جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: والت ویتمن

بیوگرافی: والت ویتمن والتر ویتمن جونیور ۳۱ مه ۱۸۱۹ در وِست‌هیلز، لانگ‌آیلند، واقع در نیویورک به دنیا آمد. او دومین پسر والتر و لوییز وَن وِلسور ویتمن بود. چهار سال داشت که پدر نجارش خانواده را از خانه‌ای که خودش در دهکده‌ی وست‌هیلز ساخته بود، به شهر روبه‌رشد بروکلین و به خانه‌ی جدیدی که خود سازنده‌اش بود، جابه‌جا کرد. طی سال‌های ابتدایی زندگی ویتمن، ویتمنِ بزرگ اغلب هم‌زمان با تکمیل خانه‌ی جدید خود، خانه‌ی فعلی را می‌فروخت و در خانه‌ی نوساز بعدی اقامت می‌کرد و بدین‌طریق مرتباً خانواده‌اش را از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند. آن‌ها بیشتر بین شهر و حومه‌ی لانگ‌آیلند در حال نقل‌مکان بودند. خانواده‌ی ویتمن به‌شدت وطن‌پرست بود. پدر علاقه‌ی بسیاری به مطالعه داشت و اصلی‌ترین ثمره‌ی عصر انقلاب، یعنی آزاداندیشی و سیاست‌های دموکراتیک، را به پسرش منتقل کرد. به عنوان یکی از نشانه‌های وطن‌پرستی‌اش می‌توان به اسامی پسرانی که بعد از والتر متولد شدند اشاره کرد؛ وی به ترتیب آن‌ها را اندرو جکسون، جورج واشینگتن و توماس جفرسون نام نهاد. مادرش نیز با معرفی اصول و دکترین فرقه‌ی کوئیکر امریکا به والتر، به این میراث جنبه‌ی معنوی بخشید. در سال ۱۸۲۹، خانواده‌اش در پای سخنان واعظ مشهور فرقه‌ی کوئیکر، الیاس هیکس می‌نشستند؛ کسی که ویتمن هرگز جذبه‌ی روحانی و قدرت بیانش را فراموش نکرد. مطالعه و زندگی روشن‌فکرانه‌ی فضای خانه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود؛ زیرا ویتمن، به عنوان پسربچه‌ای از یک خانواده‌ی طبقه‌ی کارگر، شانش بسیار کمی برای بهره‌گیری از آموزش رسمی داشت. او فقط تا حدود سال ۱۸۳۰ در مدرسه تحصیل کرد و همان زمان بود که مشغول به کار شد و تحصیلات غیررسمی‌اش را در کتابخانه‌ی سیار، چاپخانه‌ها، سالن‌های سخنرانی عمومی و مجالس بحث و مناظره ادامه داد. سال ۱۸۳۵، ویتمن نوجوان دیگر نمی‌توانست روی کمک والدینش، که برای نگهداری از خانواده‌ی پرجمعیت خود به‌شدت تلاش می‌کردند، حساب کند؛ از این‌رو به‌عنوان پادوی چاپخانه در منهتن مشغول به کار شد. پیش از آنکه بتواند کاری ثابت برای خود دست‌وپا کند، مرکز صنعت چاپ نیویورک دچار آتش‌سوزی شد؛ اما بعدها به کمک همین مهارت‌هایش در حوزه‌ی چاپ، راهش را به حوزه‌ی روزنامه‌نگاری باز کرد. پس از بازگشت به لانگ‌آیلند، در سال ۱۸۳۶، تدریس در مدرسه را در پیش گرفت. این شغل او را دل‌سرد و ناامید کرد. اما روزنامه‌نگاری مرهمی شد بر خستگی از تدریس و نارضایتی‌اش از این زندگی روستایی. سال ۱۸۳۸، کار بر روی روزنامه‌ی خودش، لانگ آیلندز، را آغاز کرد و تمامی کارهای چاپ و نگارش آن را به شخصه انجام داد. روزنامه‌های دیگر نیز هر از چندگاه مقالات و نخستین شعر منتشرشده‌اش به نام «سرنوشت آینده‌ی ما» را تجدید چاپ می‌کردند. روزنامه‌اش کمتر از یک سال دوام آورد؛ هر چند این تجربه به استخدام شدن در دیگر روزنامه‌ها و انتشار آثار بیشتری