چاپلین کودکی را رها شده در سطل زباله‌ای دید و مانند فرزند خودش او را بلند کرد، پمبی با خشنودی لبخند زد. وقتی بچه به پنجره‌های همسایه‌ها سنگ می‌زد تا ولگردی که خودش را شیشه‌بر معرفی کرده، بتواند آنها را درست کند و در عوض پولی به جیب بزنند، می‌خندید و وقتی مأموران بهزیستی پسرک را با خودشان بردند، چشم‌هایش پر از اشک شد. و در آخر وقتی به عنوان پدر و پسر دوباره در کنار هم آمدند، صورتش با خوشحالی برقی زد و در پایان هم، الیاس توانست رد پای غم را در چهره‌اش ببیند. پمبی آنقدر غرق فیلم شد که الیاس به او حسودی کرد. چقدر بانمک است که کسی به چارلی چاپلین حسودی کند. رسوایی را چکامه چاوشی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۲۸ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.