جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: آرتور شوپنهاور

بیوگرافی: آرتور شوپنهاور زاده‌ی بیست‌و‌دومین روز فوریه ۱۷۸۸ در دانزیگ واقع در پادشاهی پروس. شوپنهاور یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه‌ی اروپا در تمامی دوران‌هاست که نظرات جنجالی‌اش در حوزه‌هایی همچون هنر، اخلاق و ادبیات، نقش پررنگی در تکوین فکری انسان در ادوار تاریخی گوناگون داشته است. پدرش هلندی و مادرش آلمانی بود. پدر بازرگانی بود که البته بنیه‌ی مالی ضعیفی داشت و آرتور جوان هیچ‌گاه دوست نداشت که در زندگی، راهِ پدر را ادامه دهد و بیشتر شیفته‌ی دانش بود. ۱۷ ساله بود که پدرش دست به خودکشی زد.مرگی عجیب و برای آرتور شوکه‌کننده. در همین هنگام بود که مادر به وایمار رفت و از آنجا که حلقه‌های عاطفی محکمی نیز میان مادر و پسر جوان وجود نداشت، راهِ آن دو از هم جدا شد. برای تحصیلات دانشگاهی ابتدا وارد رشته پزشکی شد، خیلی زود به علوم طبیعی تغییر رشته داد و در نهایت فلسفه را برگزید. شوپنهاور تحصیلات خود در رشته‌ی فلسفه را تا مقطع دکترا ادامه داد و در نهایت با نوشتن رساله‌ی دکترای‌اش در سال ۱۸۱۳ از دانشگاه ینا فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۸۱۸، سی ساله بود که کتاب بسیار مهمش را «جهان همچون اراده و تصور» نوشت. واکنش نسبت به این کتاب سرد و بی‌روح بود و همین امر سبب شد تا شوپنهاور از متفکران معاصر خود به‌شدت رنجیده‌خاطر شود. شوپنهاور طبیعتی جوشان و درونی متلاطم داشت. هیچ‌گاه ازدواج نکرد و مسیر زندگی را به‌تنهایی ادامه داد. او را می‌توان متفکری دانست که پس از مرگش دریچه‌های شهرت و ستایش بر روی او گشوده شد و مهم‌ترین اثرش یعنی «جهان همچون اراده و تصور»، پس از مرگش بود که به جایگاه اصلی خود رسید. ۲۷ سال واپسین عمر شوپنهاور با یک برنامه‌ی عجیب و غریب شخصی و به شکلی بدیع گذشت. او خود را مقید کرده بود که هر روز، ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شود و پس از استحمام، بی‌وقفه تا ظهر بنویسد. سپس خود را به یک ناهار گران‌قیمت در هتل انگلیشر هوف مهمان می‌کرد و آرام و در تنهایی ناهار می‌خورد. پس از آن به کتابخانه می‌رفت تا روزنامه بخواند. گاهی در بازگشت به یک سالن موسیقی یا کنسرت می‌رفت و پس از بازگشت به خانه، در ساعت ۱۰ شب می‌خوابید. شوپنهاور برای کانت، فیلسوف آلمانی، احترام زیادی قائل بود؛ اما نقل است که با وکیلی در مورد مرزهای تاختن به یک شخص صحبت کرده بود تا بداند تا کجا می‌شود به فردی تاخت و پس از آن مشمول مجازات قانونی می‌شود! شوپنهاور معتقد است فلسفه نباید با زبان سنگین و فنی بیان شود چرا که معتقد بود فلسفه نیاز مردم است و همه باید با آن رو در رو شوند.

