معلم پیانو
(داستان های فارسی،قرن 14)
موجود
ناشر | کوله پشتی |
---|---|
مولف | چیستا یثربی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 112 |
شابک | 9786008211174 |
تاریخ ورود | 1395/05/20 |
نوبت چاپ | 16 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 120 |
کد کالا | 52058 |
قیمت پشت جلد | 900,000﷼ |
قیمت برای شما
900,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
کتاب پیش رو روایتگر داستانی روانشناسانه است که تضاد و تقابل میان دو نسل را به تماشا میگذارد و پیرامون زندگی مادری هنرمند و دختری جوان جریان دارد. هنگامی که مرجان مفتخر از شایان برای تدریس پیانو به دخترش، کیمیا، دعوت میکند، در واقع بهدنبال ایجاد شرایطی برای آشنایی بیشتر آن دو است. اما این آشنایی و ارتباط به اتفاقاتی عجیب منجر میشود که پسر را از خوابی خودخواسته بیرون میکشد.
بخشی از کتاب
طوفان بود، حتما همه میخندیدند که در آن طوفان نوح که داشت همهی گردوغبار جهان را به سروصورتم میریخت، با کفشهای پاشنهبلند، دربهدر دنبال آدرسی میگشتم که کسی تا حالا اسمش را نشنیده بود. انگار آدرسی از کرهی مریخ میخواستم! کوچهی شباهنگ… جوری نگاهم میکردند انگار فحش دادهام! نمیدانم علتش طوفان بود یا موهای آشفتهی من در باد که از زیر شال بیرون زده بودند یا حسی که در طوفان، مرا به آن کوچه برده بود. آن هم در محلی که نمیشناختم… بالاخره از پشت چنارها تابلوی کوچهی شباهنگ پیدا شد و بعدِ آن، تابلوی کذاییِ آموزشگاه موسیقی شایان. یک لحظه تردید کردم. واقعا باید میرفتم؟ بله. من مادر بودم و باید میرفتم… پای تلفن گفته بود طبقهی پنجم. اما نگفته بود آسانسور ندارد. حتما نمیدانست قلب من نباید تند بزند… بین طبقهی سه و چهار خواستم لحظهای استراحت کنم، ولی با خودم گفتم: بلند شو مرجان! از همین اولش میخوای ضعف نشون بدی؟ شاید اصلا عمدی باید طبقهی پنجم باشه که تو رو امتحان کنه. رسیدم. نفسنفس میزدم. دختر جوانی با ناخنهای مصنوعی سفید و سرمهای، فرم ثبتنام را مقابلم گذاشت و طوری نگاهم کرد انگار از جنگ برگشتهام…
گفت: پیانو دو روز در هفته. استاد جباری و استاد رهنما.
گفتم: فامیلیش یادم رفته…
گفت: جباری؟
گفتم: ببخشید اسم کوچیکشون؟
گفت: خانم آذین جباری.
گفتم: نه اون یکی استاد چه روزایی میآن؟
گفت: استاد شایان رهنما، روزهای فرد… الآنم تشریف دارن.
گفتم: همین خوبه… یعنی روزای فرد خوبه.
گفت: این فرمو پر کنین لطفا. با یه کپی کارت ملی. به سنم که رسیدم، لحظهای تردید کردم… نه… نباید سنم را مینوشتم. شک میکرد.
گفتم: کارت ملی همراهم نیست. کپیشو میآرم و نوشتم متولد 53 … پنج سال کوچکتر از خودم!
گفت: اینم قبض پیشقسطتتون.
گفتم: همین؟
گفت: فعلا چیزی لازم نیست.
گفت: پیانو دو روز در هفته. استاد جباری و استاد رهنما.
گفتم: فامیلیش یادم رفته…
گفت: جباری؟
گفتم: ببخشید اسم کوچیکشون؟
گفت: خانم آذین جباری.
گفتم: نه اون یکی استاد چه روزایی میآن؟
گفت: استاد شایان رهنما، روزهای فرد… الآنم تشریف دارن.
گفتم: همین خوبه… یعنی روزای فرد خوبه.
گفت: این فرمو پر کنین لطفا. با یه کپی کارت ملی. به سنم که رسیدم، لحظهای تردید کردم… نه… نباید سنم را مینوشتم. شک میکرد.
گفتم: کارت ملی همراهم نیست. کپیشو میآرم و نوشتم متولد 53 … پنج سال کوچکتر از خودم!
گفت: اینم قبض پیشقسطتتون.
گفتم: همین؟
گفت: فعلا چیزی لازم نیست.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر