جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
جوجهتیغی/ وکیلی که قصۀ پروندههایش را نوشت
مجموعه داستان جوجهتیغی، نوشتۀ فردیناند فون شیراخ، به همت نشر ثالث به چاپ رسیده است. داستانهای جوجهتیغی را وکیلی آلمانی براساس پروندههایش نوشته و لحن سرد و بیطرفانۀ او در روایتِ خشونت و تبعیض و ظلم، نشان از این نکته دارد؛ ولی این بدان معنا نیست که نویسنده هیچ احساسی به شخصیتهای داستانش نداشته است. او حتی با بعضی از آنها تا سالها بعد نیز ارتباط داشته و از حالشان باخبر بوده است. روایت جزئیات یک ماجرا و توصیف دقیق صحنۀ جرم، از خصوصیاتی است که داستانهای این مجموعه را به داستانهای جنایی و معمایی شبیه میکند. گاهی پیچیدگی معماها، به داستانهای پلیسی پهلو میزند و گاه نیز فضاهای سرد و تاریک، مخاطب را به یاد داستانهای کافکا میاندازد. پایان هیچیک از داستانها را حتی خوانندگان باهوش هم نمیتوانند بهراحتی پیشبینی کنند. نویسنده هیچ تعهدی نداده است که پایان داستانها همیشه تلخ یا خوشایند باشد. گاهی مجرم واقعی پیدا نمیشود. گاهی بیگناه مجازات میشود و گاهی گناهکار تبرئه. گاهی همهچیز ناشی از یک اشتباه ساده و سوءتفاهم است و گاهی جرم با خشونت و وحشیگری اتفاق افتاده و هیچ جای ترحمی برای مجرم باقی نگذاشته است. فردیناند فون شیراخ، پسر بازرگانی اهل مونیخ و نوۀ رهبر جوانان نازی در ۱۹۶۴، در مونیخ به دنیا آمد. جوانیاش را در مونیخ و تروسینگن گذراند و سپس به کالج یسوعیان رفت؛ اما بعدها سوءاستفاده و آزار و اذیت جنسی در آنجا را افشا کرد. در ۱۹۹۴ در رشتۀ حقوق کیفری تحصیل کرد. در میان افرادی که دفاع از آنها را به عهده گرفته است، شخصیتهای مختلفی را میتوان یافت: سیاستمداران، جاسوسان و چهرههای سرشناس و ناشناس. او با دفاع از نوربرت ژورتسکا، نویسندهای که اتهامش فاش کردن اسرار دولتی بود، و گونتر شابوفسکی، عضو دفتر سیاسی آلمان شرقی، به شهرت رسید. او شکایتی را هم به نام خانوادۀ کلاوس کینسکی، هنرپیشۀ مشهور درگذشته، علیه مسئول سرویس برلینیِ حمایت از زندگی خصوصی به اجرا گذاشته که به شهرتش افزوده است. این سرویس پروندهای را دربارۀ وضع سلامتی این هنرپیشه، چاپ کرده بود. او از جمله نویسندگان پرفروش ادبیات آلمانی است، بهگونهای که در فوریه ۲۰۱۲، فقط در آلمان، شمارگان کتابهایش به بیش از یک میلیون نسخه رسید. در بسیاری از کشورهای دیگر هم کتابهای او پرفروش بودهاند. فون شیراخ در مصاحبه با زیت گفته که برایش مهم نیست بداند چه کسی مجرم یا قاتل است، بلکه انگیزهها مهماند.در قسمتی از کتاب جوجه تیغی میخوانیم:
استفانی بکر را ساعت ۱۵:۲۶ مرده یافتهاند. سرش، با خشونت تمام و با ضربات پیاپی خرد شده است. آلت قتاله، چراغ چدنی سنگی، از وسایل اتاق هتل بوده است. در زبان پزشکی قانونی گفته میشود: ضربات و جراحات کوبنده با سلاح سرد. پرسی بوهیم آخرین نفری بوده که به قربانی تلفن زده بود. روز بعد از حادثه دو کارمند گروه جزایی به دفترش در برلین رفتند. آنها گفته بودند یک تحقیق و بازجویی ساده و معمولی است. بوهیم از یک وکیل شرکت خواسته بوده که در گفتگو، شرکت کند. گزارش پلیس قید میکرد که غیر از این، هیچ عکسالعمل دیگری نداشته است. آنها به او عکس مقتول را نشان داده بودند، اما او منکر شناخت زن جوان شده بود. راجع به تلفن هم توجیهش این بود که شمارۀ اشتباهی را گرفته است. در مورد جایی که تلفن زده، گفت تصادفاً در آن لحظه از جلو هتل میگذشته است. پلیسها شهادتنامه را همانجا در دفتر کارش تنظیم کردند. او آن را دوباره خواند و امضا کرد. در این مرحله از ماجرا، هیچ شکی نبود که گفتگو و تبادل نظر بین بوهیم و استفانی طولانی بود و نمیتوانست حاصل یک اشتباه باشد: گفتگو، یک دقیقه به طول انجامیده بود. با وجود این، پلیسها ایرادی به بوهیم نگرفتند؛ نه هنوز. به او نگفته بودند شمارۀ تلفنش در دفترچۀ مقتول ثبت شده بوده است. بوهیم خودش را مظنون کرده بود. جوجهتیغی، ترجمۀ محمود امجدی، در ۱۵۴ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر و روانۀ کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...