جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: محمد صالح علاء
زاده بیست و پنجمین روز از سال ۱۳۳۱ در اراک. تحصیلات آکادمیک صالح علاء با تحصیل در رشته سینما در مدرسه دراماتیک رویال آکادمی لندن همراه بود و سپس با تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی ادامه یافت. کار در رادیو و نوشتن متن و قصهخوانی برای رادیو و همچنین حضور در برنامههای ترکیبی تلویزیونی از دیگر فعالیتهای محمد صالح علاء در طی پرونده کاریاش بوده است. البته تئاتر نیز دلمشغولی همیشگی او بوده است و کارگردانی تئاتر از جمله دیگر عرصههای فعالیت هنری اوست. صالح علاء در جایی در مورد سالهای اولیه فعالیتش گفته: کاری که من انجام میدادم خیلی به کار ابزورد نزدیک بود. فکر میکنم اولین تئاتر خیابانی را با عنوان باغ آرزوها در آب انبار سیروس من اجرا کردم. صالح علاء رادیو را رسانه اول مورد علاقهاش میداند و در جایی گفته: رادیو رسانه محترمی است و به من خوش میگذرد!در بخشی از کتاب حیف! حوصلهام پیر شده نوشته محمد صالح علاء میخوانیم:
محبوب من! دکمه را چه کسی اختراع کرده است؟ آن را برای بستن اختراع کرده است یا برای باز کردن؟ عاشقها به بعضی از کلمهها اجازهی وارد شدن به حرفهایشان را نمیدهند. قفلها را چه کسی اختراع کرده است، آنها را برای بستن اختراع کرده است یا برای باز کردن؟ محبوب من! آیا ممکن است کسی چیزی را ببیند و در عین حال چیزی را نبیند؟ کسی که چیزی را میشنود، آن را میشنود که وجود دارد. آن که چیزی را لمس میکند، چیزی را لمس کرده که وجود دارد. پس آن کس که دربارهی آنچه که نیست میاندیشد، دربارهی هیچ چیز میاندیشد. محبوب من! عاشق بودن، دوست داشتن چیزی است که به همه مربوط است. نباید تنها عدهای عاشق باشند. عشق یک سرمایهی جهانی است. گنجی است بادآورده. پیش از شما خیال میکردم عشق در سیارهی دیگری است. نمیدانستم همین جاست کنار شما، در قلب خودم همین قلبی که هنوز در سینهام میتپد. شما همیشه اینجا بودهاید عشق گنجی بادآورده است، یغما نیست. باید جست، پیدا کرد با سختی با رنج. عشق آماده، گوارا نیست. آُجرت عاشق رنجهایی است که میکشد. محبوب من! عشق را عاشق میسازد. اگر گوارا نیست خود عاشق آن را گوارا میکند. اگر چهره ندارد خود عاشق به آن چهره میدهد. گواراترین عشق برای عاشق آن است که خود به محبوب سر و شکلی بدهد. ایمان بیاورد در عالم محبوبی زیباتر از محبوب او پیدا نمیشود. آن وقت در برابر پای محبوبی که خود به آن سر و شکلی داده زانو میزند. به پچ پچ بگوید برای شما آمدهام، برای شما آمادهام. روز روزیها، شب شبیها میکند. محبوب من!شعر پیشرفت میکند. عشق پیشرفت میکند و عاشق، عاشق امروزی نگاهی اکسپرسیونیستی دارد، زیرا نقاش کلاسیک چیزی را میکشد که همه میبینند. اکسپرسیونیستها فقط آن را میکِشندکه خود میبینند. محبوب من! چه سخت است قدم زدن کنار کسی که دیگر نیست. شما رفتهاید و همه نگاهتان اینجا جا مانده است. در ایوان خانهی ما مهتاب چنان کوچک شده که دیگر کسی در آن جا نمیشود. هر روز به عکسهای جوانیام و لبخند بی مقدمهی شما نگاه میکنم. محبوب من! ببخشید که من پیر شدهام و شما همچنان جوان و تازهاید. شما میروید، همهی پنجرهها برای شما دست تکان میدهند. بوی گیسوی شما اینجا چکار میکند؟ باز هم نسیمی راهش را گم کرده است. شما رفتهاید و اشکهایم دلتنگی را به روی من میآورند. محبوب من! من هنوز شما را در آن سالها پنهان کردهام. سالهایی که باران کج میبارید، برف کج میبارید، مهتاب کج میتابید. بوی گیسوی شما بود و دلی بیقرار. من تاره فهمیدهام چرا پسرهای محلهی ما زود بزرگ شدند، داوطلبانه به سربازی رفتند. آب نباتها چه مزهای داشتند! یادش بخیر! عشق شما را با آسمان در میان گذاشتم، پرسیدم: نخستین بار چه کسی گفت که مرد گریه نمیکند؟
در حال بارگزاری دیدگاه ها...