جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: استیون کینگ

بیوگرافی: استیون کینگ استیون ادوین کینگ به سال ۱۹۴۷ میلادی در پورت‌لند مِین، به دنیا آمد. زندگی مشترک پدر و مادر استیون با اختلاف و کشمکش‌های بسیاری همراه بود. روزی از روزها پدرش که فروشندۀ سیار لوازم الکترولوکس بود، به بهانۀ خرید پاکتی سیگار، منزل را برای همیشه ترک کرد و از آن پس، استیون دیگر هرگز پدرش را ندید. پس از جدایی والدین استیون، سرپرستی او و برادر بزرگ‌ترش دیوید، به مادرش محول شد. پس از مرگ پدربزرگ و مادربزرگ استیون، خانم کینگ در همان نزدیکی‌ها کاری در آشپزخانۀ اقامتگاه عقب‌افتادگان ذهنی واقع در پاین‌لند برای خود پیدا کرد. استیون در سال ۱۹۵۹، پس از نوشتن مقالاتی برای روزنامه‌ای محلی و کم‌تیراژ، به نویسندگی علاقه‌مند شد. او دربارۀ برنامه‌های تلویزیونی، نقد و مقاله می‌نوشت. رفته‌رفته داستان‌های کوتاه آغازین خود را به قیمت سی سنت به محلی‌ها فروخت. بعضی داستان‌ها را نیز به هم‌شاگردی‌های مدرسه می‌فروخت که معلم‌ها پس از آگاهی مانعش شدند. اکثر آثار ابتدایی‌اش علمی-تخیلی بود. پس از خواندن مجلات وحشتناک خاله‌اش در سال ۱۹۵۹، به ژانر وحشت علاقه‌مند شد. او از نویسندگانی همچون هاورد فیلیپس لاوکرفت، رابرت بلاچ و جک فینی الهام گرفت. کینگ در سال ۱۹۸۸ چنین گفته است: «احساس می‌کنم در حق من و مادرم بی‌عدالتی صورت گرفته است. او تک و تنها بدون شوهر به هر کاری تن می‌داد. از او به نفع خودم استفاده کرده‌ام. او محکوم به کار شاق و زیاد بود، بدون کوچک‌ترین شکایتی.» استیون اصل و نسبی اسکاتلندی-ایرلندی دارد و براساس بسیاری از داستان‌هایش، فیلم ساخته شده است. دکتر اسلیپ، داستانی زمستانی، سرزمین متروک، امیدهای جاودان بهاری، عروج، جانشین و مسیر سبز عناوین تعدادی از آثار اوست.

قسمتی از کتاب مسیر سبز نوشتۀ استیون کینگ:

مراسم اعدام به‌خوبی برگزار شد، البته اگر در اصل چیزی تحت عنوان اعدام خوب و جود داشته باشد -من قویاً شک دارم که بتوان واژۀ خوب را برای اعدام به کار برد، اما به هر حال اگر هم وجود داشته باشد، فقط و فقط به اعدام آرلن بیتر باک، مقام ارشد شورای چِروکی-واشیتا اختصاص دارد. به علت لرزۀ موجود در دستانش از بزرگ‌ترین دخترش، که زنی حدوداً سی ساله بود، تقاضا کرد موهایش را به‌صورت دو گیس ببافد، یکسان و هم‌اندازه. دخترش قصد داشت پرهای نرم و سوزنی شکل شاهین نری را در نوک گیس‌های بافته شده قرار دهد، اما این اجازه را به او ندادم. امکان آتش گرفتن آنها وجود داشت. البته من این موضوع را به زن سرخ‌پوست نگفتم، فقط توضیح دادم که این کار بر خلاف مقررات است. او هیچ اعتراضی نکرد. فقط سرش را خم کرد و دستانش را به حالت یأس و دل‌شکستگی روی شقیقه‌هایش نهاد، گویی دلخور شده بود. زن سرخپوست در نهایت وقار و متانت رفتار می‌کرد، گویی با این عمل قصد داشت وقار و متانت را برای پدر تضمین کند. در موعد مقرر، رییس قبیله سلولش را بی‌هیچ اعتراض و تعللی ترک کرد. ما گه‌گاهی مجبور می‌شدیم، برای جدا کردن انگشتان محکومین از میله‌ها، از اهرم استفاده کنیم. در طول مدت خدمتم، یکی دو انگشتی را شکسته‌ام، صدای خفۀ ترق توروق شکستگی را هرگز فراموش نخواهم کرد، اما خدا را شکر، رییس قبیله از آن دسته آدم‌ها نبود. او تا ابتدای مسیر سبز استوار و قدرتمند گام برداشت. سپس وارد اتاق کار من شد و برای انجام مراسم دعا با برادر شوستر زانو زد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.