قسمتی از کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» اثر آرتور شوپنهاور:

گستره مصداق را بسط بده با این ترفند، قضیه‌ی خصمتان را از حدود طبیعی‌اش فراتر می‌برید، برایش تا حد امکان دلالتی عام و معنایی گسترده قائل می‌شوید، تا درباره‌اش اغراق کنید و از طرف دیگر، تا جایی که می‌توانید برای قضیه خودتان معنایی محدود و حدودی بسته قائل می‌شوید، زیرا هرچه گزاره‌ها عام‌تر باشد، ایرادات بیشتری می‌توان به آن وارد کرد. دفاع منوط است به بیان صحیح نکته یا مسئله اصلی مورد بحث. مثال ۱: من می‌گویم که انگلیسی‌ها در هنر نمایش سرآمد بودند. خصم می‌کوشد تا مثال نقضی بیاورد و در پاسخ می‌گوید که این واقعیتی مسلم است که انگلیسی‌ها در موسیقی و در نتیجه، در اپرا هیچ‌کاره بودند. من برای دفع این حمله، به او یادآوری می‌کنم که موسیقی جزئی از هنرهای نمایشی نیست، و هنرهای نمایشی صرفاً شامل تراژدی و کمدی است. او این را به‌خوبی می‌دانست، ولی سعی کرد قضیه مرا به گونه‌ای تعمیم دهد که تمام اجراهای نمایشی، و در نتیجه، اپرا و موسیقی را شامل شود تا به این ترتیب مرا شکست دهد. برعکس، برای نجات قضیه خود می‌توانیم آن را به حدودی محدودتر از آنچه ابتدا در نظر داشتیم تقلیل دهیم، البته اگر طرز بیان ما این تدبیر را ممکن سازد. مثال ۲: شخص الف اظهار می‌کند که معاهده صلح ۱۸۱۴ استقلال تمام شهرهای آلمانی مجمع هانزایی را به آن‌ها بازگردانید. شخص ب با آوردن مثال نقضی به این واقعیت اشاره می‌کند که دانتزیگ، که از بوناپارت استقلال یافت، بر اثر این معاهده استقلالش را از دست داد. شخص الف این‌گونه خود را نجات می‌دهد: «من گفتم تمام شهرهای آلمانی، درحالی‌که دانتزیگ در لهستان واقع شده است.» مثال ۳: لامارک می‌گوید که پولیپ هیچ احساسی ندارد، زیرا فاقد هرگونه عصبی است. با وجود این، مسلم است که نوعی ادراک دارد؛ زیرا با حرکت به گونه‌ای ابتکاری و خلاقانه از شاخه‌ای به شاخه دیگر و در واقع به سوی نور پیش می‌رود، و طعمه‌اش را شکار می‌کند. بنابراین، فرض شده که دستگاه عصبی پولیپ به‌طور یکسان در سراسر بدنش گسترده شده به گونه‌ای که انگار با آن ممزوج است؛ زیرا بدیهی است که پولیپ بی آنکه اندام‌های حسی جداگانه‌ای داشته باشد، نوعی قوه ادراک دارد. از آنجا که این فرض موضع لامارک را رد می‌کند، او می‌گوید: «در این صورت، لازم می‌آید که تمام اجزای بدنش قادر به هر گونه احساس، حرکت، اراده و اندیشه‌ای باشد. به این ترتیب، پولیپ در هر جای بدنش همه اعضای کامل‌ترین حیوان را دارا خواهد بود؛ هر جایی از بدنش می‌تواند ببیند، ببوید، بچشد، بشنود و کارهایی نظیر این‌ها کند؛ درواقع، خواهد توانست بیندیشد، قضاوت کند و نتیجه‌گیری کند. هر ذره‌ای از بدنش حیوانی کامل خواهد بود، و پولیپ شأنی رفیع‌تر از انسان خواهد داشت، چون هر جزئی از بدنش دارای تمام قوایی خواهد بود که فقط در کل بدن انسان وجود دارد. افزون بر این، هیچ دلیلی ندارد که آنچه را درباره پولیپ صادق است به همه مونادها، یعنی ناقص‌ترین موجودات و در نهایت به گیاهان، که زنده هم هستند و غیره و ذلک، تعمیم ندهیم. نویسنده‌ای که این نوع ترفندهای جدلی را به کار می‌برد نشان می‌دهد که در خفا از اشتباه خود آگاه است. چون گفته‌اند که کل بدن پولیپ به نور حساس است و بنابراین، دارای اعصاب است، او ادعا می‌کند که کل بدن پولیپ قادر به تفکر است.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.