عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: امین معلوف
زاده ۲۵ فوریه ۱۹۴۹ در بیروت، لبنان. معلوف نویسندهی لبنانیتبارِ فرانسوی است که از سال ۱۹۷۶ در فرانسه زندگی میکند. اگرچه زبان مادری او عربی است، اما به زبان فرانسوی مینویسد و آثار او به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شدهاند.
از میان آثار غیرداستانی او، «جنگهای صلیبی از دیدگاه اعراب» احتمالاً شناختهشدهترین آنهاست. معلوف در سال ۱۹۹۳ جایزهی گنکور را برای رمانش «صخره تانیوس» و همچنین جایزهی ادبی «شاهزاده آستوریاس» را در سال ۲۰۱۰ دریافت کرد. این نویسنده عضو آکادمی فرانسه است.
معلوف در بیروت به دنیا آمد و در محلهی چندملیتی بادارو بزرگ شد. او دومین فرزند از چهار فرزند بود و پدر و مادرش پیشینههای فرهنگی متفاوتی داشتند و پدرش از جامعهی کاتولیک ملکیت در نزدیکی روستای باسکینتا در عینالقابو بود. مادر او، اودت غصین، لبنانی اهل روستای مِتن در عینالکابو و یک کاتولیک مارونی سرسخت بود که اصرار داشت او را به کالج نوتردام، که مدرسهای یسوعیان فرانسوی بود، بفرستد. این نویسنده رشتهی جامعهشناسی را در دانشگاه فرانسوی سنت جوزف در بیروت خوانده است.
معلوف تا زمان شروع جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ بهعنوان مدیر روزنامه النهار کار میکرد، تا زمانی که به پاریس نقل مکان کرد و این شهر خانهی دائمی او شد. در پروندهی معلوف آثاری غیرداستانی، چهار متن برای آهنگسازی و چندین رمان به چشم میخورد.
معلوف در جایی گفته در سالهای کودکی و جوانی، فصلهای بهار، پاییز و زمستان را به همراه خانواده در بیروت میگذرانده و برای تابستان به دهکدهی کوهستانیشان میرفتهاند بااینحال در نوشتههای این نویسنده، تقریباً ردپایی از بیروت دیده نمیشود، اما طبیعت کوهستانی در این آثار حضوری پررنگ دارد.
هویتهای مرگبار، لئوی افریقایی، بندرهای شرق، ادیسه بالتازار و سمرقند از جمله آثار این نویسنده است.
قسمتی از رمان سمرقند نوشتهی امین معلوف:
وقتی خبر تسخیر قلعهی الموت به اصفهان میرسد چندان ایجاد ناراحتی نمیکند؛ زیرا توجه این شهر از آن پس بیشتر معطوف به اختلافی است که بین نظامالملک و دربار پیدا شده است و روزبهروز هم اوج میگیرد. ترکان خاتون گناه تجاوز به سرزمین خانوادهاش را که نظامالملک باعث و بانی آن بوده نبخشوده و مرتباً به ملکشاه فشار میآورد تا بیدرنگ شر آن وزیر قدرتمند را از سر خود بکند. او میگوید اگر سلطان در حین مرگ پدرش نیاز به قیّم داشته است امری کاملاً طبیعی بوده چون در آن هنگام هفده سال بیشتر از سنش نمیگذشته است، ولی امروز که ۳۵ سال دارد مردی کاملعیار است و دیگر لزومی ندارد که ادارهی همهی امور مملکت را به دست اتابک بدهد. بنابراین، اکنون وقت آن رسیده است که مردم بدانند صاحباختیار واقعی مملکت کیست! آیا واقعهی سمرقند ثابت نکرده است که نظامالملک خواهان تحمیل ارادهی خود بوده، اربابش را فریب داده و با او در برابر چشم همهی دنیا همچون با یک صغیر رفتار کرده است؟
اگر ملکشاه هنوز مردد است که قدمی در این راه بردارد حادثهای پیش میآید که وی را به این کار وامیدارد. نظامالملک نوهی خود را که جوانی پرمدعا و ازخودراضی و بیشازحد متکی به قدرت مطلقهی پدربزرگش است به حکومت مرو گماشته است. این جوان به خود اجازه میدهد که در ملاءعام به یکی از امرای کهنسال ترک دشنام بدهد و به او توهین کند. امیر اشکریزان شکایت به ملکشاه آورده است و او که از این وضع برآشفته و ناراحت است فوراً دستور میدهد از قول وی نامهای به این مضمون به نظامالملک بنویسند: «تو اگر دستیار منی باید مطیع امر من باشی و به کسانت قدغن کنی که به آدمهای من جسارت کنند؛ و اگر خودت را همشأن و همطراز من میدانی و به گمانت در اعمال قدرت با من شریکی، ناگزیر باید تصمیم مقتضی اتخاذ کنم.
نظامالملک به این نامهی شاه که توسط هیئتی از رجال عالیمقام امپراتوری برایش فرستاده شده است جوابی به این شرح پیغام میدهد: به سلطان بگویید مگر تاکنون نمیدانسته است که من شریک او در اعمال قدرت هستم و اگر به کمک شخص من نبود او هرگز نمیتوانست قدرت خود را پی بریزد؟! مگر فراموش کرده است که به هنگام مرگ پدرش من بودم که زمام امور مملکت را برای کمک به او به دست گرفتم، و من بودم که مدعیان دیگر تاج و تخت را از سر راهش به کنار زدم و همهی شورشیان و یاغیان را سر جای خودشان نشاندم و اکنون نیز به سعی و همت من است که از این سر تا آن سر دنیا از او فرمان میبرند و حرمتش میدارند؟! بروید به او بگویید: «آری، سرنوشت تاج و تخت او به دوات من وابسته است.»
فرستادگان مات و متحیر ماندهاند: «چگونه مردی به عقل و تدبیر نظامالملک به خود اجازه میدهد کلماتی در پیام به سلطان ادا کند که بیگمان به مغضوب شدنش و حتی احتمالاً به قتلش بینجامد؟! یعنی ممکن است جسارت و وقاحت او به حد جنون رسیده باشد؟!»