جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

جاسوسی که سقوط کرد/ سرگذشت اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر

جاسوسی که سقوط کرد/ سرگذشت اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر کتاب «جاسوسی که سقوط کرد» به قلم آرون برگمان به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. در ژوئیه‌ی ۱۹۷۰، مردی مصری در لندن پا به باجه‌ی تلفنی گذاشت، شماره‌ی سفارت اسرائیل را گرفت و پیشنهاد همکاری داد. این شروع ماجرایی شگفت‌انگیز و پر فرازونشیب بود که سال‌ها بر تاریخ خاورمیانه سایه گسترد و چه‌بسا تبعاتش هنوز نیز ادامه داشته باشد. این مرد کسی نبود جز اشرف مروان، داماد جمال عبدالناصر، که آرون برگمان، نویسنده‌ی کتاب حاضر پرده از راز بزرگ او برداشت. این داستان اطلاعاتی_جاسوسی و فرجام غریب آن همواره محل مناقشه بوده است. اشرف مروان مردی مصری بود که به حلقه‌ی سیاستمداران و دولتمردان کشورش راه یافت و پله‌های ترقی را پیمود. او دختر جمال عبدالناصر، رهبر بزرگ جهان عرب و رئیس‌جمهور مصر از ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۰ را به زنی گرفت. پس از درگذشت ناصر در سال ۱۹۷۰، معاونش انور سادات جانشین او شد. سادات اشرف مروان را برکشید و او را دست راست خود کرد. بدین ترتیب مروان در حساس‌ترین بزنگاه‌های سیاسی کشور کنار سادات بود و در جلسات مهم او را همراهی می‌کرد، چه در داخل کشور و چه در سفرهای خارجی، خصوصاً در آستانه‌ی جنگ سال ۱۹۷۳میان اسرائیل و مصر، مشهور به یوم کیپور. او به سبب ارتباط تنگاتنگ با دو رئیس‌جمهور مصر از حساس‌ترین اسرار سیاسی کشور باخبر می‌شد؛ اما زندگی مروان روی دیگری هم داشت. او در همان زمان که به ناصر و سادات خدمت می‌کرد، در کسوت جاسوسی بلندپایه به خدمت اسرائیل، این دشمن قسم‌خورده‌ی مصر، نیز درآمده بود و اطلاعات کشورش را در اختیار موساد، سازمان اطلاعات اسرائیل می‌گذاشت. آرون برگمان می‌گوید: «هر آدمی در زندگی‌اش لحظاتی را تجربه می‌کند که بر صفحه‌ی ذهنش حک می‌شوند و تا پایان عمر با او باقی می‌مانند. من هم چنین لحظاتی را تجربه کرده‌ام و به‌خصوص یکی‌شان کاملاً در ذهنم مانده است، لحظه‌ای که خبر مرگ هول‌انگیز اشرف مروان را شنیدم، جاسوس مصری موساد.» نام این جاسوس کاملاً محرمانه مانده بود تا اینکه من در دسامبر ۲۰۰۲ آن را فاش کردم. درواقع من نخستین مورخی بودم که پرده از این راز برداشت و به تفصیل به این بلندپایه‌ترین جاسوس اسرائیل و چه‌بسا مهم‌ترین جاسوس در تاریخ جاسوسی مدرن پرداخت؛ اما آنچه در ابتدا لحظه‌ای پرافتخار و نقطه‌ی اوج کارنامه‌ی حرفه‌ای من به نظر می‌رسید بدل به کابوسی تمام‌عیار شد، چرا که اشرف مروان چند سال بعد به شکل مرموزی درگذشت؛ حتی حالا هم که سال‌ها از آن اتفاق می‌گذرد، هنوز می‌توانم لحظه‌ی شنیدن خبر مرگش را کم‌وبیش با تک‌تک سلول‌های بدنم تجربه کنم. گوشی‌ام زنگ می‌خورَد. تماسی از خارج است و بعد گفت‌وگویی کوتاه: خبر را شنیدی؟ کدام خبر؟ طرف مرده است. کی؟ مروان. اشرف مروان. از بالکن افتاده پایین. حالا یا خودش پریده یا هلش داده‌اند. همان‌جا خشکم می‌زند، وسط راه میانبری که مرا از محل کارم به خانه می‌رساند دنیا دور سرم می‌چرخد. پاک گیج شده‌ام. سعی می‌کنم خودم را جمع‌وجور کنم. آن روز قرار بود مروان را در شهر ببینم. روز قبلش زنگ زده بود. به نظر می‌رسید مشکلی پیش آمده است. مضطرب و وحشت‌زده بود. قرار گذاشتیم فردا نزدیک محل کارم در کینگز کالج همدیگر را ببینیم. گفت فردا دوباره تماس می‌گیرد تا زمان و محل دقیق قرارمان را معلوم کنیم؛ اما دیگر تلفن نکرد و من هم منتظر نماندم و راهی خانه شدم و حالا این خبر هولناک.

قسمتی از کتاب جاسوسی که سقوط کرد:

پلیس متروپولیتن مرگ مروان را مشکوک می‌داند و تحقیقاتش را آغاز می‌کند. کمی بعد، پای کارآگاهان آراسته‌ی پلیس به دفتر کوچک من باز می‌شود. اولین کسی که به سراغم می‌آید کارآگاه پلیس جنایی، مارتین وودروف است. با هم دست می‌دهیم و او کارت ویزیتش را به من می‌دهد. عضو واحد هشتم دایره‌ی جنایی پلیس متروپولیتن است. وودروف مردی ا‌ست نسبتاً جوان و آداب‌دان، با کت‌وشلوار راه‌راهی به تن -یک انگلیسی تمام‌عیار. چیزهایی می‌پرسد و من هم جواب می‌دهم. اما هر بار من می‌خواهم چیزی از او بپرسم، رندانه از جواب دادن طفره می‌رود. با این همه، درمی‌یابم که او مشغول تحقیق درباره‌ی سه احتمال است: قتل مروان، خودکشی او (گرچه هیچ یادداشتی از خودش به جا نگذاشته است) و سقوط سهوی‌اش. آن طور که خود ووددروف می‌گوید، در این پرونده چیزهای زیادی نظرش را جلب کرده است، اما آنچه مشخصاً فکرش را به خود مشغول کرده خاطراتی است که گویا مروان مشغول نوشتنش بوده و من هم در این کار به او مشورت می‌داده‌ام. از قرار معلوم، تنها نسخه‌ی موجود این خاطرات در روز مرگ مروان به‌طرز مشکوکی ناپدید شده بود. وودروف می‌پرسد: «آیا این کتاب را دیده‌اید؟ احیاناً نسخه‌ای از آن در کامپیوترتان موجود نیست؟» و البته اضافه می‌کند: «ممکن است لازم باشد کامپیوترتان را وارسی کنیم. البته فعلاً نه.» جواب می‌دهم: «نه، هیچ‌وقت این خاطرات را ندیده‌ام.» جاسوسی که سقوط کرد را مهدی نوری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۲۴ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۰ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.