جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: یون فوسه
زاده ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۹ در نروژ. او رماننویس و نمایشنامهنویسی است که از آنچه درون انسانهاست مینویسد، مسائلی که انسانها به شکل دائمی با آنها درگیرند، اما گاهی از آنها میگریزند و نمیخواهند با آنها روبهرو شوند. لحن سرد فوسه از برجستهترین ویژگیهای سبکی نوشتههای اوست، نوشتههایی که غالب اوقات پایان خوشی نیز ندارند. آدمهای تنها و زوجهایی که در روابطشان با مشکل روبهرو شدهاند، شخصیتهای گونهایِ آثار یون فوسه است، او چه در نمایشنامههایش و چه در رمانهایی همچون بیخوابی و سودا، انسانهایی را میآفریند که پرسشهای زیادی در سر دارند. یون فوسه از نظر شخصیت و ابداعات تکنیکی به چنان مرحلهای رسید که به او لقب ایبسن جدید دادند. او در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله محبوبترین و شناختهشدهترین نویسندگان منطقه اسکاندیناوی به حساب میآید و آثارش در بیش از ۴۰ کشور ترجمه و چاپ شدهاند. همچنین علاقه به شعر نکتهای است که در بسیاری از آثار او هویداست. یون فوسه در مقطع آکادمیک، ادبیات اقتباسی و فلسفه را برگزید؛ دلمشغولیهایی که همواره با آن درگیر بوده است. او هماکنون در حومه شهر اسلو و در ساختمانی با معماری سلطنتی زندگی میکند. خودِ فوسه درباره نقطهی آغازینِ نوشتن میگوید: «از ۱۲ سالگی بود که نوشتن را آغاز کردم. کودک شادی بودم اما در دورهی نوجوانی همه چیز تغییر کرد و نوعی حس بیگانگی در وجودم قرار گرفت و فقط مواقعی که مینوشتم حس آزادی داشتم. همین حالا هم نوشتن به شکل کلی برای من نقش پناهگاه را دارد.قسمتی از کتاب کسی میآید نوشتهی یون فوسه:
زن در را باز میکند و وارد یک آشپزخانهی کهنهی دراز میشود. شوهر او را دنبال میکند، در را پشت خود میبندد. زن (شوهر را با اشتیاق نگاه میکند) میز زیبای آشپزخانه را نگاه کن. (زن با انگشتش یک میز بزرگ چوبی سفید و کهنهی آشپزخانه که به صورت عمودی به دیوار ته چسبیده را نشان میدهد.) ما میتوانیم اینجا بنشینیم و غذا بخوریم، روبهروی هم. ما اینجا مینشینیم و غذا میخوریم. (زن شوهر را نگاه میکند.) بنشینیم. (زن روی یکی از صندلیهای چوبی سفید و کهنهی آشپزخانه که به ردیف در یک سوی میز چیده شدهاند مینشیند. شوهر زن را دنبال میکند و روبهروی زن روی نیمکت سفید و کهنهای که آن سوی میز به دیوار جانبی تکیه داده شده است، مینشیند.) ما اینگونه هر روز صبح مینشینیم زیرا اکنون ما در خانهی خودمان هستیم و اینجا فقط ما دو تا خواهیم بود ما اینجا با هم خواهیم بود با هم تنها تنها من در کنار تو و اینجا هیچکسی نمیآید شوهر: آری فقط ما دو تا زن: من و تو شوهر: من و تو شوهر از جایش بلند میشود و به سوی پنجرهی آشپزخانه که در میان دیوار است و به روی حیاط باز میشود میرود، سپس نگاهی به بیرون میاندازد، به همه سو. سکوت. زن: چیزی میبینی؟ شوهر: نه (رویش را به سوی زن برمیگرداند) فکر نمیکنم حرف خود را قطع میکند زن: چه شد شوهر: نه هیچی زن (او را تشویق میکند) اجاق کهنه را نگاه کن (زن اجاق را با انگشت نشان میدهد. شوهر با سر تأیید میکند) و یخچال کهنه (زن یخچال را با انگشت نشان میدهد) من فکر میکنم هرگز یخچالی به این کهنگی ندیدهام عجیب است که هنوز کار میکند و این پردهها و این بوی کهنگی (زن دور و بر خود را نگاه میکند) و ما اینجا زندگی خواهیم کرد ما خانه را خریدهایم همهی اینها را خریدهایم و اکنون ما با هم خواهیم بود تنها خواهیم بود با هم در کنار هم و اینجا هیچکس نمیآید (شوهر از پنجره بیرون را نگاه میکند. زن او را نگاه میکند. بدون باور قلبی) ما با هم خواهیم بود (مجابتر) فقط من و تو (باز هم مجابتر) هیچکس دیگری (کاملاً مجاب) هیچکس نمیآید شوهر همچنان از پنجره نگاه میکند شوهر (آرام) دوباره پیدایش شد زن: نه تو هذیان میگویی شوهر با سماجت از پنجره نگاه میکند شوهر: من فکر میکنم او را دیدم زن: ولی او تازه از اینجا رفته شوهر زن را نگاه میکند شوهر: آری اما من تقریباً مطمئن هستم که خود او را دیدم در حیاط نزدیک شوهر حرف خود را قطع میکند زن: امکان ندارد او باشد شوهر باز از پنجره نگاه میکند شوهر: ولی من فکر میکنم خودش بود (زن به سوی پنجره میرود، در کنار شوهر میایستد، بازویش را دور شانههایش میاندازد، به بیرون نگاه میاندازد) من چیزی دیدم خودش بود زن او را از گوشهی چشم مینگرد زن: میخواهی من بروم ببینم بروم نگاه کنم آیا او اینجاست شوهر (زن را با ناامیدی نگاه میکند، با چشمانی هراسان) نه (زن ناامید چشمانش را پایین میآورد) تو میخواهی به او بپیوندی تو نمیخواهی با من بمانی تو میخواهی به او بپیوندی زن (کمی هراسان) تو هذیان میگویی وای از تو (سکوت) تو خوب میدانی که اینطور نیست (سکوت) تو میتوانی خودت بروی ببینی (سکوت. زن تلاش میکند خوشبین به نظر بیاید) یا شاید میخواهی هر دو برویم گشت بزنیم و تمام چیزهای کهنهی این خانه را که از آن ماست ببینیم ما میتوانیم این کار را بکنیم شوهر: ولی من مطمئن هستم که او را دیدم هیس (شوهر گوشش را تیز میکند. زن را نگاه میکند. صدایش را پایین میآورد، میپرسد) تو چیزی شنیدی (زن سرش را تکان میدهد، بلندتر) هیچ زن باز سرش را تکان میدهد. شوهر دوباره از پنجره نگاه میکند. کسی در میزند. شوهر مضطرب زن را نگاه میکند. زن با چشمان دریده و هراسان شوهر را مینگرد. شوهر سرش را تکان میدهد، سپس برمیگردد روی نیمکت مینشیند. زن روی صندلی مینشیند. دوباره کسی در میزند. هر دو بیحرکت همدیگر را نگاه میکنند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...