از وی کمک کرد. دهه‌ی ۱۸۴۰ از نظر یادگیری ادبیات دهه‌ی بسیار مهمی برای او بود. سال ۱۸۴۱ را با کار در روزنامه‌ی نیو وُرلد آغاز کرد و بالاخره توانست به‌عنوان یک روزنامه‌نگار شناخته شود. سال ۱۸۴۲، سردبیر یک روزنامه‌ی مهم نیویورکی به نام اورورا شد. همواره درباره‌ی سیاست‌های محلی، ادبیات، آموزش و سرگرمی مطلب می‌نوشت و درعین‌حال، با دیگر نشریات ادواری همکاری می‌کرد. با اقامت در پانسیون‌های منهتن و غرق شدن در زندگی شهرنشینی، به سخنرانی‌های نویسندگان مشهوری مثل دیکنز و امرسون گوش سپرد یا نوشته‌هایشان را خواند و به تئاتر و موسیقی به ویژه اُپرا که تأثیر شگرفی بر بلوغ شعری‌اش داشتند، علاقه‌مند شد. روز‌به‌روز بیشتر مورد توجه شخصیت‌های مهم حوزه‌ی ادبیات قرار می‌گرفت. تعدادی از داستان‌های کوتاهش در نشریه‌هایی همچون یونایتد استیتز مگزین و دموکراتیک ریویو منتشر شدند. این نشریه آثار برخی از موفق‌ترین نویسندگان آن دوره از جمله براینت، ویتیر، لانگ‌فلو و هاوثرن را نیز به چاپ رساند. اوایل دهه‌ی ۱۸۵۰، ویتمن از زندگی اجتماعی‌ای که به‌شدت دل‌زده‌اش کرده بود کناره گرفت؛ پس، از کار خود استعفا کرد و در کنار پدرش حرفه‌ی نجاری را پی گرفت. برای مدتی هم اداره‌ی یک کتاب‌فروشی را که از خانه فاصله داشت، بر عهده گرفت و دفتر پشت دفتر بود که با اشعار جدیدش پر می‌شد. درگذشت پدرش تقریباً هم‌‌زمان شد با انتشار نخستین نسخه‌ی برگ‌های علف در سال ۱۸۵۵٫ او از این موقعیت استفاده کرد تا با کنار گذاشتن نام والتر، که با آن در تمام آثار قبلی‌اش شناخته شده بود، تعریف جدیدی از خود به عنوان یک مرد، شاعر و موضوع شعرش ارائه دهد. ویتمن جنگ داخلی را نقطه‌ی معنوی و اخلاقی زندگی و حرفه‌ی خود می‌دانست. با آغاز جنگ، در ابتدا با «اشعار سربازگیری» مثل «بکوبید! بکوبید! طبل‌ها را» عکس‌العمل نشان داد. سپتامبر ۱۸۶۱ این شعر در مجلات هارپرز ویکلی و لیدر نیویورک منتشر شد. با وجود این، ویتمن بخش عمده‌ی سال ۱۸۶۲ را در بلاتکلیفی گذراند و بی‌کار بود. او به لانگ‌آیلند بازگشت و به نظر می‌رسید برای دوری از واقعیت جنگ مشغول به کار شده است. بسیاری از هم‌قطاران نیویورکی‌اش از روش مدیریت این مناقشه، به‌ویژه پس از شروع بد ارتش اتحادیه در بول‌ران و دیگر جنگ‌ها انتقاد کردند. احتمالاً ویتمن نیز در‌این‌باره تردیدهای خودش را داشته است. سال ۱۸۷۳، به دنبال درگذشت مادر و سپس سکته‌ی مغزی خودش که شدیداً وضعیت سلامتی‌اش را به هم ریخته بود، شرایط بسیار آشفته‌ای پیدا کرد. مجبور شد واشینگتن را ترک و با خانواده‌ی برادرش جورج در کمدن، نیوجرسی زندگی کند. برای مدتی تنها ماند و دیگر خودش نبود و از دوستانی مثل دویل و خانواده‌ی اُکانر دور ماند. ویتمن به‌تدریج بهبود یافت؛ اما هرگز تمام توان گذشته‌اش را به دست نیاورد و الهامات شاعرانه‌اش هم همراه با قدرت جسمی‌اش تحلیل رفتند. درنهایت در خیابان میکل، کمدن، خانه‌ای برای خودش خرید و تا زمان مرگ همان‌جا زندگی کرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.