جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

افسانه‌ی میگسار قدیس/ قدیسی که یوزف روت روایتش کرد

افسانه‌ی میگسار قدیس/ قدیسی که یوزف روت روایتش کرد کتاب افسانه‌ی میگسار قدیس اثر یوزف روت به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. یوزف روت در سال ۱۸۹۴ در گالیسی به دنیا آمد. در قرن هجدهم، گالیسی بخشی از امپراتوری بزرگ اتریش بود و به کرونلند مشهور بود. در کودکی، پدر، او و مادرش را ترک می‌کند و هرگز به دیدار دوباره‌ی آن‌ها نمی‌آید. روت تحصیلات خود را در مقطع ابتدایی و دبیرستان، از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۳ در شهر برودی گالیسی گذراند و در سال ۱۹۱۳ راهی وین شد و در دانشگاه رشته زبان و ادبیات آلمانی را پیگیری کرد. با شعله‌ور شدن شعله‌های جنگ جهانی اول، روت جوان ناگزیر به خدمت سربازی فراخوانده شد. تاثیرات جنگ بر روی او چنان تیره بود که باعث شد او تا پایان عمر از مخالفان سرسخت جنگ باقی بماند. دوران پس از جنگ را می‌توان دوره آغاز فعالیت‌های ژورنالیستی برای روت دانست. همکاری با نشریه‌ای در گالیسی و نگارش نزدیک به صد مقاله با موضوعات اجتماعی و سیاسی شروع دوره جدیدی برای روت بود. روت در سال ۱۹۲۰ به برلین مهاجرت کرد. در آن زمان‌ها برلین از مراکز بزرگ فرهنگی و فیلمسازی جهان بود. در افسانه‌ی میگسار قدیس، اوج تراژدی روایت، نبرد بین زندگی و مرگ یک کارگر مهاجر به نام آندره‌آس فقط و فقط بر سر ۲۰۰ فرانک است. او ۲۰۰ فرانک از کسی قرض کرده و هربار می‌خواهد این پول را که به زحمت آن را دوباره جمع کرده به صاحبش برگرداند، اتفاق غیر منتظره‌ای پیش می‌آید. در کتاب حاضر، به جز افسانه‌ی میگسار قدیس، داستان‌های وزنه‌ی نادرست و لویاتان از یوزف روت نیز گردآوری شده‌اند.

در بخشی از کتاب حاضر می‌خوانیم:

مرد مفلوک قدمی به عقب برداشت و حس کرد حالاست که به زمین بیفتد. با این همه سراپا ماند، هرچند همچنان سست گام. سپس گفت: البته دویست فرانک خیلی بیش‌تر به دردم می‌خورد تا بیست فرانک، اما من مرد آبرومندی هستم. ظاهرا مرا دست کم گرفته‌اید. نمی‌توانم پولی را که به من پیشنهاد کردید بپذیرم، آن هم به این دلایل: اول اینکه سعادت آشنایی با حضرتعالی را ندارم، دوم این که نمی‌دانم کی و چطور می‌توانم این پول را به شما پس بدهم و سوم این که از هیچ راهی نمی‌توانید بدهی‌ام را به من یادآوری کنید، چون من جا و مکان مشخصی ندارم. امروز زیر این پل خانه می‌کنم و فردا زیر یک پل دیگر. به رغم این، همان طور که قبلا عرض کردم، من مرد آبرومندی هستم، مردی بی خانه و کاشانه، اما آبرومند. آقای میانسال گفت: من هم جا و مکان مشخصی ندارم. من هم هر روز را زیر پلی به شب می‌آورم. با این همه، از شما خواهش می‌کنم این دویست فرانک را که البته برای مردی چون شما مبلغ ناچیزی است دوستانه از من بپذیرید. اما درباره‌ی بازپرداخت پول، راستش نمی‌توانم مثلا نشانی بانکی را بهتان بدهم تا مبلغ را به آن جا پس دهید. برای توضیح این مطلب باید به گذشته‌های دور برگردم. من داستان زندگی ترز دو لیزیو، آن قدیس کوچک را خواندم و مسیحی شدم. حالا برای مجسمه‌ی کوچک او حرمت خاصی قائل هستم، همان مجسمه‌ای که در کلیسای سن ماری دِ باتینیول قرار دارد و آدم خیلی راحت می‌تواند آن را ببیند. پس به محض این که دویست فرانک ناقابل را داشتید و به حکم وجدان تصمیم گرفتید دیگر این مبلغ ناچیز را بدهکار نباشید، لطفا به کلیسای سن ماری دِ باتینیول بروید و به محض پایان مراسم عشای ربانی، پول را به دست کشیش بسپارید. اگر اساسا به کسی بدهکار باشید، او ترز کوچولوی قدیس است. فراموش نکنید: کلیسای سن ماری دِ باتینیول. افسانه‌ی میگسار قدیس را علی اسدیان ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۹ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۲۹ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.