جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: یوگنی یفتوشنکو

بیوگرافی: یوگنی یفتوشنکو زاده‌ی ۱۸ ژوئیه ۱۹۳۲ در شهر زیما در شوروی سابق. از حدود ۱۶ سالگی بود که شروع به سرودن شعر کرد و در اوج جوانی و در دوران حاکمیت خروشچف بود که نامش در میان مجامع ادبی و دوستداران شعر شناخته شد. در گام‌های اول با تأثیرپذیری از مایاکوفسکی اشعارش را می‌سرود؛ اما قدم‌به‌قدم لحن مخصوص به خود و سبک شخصی‌اش را پیدا کرد. تحصیلات آکادمیک یفتوشنکو در رشته‌ی ادبیات و در انستیتو گورکی به انجام رسید. یفتوشنکو در عرصه‌های هنر و سیاست نیز تجربه‌اندوزی کرده است. او در زمینه کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی به فعالیت‌های هنری پرداخته و برای چند سالی نیز نماینده پارلمان بوده است. اشعار یفتوشنکو را می‌توان اشعاری محبوب خاص و عام دانست. اشعار او را از یک سو مخاطبان ارج نهاده‌اند و از سوی دیگر در بخش جوایز ادبی، جوایز گوناگونی را از آن خود کرده‌اند؛ جوایزی همچون جایزه والت ویتمن در امریکا، جایزه آنونزیو در ایتالیا و جایزه فدراسیون روسیه. از ویژگی‌های بارز و شاخص شعر یفتوشنکو، بی‌پروایی زبانی در نقد یک جامعه و سیستم بسته در شوروی سابق است. سیستم مبتنی بر کاغذبازی و ابتذال عجیب خرده‌بورژوازی در شوروی، پایه‌های مورد نقد او در آثارش هستند.

قسمتی از اشعار یوگنی یفتوشنکو از کتاب «پایکوبی روی میخ‌ها»:

رنگ مجسمه‌ی آزادی بیش از پیش به مردگی می‌پرد وقتی عاشق آزادی با گلوله‌ها و سلب آزادی با گلوله‌ها به خودت شلیک می‌کنی، امریکا. این‌طور خودت را می‌کُشی بکش! خطرناک است بیرون رفتن درون این جهان کابوس، اما همچنان در بیشه قایم شدن خطرناک‌تر است. بویی سراسر زمین را برداشته از دالاسی جهانی. زیستن هراس‌آور است و لبریز است این هراس از شرم که قرار است قصه‌های قلابی شاه پریان را باور کند، وقتی در پشت پرده‌ی فکرهای درخشان قیمت روغن تفنگ بالا می‌رود و قیمت جان آدمی سقوط می‌کند؟ قاتلان، عزادار در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کنند، و بعدها سهامدار می‌‌شوند، و یک بار دیگر، گوش غلاتِ پر از گلوله‌ها در مزارع تگزاس موج می‌زند. چشمان قاتلان از زیر کلاه‌ها و کلاه‌کپ‌ها وق می‌زند، صدای قدم‌های قاتلان جلوی هر دری شنیده می‌شود، و کِندی دومی سقوط می‌کند... کودکان در دیگر کشورها خاکستری می‌شوند، و کلبه‌هاشان شب‌هنگام بمباران شده می‌سوزد در آتش درست لنگه‌ی اعلامیه‌ی حقوق مدنی‌ات. وعده دادی که وجدان جهان باشی اما، لب پرتگاه شرمی بی‌انتها نه به پادشاه که به وجدان خودت شلیک می‌کنی. ویتنام را بمباران می‌کنی و شرافت خودت را نیز هم. وقتی ملتی دارد چنین خطرناک به جنون می‌رسد دردهاش را با نسخه‌پیچیدن سراسیمه‌ی صلح درمان نمی‌توان کرد. شاید تنها راه شرم است. تاریخ را در خشک‌شوی‌خانه نمی‌شود آب کشید. چنین ماشین‌های رخت‌شویی اصلاً وجود ندارد خون را هرگز نمی‌توان شست! های کجا قایم شده شرم ملت انگار که برده‌ای فراری باشد؟ که اینجا برده‌ها اندر برده‌ها است. قاتلان بسیاری ول می‌چرخند اجرای عدالت خلقشان را بر عهده می‌گیرند و قتل عامشان را، و راسکولنیکف در سراسر امریکا پرسه می‌زند، به جنون، با تبری خون‌آلود ای اُلد اِیب آدم‌ها چه می‌کنند، به وقت فهم غمبار تنها همین یک حقیقت: عظمت درخت را تنها پس از انداختنش می‌توان به داوری نشست لینکن در صندلی مرمرش آفتاب می‌گیرد، خون چکان. باز هم دارند به او شلیک می‌کنند! جانورها! ستاره‌های روی پرچمت، امریکا، سوراخ‌های گلوله است. از گور برخیز، مجسمه‌ی آزادیِ سوراخ‌سوراخ از گلوله‌ها، بارها به قتل رسیده، و سخن بگو مثل زنی و مادری و نفرین کن آزادیِ کشتن را و بی پاک کردن خون از پیشانی‌ات، ای مجسمه‌ی آزادی، بلند کن صورت زنانه‌ی مغروق سبزت را مقابل این مرگ آزادی.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.