جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
در من، زنی تنهاییاش را راه میرود/ چونان گیسوی بارانخورده
مجموعه شعر «در من، زنی تنهاییاش را راه میرود» سرودۀ نرگس یعقوبپور، به همت نشر درنا قلم به چاپ رسیده است. یعقوبپور از جمله شاعران کشورمان است که از همان دوران نوجوانی و با نوشتن متنهای ادبی وارد جهان ادبیات شد. او میگوید: «زمانی که احساس کردم نوشتههایم به مرز شاعرانگی رسیده است، با شرکت در کارگاههای نقد و راهنمایی اساتید گوناگون پا به دنیای شعر گذاشتم.» یعقوبپور که شاعرانی همچون غلامرضا بروسان و گروس عبدالملکیان را شاعران محبوب خود میداند، معتقد است: «دفتر شعرهای من حرف دلم است. سعی کردم ساده و صمیمی با مخاطبم ارتباط برقرار کنم.» مجموعه شعر در من، زنی تنهاییاش را راه میرود که در بازۀ زمانی حدوداً سه ساله گردآوری شده است، بازتابدهندۀ دغدغههای زنانگی و زندگی نرگس یعقوبپور است.تعدادی از اشعار مجموعه شعرِ در من، زنی تنهاییاش را راه میرود:
تنهایی را در غروب دهکدهای دیدم که اتوبوسی غریب صندلیهای خالی به شهر برد *** نیستی دکتر فشارم را بالا نگرفته پرستار با بوی پرتقال خونی دست به دامن رگی شده، رمق امروزم را نیست رگم، اشتباه رفته... دستهای تخت از من بلند میشود پایم را خودم میبرم درد را به خیابان میکشم سرگیجه را به خانه... قلبت در قاب عکس هیچ اتاقی نمیزند راستی چتر پرستار با من چه میکند؟ *** جیغت که خیابان را کنار میکشد دردت را دستبهدست میگردانند تا برانکارد آمبولانس سراسیمه میدود... زخمهای پاشیده به بدنت لکهدار میکند روی سفیدی تخت را فکرش را هم نمیکردی سوزش انتقام از سر و رویت بالا... گُر بگیرد تاول تاوان روی ناااا خوش ش شِ انگشت به حلقه زیباییات انگار روی دست او باد کرده که حرام میکند آینه را برای صورتت از هوش میروی و میماند یادت خندههای چروکیدهات را هم باید از چشم پنجرهها دور کنی *** کسی پیدایش نمیشود شب را از کار بیندازد ماه را سرگرم کند و پنجره را از چشمها فراری بدهد؟ چه روز باشد چه شب، سنگینی سقف پلکها را به خواب نمیزند... آه، این رادیوی لعنتی همیشه زمان را درست اعلام میکند... *** پستچی نامههایی را برده بود که از آسمان گفته بودند پر از باران نامههایی از جنگ و توفان... عشق قدیمی پیرمردی که امید همسایگی دختر نمیگذاشت بمیرد... گرمی صدها بوسهی ریخته در پاکت... اما به درد زمستان نگاهش نخورد وصیتنامهاش ولی دور دنیا را بیآسمان گشت... باران را شناخته بود از عشق قدیمیاش نام برد و برای هر نفر بوسهای کنار گذاشت این بار مقصد نامشخص به برگشت نرسید... *** میدان جنگ انگار به سرش زده مینها یکی یکی به هوای پوتینها از جا میپرند نه پایی میماند برای رفتن نه رنگ رویی برای دشمن همه جا پر میشود از غروب... شعر به اینجا که میرسد باید برگردد مین لعنتی دستانی آمدهاند از روی زمین برت دارند آتش به پا نکن سرخیات فقط یک جفت پوتین را از پا در میآورد... در من، زنی تنهاییاش را راه میرود در ۷۵ صفحه جیبی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۱۸ هزار تومان روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...