جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: محمد قاضی

بیوگرافی: محمد قاضی محمد قاضی مترجم بزرگ ایرانی زاده سال ۱۲۹۲ در مهاباد است. قاضی از جمله کسانی است که دانش آموخته‌ی مدرسه دارالفنون است و تحصیلات آکادمیک را در رشته قضایی و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به پایان برده است. کلود ولگرد نخستین گام‌های محمد قاضی در طی فرآیند ترجمه است. او با ترجمه‌های شیوایش سهم بزرگی هم در پرمخاطب شدن نویسندگان و آثار گوناگون داشته است. مثلا آناتول فرانتس در ایران نویسنده‌ی مهجوری بود تا اینکه جزیره پنگوئن‌ها با ترجمه او سبب شد تا این نویسنده پر استقبال شود. سپید دندان،نان و شراب، مادام بوواری، نیه توچکا، مادر و شاهکار بزرگ تاریخ ادبیات یعنی دن کیشوت تعدادی از ترجمه‌های محمد قاضی هستند.

قاضیمحمد قاضی

بخشی از ترجمه محمد قاضی از رمان دن کیشوت اثر سروانتس:

- سانکو، دوست من، آن هیولاهایی که در آن دور می‌بینی غولهایی هستند که من هم‌اکنون جانشان را خواهم ستاند. سانکو هراسان پرسید: کدام غول؟ ارباب گفت: همانهایی که می‌بینی، آنهایی که بازوان بلند دارند. سانکو در حالی که از حرفهای ابلهانه اربابش، هاج و واج مانده بود گفت: آقا درست نگاه کنید، آنها غول نیستند. آسیاب بادی هستند و آن چیزهایی که به نظر شما بازو می‌آید پره‌های آسیاب است! دن کیشوت گفت: پیدا است که تو از حوادث و ماجراهای پهلوانی سررشته‌ای نداری. من به تو می‌گویم که آنها غولند. اگر می‌ترسی برو در جایی پنهان شو و تا وقتی که من با آنان دست و پنجه نرم می‌کنم تو نمازت را بخوان. دن کیشوت این را گفت و تازیانه را بر پهلوهای اسبش زد و بانگ برآورد: ای موجودات بزدل، از حرکت بازمانید، مگریزید من یک تن پهلوان بیش نیستم که شما را به مبارزه می‌خوانم. دن کیشوت در همان هنگام نسیم ملایمی وزید و پره‌های آسیاب به چرخش افتاد. دن کیشوت نام دلبر جانانش را به صدای بلند خواند و به پیش تاخت و نیزه را در دل پره جای داد. ولی پره که به سرعت می‌گشت نیزه را شکست و سوار و اسب را به زمین غلتاند. سانکو پانزا دوان دوان پیش آمد و گفت: عرض نکردم، خوب نگاه کنید. بنده که عرض کردم اینها آسیاب بادی هستند. دن کیشوت با صدای خفه‌ای گفت: "سانکو، دوست من، آرام باش. من گمان می‌کنم همان جادوگری که کتاب‌های مرا به تاراج برد این غولان را نیز به آسیاب بادی تبدیل کرد تا مرا از سرفرازی چیرگی بر آنان محروم کند". سپس به کمک همراه خود بر پشت اسبش رسینانت جای گرفت. از بابت شکستن نیزه‌اش بسیار اندوهگین بود. آنگاه سانکو به ارباب خود یادآور شد که وقت شام است و در همان هنگام خورجین را گشود. در زمانی که او سرگرم خوردن بود پهلوان هم نیزه‌ی شکسته‎اش را درست کرد و شاخه بلوطی یافت و پیکان را بر آن نصب کرد. اندکی بعد دو راهب قاطر سوار در میان راه پدیدار شدند. از پشت سر ایشان کالسکه با شکوهی حرکت می‌کرد که پنج سوار در اطراف و دو قاطرچی در پی داشت. دن کیشوت گفت: یا من سخت اشتباه می‌کنم و یا اینکه با حادثه‌ای روبه رو هستیم که همانند آن هرگز پیش نیامده است. این سیاهی‌ها که از دور پیداست بدون شک جادوگرانی هستند که شهزاده خانمی را ربوده‌اند و اینک در آن کالسکه با خود می‌برند و بر من لازم است که در رفع این ستم بکوشم. سانکو به نرمی زبان به پرخاش گشود و گفت: نه آقا، آنطور که شما فکر می‌کنید نیست. اینها راهبند و اینهم یک کالسکه‌ی مسافری معمولی است. اما دن کیشوت اعتنایی به این پرخاش نکرد و به سوی کالسکه تاخت. وقتی به آن رسید، فریاد زد: ای جادوگران شریر، این شاهزاده خانم را در دم آزاد سازید وگرنه به سزای رفتار پلید خود، آماده مرگ باشید. راهبان که به شنیدن این سخنان مبهوت شده بودند در پاسخ گفتند: جناب پهلوان، ما بندگان حضرت سنت بندیکت هستیم و خبر نداریم که شهزاده خانمی در این کالسکه هست یا نیست...

دن کیشوت فریاد برآورد: دم از این سخنان زیبا فرو بندید، زیرا نیک می‌دانم چه کسانی هستید و چکاره‌اید. و هی بر رسینانت زد و بر آنها تاخت. یکی از راهبان که بر قاطری سوار بود با قاطر به زمین غلتید و دیگری با شتاب از معرکه گریخت. دن کیشوت به سوی کالسکه به راه افتاد. بانویی را با ندیمه خویش در آن دید که به اشبیلیه می‌رفت تا در آن جا به شوهرش بپیوندد.یکی از خدمتکاران که مردی از شهر بیسکه بود به خیال این که پهلوان مانع از حرکت خانم خواهد شد چنگ زد و کوشید نیزه را از دست پهلوان برباید، اما پهلوان شمشیرش را از نیام بیرون کشید، ملازم هم در حالی که یکی از بالش‌های درون کالسکه را به جای سپر به دست گرفته بود با دن کیشوت به ستیز پرداخت... جنگ سختی در گرفت. دن کیشوت که از ناحیه‌ی شانه زخم برداشته بود بانگ برآورد: ای دولسینه، ای گل زیبایان عالم، به فریاد پهلوان خویش برس که خطر بزرگی او را را تهدید میکند!...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.